تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




دانلود رمان پشت چراغ قرمز ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان پشت چراغ قرمز  داستان دختری که با کار کردن توی خیابون و دستفروشی اموراتش میگذره و با درد ها و کمبود های زندگی نه چندان معمولیش خوشه تا اینکه دست سرنوشت اون و توی شرایطی قرار میده که از شخصیت واقعی خودش فرسنگ ها فاصله میگیره و وارد زندگی جدیدی میشه

ترسیده به چشمای خشمگینش نگاه کردم و آب دهنمو قورت دادم.

با دستش چندتا ضربه محکم به سرم زد و گفت :مگه بهت نگفتم حق نداری به پولا دست بزنی؟

چشمامو بستم و نفس زنان سرمو بین دستام قایم کردم، موهامو محکم از پشت گرفت و با غیظ داد زد :

دفعه آخرته ؛فهمیدی؟ یه بار دیگه ببینم همچین کاری کردی بلایی به سرت بیارم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن.

با احساس درد سریع دستمو گذاشتم رو دستش تا موهامو از این بیشتر نکشه و تند تند گفتم :

باشه، باشه.

با عصبانیت سرمو به سمت جلو هول داد و از انبار خارج شد، روی زمین دراز کشیدم و دستامو باز کردم و به سقف خیره شدم.

زنده ای؟

همونطور که به سقف نگاه میکردم لبام آهسته آهسته خندون شد و بلند زدم زیر خنده و میون خنده گفتم :

_یعنی توقع از این بدتراشو داشتما. یوسف با اخم بهم نگاه کرد و گفت :دیوونه. 

دانلود رمان پشت چراغ قرمز

دانلود رمان پشت چراغ قرمز

آرنجمو گذاشتم رو زمینو نیم خیز شدم و گفتم :هو، درست حرف بزنا جوجه میزنم لهت میکنم. 

یوسف پوزخندی زد و گفت :او، نکشیمون خشمگین. با یه حرکت از جام بلند شدم و گفتم :

پاشو پاشو برو زبون نریز ، آخ سرم. 

یوسف بی توجه به من پاشو روی زمین کشید، نفس کلافه ای کشیدم و گفتم :

_نکن دلم ریش شد، انگار یه چیزیت میشه نه؟ میخوای دق و دلی ایمان کله خرو سر تو در بیارم؟ 

حرفی نزد و به زمین خیره شد، جلوی آینه رفتم و دستی به پشت سرم کشیدم و زیر لب گفتم :خداروشکر موهامو کوتاه کردم وگرنه الان کچل بودم. 

لباسامو تکوندم و چشمکی به یوسف زدم و با خنده گفتم :

تا الان نزدیک سیصد تومنی به جیب زدم، به امید خدا یه سیصد دیگه کار کنم با اون دویست تومنی که پس انداز کردم رو هم میشه… 

اگه به سروش جواب مثبت داده بودی الان سر یه قرون دوهزار اینجوری از اون گنده بک کتک نمیخوردی. 

لبخندم تبدیل به اخم غلیظی شد و گفتم :اِ؟ نه بابا، فضولیاش به تو نیومده، گمشو تا نزدم دهنتو صاف نکردم

یوسف که اینبار واقعا ازم ترسیده بود بلند شد و از انبار بیرون رفت. 

نتونستم بیشتر از این اوضاعو تحمل کنم و منم پشت سرش از انبار خارج شدم و داد زدم:دفعه آخرت باشه اسم اونو جلو من میاری فهمیدی؟ 

از این مقدار عصبانیت من هول شد و گفت :نیاز آروم باش.

سری تکون دادم و داد زدم :من آرومم. 

در همین حین مرجان و مسعود وکامی درحالی که  رمان جدید جعبه های فال و آدامس و خرت و پرت دستشون بود نزدیکمون اومدن ، مسعود  پرسید :چیشده یوسف؟ چرا داد میزنی نیاز؟ 

اخم کردم و گفتم :هیچی…

کامی نگاه قرمزشو به سمتم سوق داد و گفت :بگو

به چشمای قرمزش نگاه کردم و گفتم :

باز گل زدی کامی؟ بی حوصله گفت :اَهه، جواب منو بده. 

حوصله کل کل نداشتم و بی مقدمه گفتم :این یوسف رو مخمه میدونه من رو اسم اون پسره حساسیت دارم هی به روم میاره.

یوسف با شنیدن این حرفم نگاهی به کامی انداخت و یهو پا به فرار گذاشت و از زیر دست کامی که می‌خواست بگیرتش در رفت، کامی با صدای دورگه ای داد زد :بگیرمت زنده ات نمیذارم حیوون. 

و چندتا فوشم بهش داد یوسف بالای دیوار ایستاد و گفت :

پیشنهاد می‌شود

رمان نقطه آغاز ماست | دینا.س

رمان تکرارم نکن | س.سرحدی

رمان درخشش شب تارم

رمان حزین

رمان ما ماه و ماهی بودیم




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «دانلود رمان پشت چراغ قرمز ⭐️»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

جستجو های اخبار روز

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..