تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




رئیسِ صالح جمهوریِ خدا بودی

ادای احترام شاعران آیینی در گرامیداشت یاد شهید جمهور

به گزارش ایکنا؛ مراسم شعرخوانی و ادای احترام جامعه شاعران آیینی، انقلابی و متعهد کشور در پاسداشت و گرامیداشت یاد شهید جمهور؛ آیت‌الله دکتر سیدابراهیم رئیسی و هیئت همراه در سانحه سقوط بالگرد؛ عصر روز یکشنبه ششم خرداد؛ در سالن شهید سلیمانی دانشگاه صدا و سیما برگزار شد.

در این مراسم که اجرای آن را حسین سلطانی از گویندگان پیشکسوت و نام‌آشنای صدا و سیما برعهده داشت شاعرانی چون علیرضا قزوه، رضا اسماعیلی، ناصر فیض، مصطفی محدثی‌خراسانی، میلاد عرفان‌پور، احمد بابایی، محمدمهدی عبداللهی، قاسم صرافان، حمید هنرجو، نغمه مستشارنظامی، فاطمه نانی‌زاد، الهام صفالو، سیده فرشته حسینی، ماهرخ درستی، ملیحه رجایی، جواد محمدزمانی، محمود حبیبی، احمد بابایی، محمدحسین انصاری‌نژاد، مرتضی حیدری آل‌کثیر، رضا یزدانی، حسین خزایی و حامد فخری‌زاده «پسر شهید هسته‌ای محسن فخری‌زاده» حضور داشتند.

تمامی شاعران پیش‌ از خواندن اشعار خود ضمن بیان تسلیت به‌ سبب ضایعه غمبار شهادت شهید خدمت؛ خادم‌الرضا؛ آیت‌الله رئیسی و هیئت همراه، اشعار خود را به روح بلند شهدای خدمت؛ مقام معظم رهبری و رضایت بقیة الله الاعظم(عج) تقدیم ‌کردند.

در ادامه اشعار سروده و خوانده شده شاعران در سوگ شهادت شهید جمهور، خادم‌الرضا، آیت‌الله سیدابراهیم رئیسی را با هم مرور می‌کنیم.

در ما قیامت کن قیامت سید ابراهیم

چشم بستی کم و زیادت را

ز رضا خواستی شهادت را

خادمش بوده‌ای و اکنون

او می‌دهد مزد این ارادت را

شب میلاد خود، امام رضا(ع)

هدیه داده به تو شهادت را

تو مقیم رضا شدی و ملک

می‌برد رشک این سعادت را

سید قوم خادم قوم است

اینچنین خواستی سیادت را

تا خود صبح خفته‌ای چه عجب

دیده‌ایم از تو خلق عادت را

سجده در خون قیام در آتش

ای بنازم چنین عبادت را

محمود حبیبی‌کسبی

در ما قیامت کن قیامت سید ابراهیم

ای صاحب جود و کرامت سید ابراهیم

ما را خبرها بی‌خود از خود کرده می‌دانی

اما تو راحت باش راحت سید ابراهیم

تو شاد از دیدار با ما مردم دلتنگ

ما خسته از دنیای غربت سید ابراهیم

از ابتدا هم تو شهید زنده‌ای بودی

شد قسمتت آخر شهادت سید ابراهیم

یاد رجایی، باهنر، را زنده کردی باز

دیدار ما روز قیامت سید ابراهیم

علیرضا قزوه

یک جان زلال و روشن از ایمان داشت

آرام نداشت لحظه‌ای تا جان داشت

از راحت خویش بود محروم ولی

دل در گرو راحت محرومان داشت

 
چون ابراهیم با تبر می‌رفتی

تا محو شود فتنه و شر می‌رفتی

مصداق شهید زنده بودی ای مرد

با عشق شهادت به سفر می‌رفتی

 
شد عاشق و پشت پا به دنیا زد و رفت

با رفتنش آتش به دل ما زد و رفت

مثل من و تو سوار امواج نشد

وقتش که رسید دل به دریا زد و رفت

 
صد داغ به دل داشت از آن هیچ نگفت

یکبار از این درد نهان هیچ نگفت

با آنکه زبان زخم این مردم بود

از زخم زبان ناکسان هیچ نگفت

ناصر فیض

در ما قیامت کن قیامت سید ابراهیم

عصر آن روز، جنگل روشن

داشت پیراهن سیاه به تن!

ابرها پشت هم، قطار شدند

باعث گریه بهار شدند

شاخه‌ها سر به آسمان، همگی

نگران پرندگان، همگی

ریشه‌ها منتظر، ولی محکم...

ساقه‌ها، برگ‌ها، همه با هم

صورت غنچه‌ها، پکر شده بود؛

روز از شب، سیاه‌تر شده بود!

آتشی داشت رود، بر جگرش

حرف خوبی نبود در خبرش

حالش آن روز، رو به راه نبود

«ورزقان» با دو چشم سرخ و کبود

ای درختان غصه دار، ای کوه!

صخره‌های نشسته در اندوه!

ما فقط یک جواب می‌خواهیم؛ 

زیر باران، چه گفت ابراهیم؟

حمید هنرجو 

رئیسِ صالح جمهوریِ خدا بودی

رئیس نه، تو از اول رفیقِ ما بودی

اگرچه پُشت سرت، حرف‌های زردی بود

تو سبز، مثل بهارانِ باصفا بودی

«وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم»

تو ترجُمان همین مصرعِ رسا بودی

کمر به خدمت مردم تو بسته بودی، مرد!

برون ز حلقه مردان ادعا بودی

ز بندِ لاف و گزافِ مُعاندان، فارغ

ز حرف و حرفۀ هوچی‌گران، رها بودی

دلم تو را ز عدالت همیشه می‌پُرسد

تو دادخواهِ صدای شکسته‌ها بودی

برای عزتِ ایران، ز جان گذشتی تو

برای عزتِ ایران، تو «جان فدا» بودی

مرامِ بُت شکنی را گزیدی «ابراهیم»

تو خصمِ لات و هُبَل، بندۀ خدا بودی

دریغ! اوجِ خلوص تو را نفهمیدیم

شهیدِ زخم زبان‌های خصم! تا بودی

تو را برای شهادت، خدا گزینش کرد

که در زمین خدا، «خادم الرضا» بودی

رضا اسماعیلی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند

به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

 از این حسرت روزمره، کشیدندشان ذره ذره

که بی‌حاشیه، بی‌تکلف، به متن و به معنا رسیدند

من المؤمنین رجالٌ... که دنیا شب قدرشان بود

شنیدند «من ینتظرْ...» را، به «قرآن»، به «احیا» رسیدند

به تاریکِ شب، هدیه دادند درخشیدن اشکشان را

از آن تیرگی‌ها گذشتند، به این روشنی‌ها رسیدند

به دل، زخم و بر لب، تبسم... همهْ دردشان درد مردم

به آغوش گرم شهادت برای مداوا رسیدند

پس از سال‌ها رنج دنیا، نیفتاده بودند از پا

مقام رضا رزقشان شد، به لبخند زهرا رسیدند

دریغا و دردا که ماندیم، عجب سهمگین است ماندن

چه جانانه از جان گذشتند، شگفتا چه زیبا رسیدند

نه از مدعی‌ها نبودند، گرفتار دنیا نبودند

ببین این صف اولی‌ها، به آغوش مولا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

در ما قیامت کن قیامت سید ابراهیم

با عناد و ناجوانمردی و با تحریم ما

دشمنت هرگز نخواهد دید ترس و بیم ما

«تا شهادت با ولایت» راه و رسم کوثری‌ست

مادر سادات فرمود این روش تعلیم ما

زخم بر زخم است آری، داغ بر داغ است آه

آری اما عاقبت غم می‌شود تسلیم ما

می‌رسد مردی که بار آسمان بر دوش اوست

می کند دنیا بهاری جاودان تقدیم ما

روز میلاد علی موسی الرضا جان سالهاست

روز پرواز کبوتر بوده در تقویم ما

در میان کوه‌های کشورت آسوده‌ای

آه ابراهیم، ابراهیم، ابراهیم ما

سروده نغمه مستشارنظامی

وقت غروب در افقی دور دیدمت

دیر آمدم ولی دم آخر رسیدمت

از شش جهت محاصره در بوق‌های جهل

تنها ازاین طنین مذبذب شنیدمت

غوغای شصت و هفت و کلاس ششم، چنین

با طعنه‌های خیل خبیثان رمیدمت

با عقل در تقابل و با عشق در جدال

اصلا تورا نخواندم و اصلا ندیدمت

ناگاه بعد رفتن تو پرده‌ها درید

با ذره ذره‌های وجودم چشیدمت

دیدم چقدر با تو یکی بوده‌ام عزیز

پس با تمام آنچه ندارم خریدمت

آنگاه لحظه لحظه به قلبم تپیدی و

آنگاه قطره قطره زچشمم چکیدمت

بیرنگ بودی و سرجلوه نداشتی

کمرنگ و مه‌زده اگر اینجا کشیدمت

حالا به قصد قربت تو ای زلال محض

من زنده‌ام اگرچه، پس از این شهیدمت

مصطفی محدثی‌خراسانی

تجسم سفر عشق، بى تو آسان نیست

شبى به سردىِ شب هاى سرد هجران نیست

تمام خاطره‌ها را به باد خواهم داد

اگرچه همدمى امشب به غیر باران نیست

بخواب؛ خستگى‌ات را صدا مزن دیگر

بخواب؛ بعد تو شوری در این نیستان نیست

چگونه زخم تو را مرهم آورم؟!، سخت است

به جز حریم رضا(ع)، درد را كه درمان نیست

قسم به ضامن آهو که ضامن عشق است

كسى شبیه تو در صحن دوست، مهمان نیست

به سوز روضه‌ات اى خادم‌الرضا سوگند

نشان نوكریت پشت ابر پنهان نیست

قسم به جان تو اى جان‌پناه محرومان!

قرار بی تو به دل‌های سوگواران نیست

قسم به مسجدالأقصی به وعده صادق

که قدس می‌شود آزاد و جای شیطان نیست

علم به دوش علمدار همچنان باقیست

به اوج قله رسیدیم و دل پریشان نیست

محمدمهدی عبداللهی

در ما قیامت کن قیامت سید ابراهیم

کوه، پرواز را تماشا کرد، کوه پژواک شوق یاران شد

ابر پر کرد دشت و دامنه را، دامن دشت غرق باران شد

کوه بر صبر خویش سرسوده، شب پر از خاطری مه‌آلوده

جنگل از حجم داغ فرسوده، لحظه‌ها بغض روزگاران شد

ناله در چاه سرفروبرده، بغض‌ها در گلو فروخورده

چهره‌ها همچو باغ پژمرده، چشم‌ها مثل آبشاران شد

ورزقان هر طرف شمیمی از شهدا و امام در دل داشت

ورزقان گوشه شلمچه و فاو، ورزقان گوشه جماران شد

از قضا شب شب ولادت بود، سهم یاران من شهادت بود

چشم‌ها ابری ارادت بود، اشک آمد ستاره باران شد

فارغ از بال و بالگرد شدند، راحت از سال و سالگرد شدند

مرد بودند و پایمرد شدند، حق هم از آن حق مداران شد

داغدار رئیس جمهوریم، داغدار وزیر و استاندار

داغدار امام جمعه شهر، دل ما شهر سوگواران شد

روز تشییع مثل رستاخیز، همه شوریده حال و شورانگیز

قم و تهران و مشهد و تبریز، هر طرف مهد بی‌شماران شد !

حجت‌الاسلام جواد محمدزمانی

چون مسیحی تشنه با گیسوی درهم دیدمت

در طنین گریه گُل‌های مریم دیدمت

ای تو را رزق شهادت در بلند ورزقان

مثلِ آیاتِ جهاد ای کوه محکم دیدمت

می‌گذشتی از شب نهج‌البلاغه با علی(ع)

در مصاف کوفه‌ای از ابن‌ملجم دیدمت

چشم‌هایت بر گلوی تشنه شط فرات

با شهیدان عطش، ظهر محرم دیدمت

نینوایی از فَدَیناه بِذِبح بر لبت

تا فدایی ذبیح‌الله اعظم دیدمت

دیدمت با نوشدارویی به زخم سیستان

مرهمی از نو به داغ کهنه بم دیدمت

سوی بوشهر آمدی ای سید دریا به دوش

شب‌نشین ساحل بی‌تاب دیلم دیدمت

نقشه گرسیوزان قتل سیاووش تو بود

وقت خونخواهی اگر همپای رستم دیدمت

بوسه‌اش مهر سلیمانی‌ست بر پیشانی‌ات

گاه همت گاه تهرانی‌مقدم دیدمت

خم نیاوردی به ابرو در هجوم تیرها

در صبوری هم از آن مشهور عالم دیدمت

چشم‌هایت بر کمانداران کوی هفت تیر

غرق خون ازچارسو قدرمسلم دیدمت

دست‌ در دست بهشتی رد شدی از شعله‌ها

با دمِ گرم رجایی در همان دم دیدمت

دیده‌ام در شامگاه کودکان غزه‌ات

با تمام ابرهای گریه نم‌نم دیدمت

دیدی اسماعیل‌هایت را به قربانگاه عشق

با گلوی خون‌فشان در پای زمزم دیدمت

می‌رمد شیطان هم از این تیره شرب‌الیهود

سنگ در کف رو به شیطان مجسم دیدمت

ای شهید غربت جمهور ای دست کریم

در شب گلچرخ ارواح مکرم دیدمت

در سیاست چیزی از آیینه کم نگذاشتی

غرق در آهم که در آیینه‌ها کم دیدمت

پرچمت بالاست مثل حاج قاسم تا ابد

بسکه در رسم ستم‌سوزی مصمم دیدمت

محمدحسین انصاری‌نژاد

باورش سخت است اما رفتنش محسوس بود

سهم او پرواز بود و سهم ما افسوس بود

گریه افرا، صدای سرو، فریاد بلوط

در شب طوفانی رود ارس ملموس بود...

مرد غیرت بود، چیزی از بزرگی کم نداشت

مثل دریا بود، نه...! او مثل اقیانوس بود

ابرها سوی ارسباران، شبی جاری شدند...

بس که چشمش با سپاه ابرها مأنوس بود

نیمه شب، اردیبهشت انگار دی شد ناگهان

آه این داغِ دوباره، کاش یک کابوس بود

باز برمی‌خیزد از خاکسترش، در بادها

بین صخره، کوه، باران، صحبت از ققنوس بود

ماهرخ درستی

به زندگی به حیات و به نام، ابراهیم

به عاشقی به سلوك و مرام، ابراهیم

به راه عشق گذر بی بلا میسر نیست

بریز باده جان را به جام، ابراهیم

بریز هفت پیاله ز هفت خط جنون

هنوز دُور نگشته تمام؛ ابراهیم

كنون كه موسم عید است و عاشقان جمعند

بیا به حرمت این بارِ عام، ابراهیم!

به پیشواز شما سرور شهیدان گفت

«سلام بر تو و یاران، سلام ابراهیم!»

غبارروبی خورشید افتخار شماست

چراغ خاطره‌ات مستدام ابراهیم

چه همتی چه توانی چه صبر و تقوایی

كه گشت خواب به چشمت حرام ابراهیم

ز طعنه‌ها نشدی خسته، هیچ فاش نشد؛

از آستان دلت، یك كلام؛ ابراهیم!

خوشا به مرگ به مرگی چنین سیاوش وار

خوشا شهید، خوشا «بامرام ابراهیم»

كبوتر حرمی گفت: «سعیكم مشكور»

درآ به خلوت بیت‌الحرام ابراهیم

چه حیف بود اگر بی نصیب می‌ماندی

دو روز عمر تو می‌شد تمام ابراهیم

شبیه آینه بودی؛ زلال و ساده و پاك

شبیه صحن رضا؛ والسلام ابراهیم...

سعیده حسینجانی

خبر برای دل خستگان چه سنگین است

خبر پر از مه و مبهم، خبر چه غمگین است

چه چشمه‌ها که به جوش آمده است در چشمم

میان آینه‌ها خوشه‌های پروین است

چقدر کوه تو را زد صدا، سلامت داد

چقدر قله سرش پیش روت پایین است

چقدر تلخ شده کاممان شب عیدی

اگر چه شهد شهادت همیشه شیرین است

چه روزگار غریبی‌ست سید ابراهیم

بگو بر آتش این غم چه چیز تسکین است

برای حضرت خورشید داغت آسان نیست

ببین که چهره ماهش چقدر پرچین است

تمام هفته تو را در لباس خدمت دید

و این لباس شهادت که جای تحسین است

چه آشناست در این روضه بیت‌های گریز

عبای سوخته، عمامه‌ای که خونین است

فاطمه نانی‌زاد

تا آمدی بت‌های معبد را شکستی

بر کرسی حق... در دل مردم نشستی

آشوب ابراهیمی‌ات گل کرد و افتاد،

لرزه به جانِ پست هر دنیاپرستی

جنت، درِ اخلاق بود، آن را گشودی

دوزخ، دهان یاوه‌گویان بود... بستی

نزدیک‌تر کردی صفوف مؤمنان را

زنجیرۀ تزویر را از هم گسستی

در چشم ایران خادمِ کوی رضایی

در چشم دنیا سید قرآن به دستی

پروانه‌وار از شعلۀ دنیا گذشتی

وارسته از این ملک خاک‌آلود، رستی

چندی رئیس خادم جمهور بودی

اکنون شهید خادم جمهور هستی

مرتضی حیدری ‌آل‌کثیر

هر آنکس گفته ماها مردم از دولت جدا هستیم

ببیند!!! داغدار خادم خوب رضا(ع) هستیم

نمی‌ماند زمین! تابوت پرچم پوش ابراهیم

ببیند!!! آنکه دوشش زیر تابوت است ما هستیم

به رغمِ هر زیاد و کم! چه در شادی چه در ماتم!

همیشه همصدا بودیم و با هم همصدا هستیم

درست است اینکه دارد زور خود را می‌زند دنیا

درست است اینکه از تحریم‌ها در تنگنا هستیم!

درست است اینکه می‌خواهند ماها دست برداریم

از اهدافی که پایش قُرص و محکم سال‌ها هستیم

کسی ما را در این دنیا نخواهد دید دشمن شاد 

برادر داده ایم از دست! اما روی پا هستیم

سبویی گر شکست اینبار هم! نذر سَرِ ساقی

سبویی گوشه میخانه قالو بلی هستیم

چه فرقی می‌کند در جبهه سوریه یا جُلفا

چه فرقی می‌کند تویِ چه پُستی یا کجا هستیم

حرم یعنی همین جمهوری اسلامی ایران

برای خاطر این خاک می‌جنگیم تا هستیم

شهیدان زنده هستند و رجایی‌ها نمی‌میرند

چهل سال است در جمع شهیدان خدا هستیم

حسین خزائی

هرچه صدا کردیم: «ابراهیم!»

اسم تو حتی برنگشت از کوه

آنقدر روحت بی‌قراری کرد

جسم تو حتی برنگشت از کوه

 
اردیبهشت اردی‌جهنم شد

هر صفحه‌ تقویم را سوزاند

این بار آتش سرد شد اما

وقتی که ابراهیم را سوزاند

 
گشتیم دنبال پر و بالت

گفتند دیگر وا نخواهد شد

جز بالگرد سوخته چیزی

پیدا نشد، پیدا نخواهد شد


تو کوه دردی بودی و رفتی

ای کوه درد! ای کاش برگردی

آن بالگرد ای کاش برگردد

با بالگرد ای کاش برگردی
 
چشم انتظار دیدنت گشتند

حتی شهیدان خدایی هم

آن سو «بهشتی» بی‌قرار تو

آن سوتر انگاری «رجایی» هم
 
این ملت تنها تو را دیروز

در شادی و غم انتخابت کرد

ای انتخاب مردم ایران!

حالا خدا هم انتخابت کرد

رضا یزدانی

در ما قیامت کن قیامت سید ابراهیم

در میانه مراسم گروه سرود دانش‌آموزان «حبیب» به اجرای سرودی به سرایش قاسم صرافان پرداختند و هم نوایی گرم ذاکر و شاعر با اخلاص اهل بیت(ع) حاج مرتضی طاهری زینت‌بخش این محفل شعر آئینی بود.

به گزارش ایکنا؛ آیت‌الله سیدابراهیم رئیسی، هشتمین رئیس جمهوری اسلامی ایران، یکشنبه؛ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳؛ پس از افتتاح سد «قیز قلعه‌سی» در مسیر افتتاح پروژه «ارتقای کیفیت پالایشگاه تبریز» در منطقه ورزقان دچار سانحه سقوط بالگرد شد و در شب ولادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت، به همراه حجت‌الاسلام سیدمحمدعلی آل‌هاشم، نماینده ولی‌فقیه و امام جمعه تبریز؛ حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه؛، مالک رحمتی، استاندار آذربایجان شرقی؛ سردار سیدمهدی موسوی، فرمانده یگان حفاظت ریاست جمهوری و تعدادی از خدمه پرواز به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

انتهای پیام



پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «رئیسِ صالح جمهوریِ خدا بودی»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

جستجو های اخبار روز

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..