1395/09/20
سایت سرگرمیداستانک،داستان کوتاه جالب آکاایران: حکایت حاکم و هندوانه حکایات طنز حکایت حاکم و هندوانه –حکایت حاکم و هندوانه – -آکاحکایات اموزنده,حکایت حاکم خسیس,حکایت زیبا,داستان های آموزنده,داستانک
آکاایران: حکایت حاکم و هندوانه –
میگویند حاکمی در سفری با خود هندوانه ای داشت بعد از مدتی حرکت تشنگی توان او را برید لذا هندوانه را از میان دو نیم کرده و نصف آنرا تماما خورد بقیه را در سایه سنگی گذارد و بخود گفت
بگذار بگویند حاکمی از این مکان گذر میکرد و هندوانه ای که برای خود آورده بود نیم اش را خورد و نیمی از آن را برای رعایا گذارد
به گزارش آکاایران: مدتی رفت و دید تشنگی بسیار آزارش میدهد بهمین دلیل برگشت و
آن نیم دیگر را نیز خورد و پوست هندوانه را در آن جا گذارد و بخود گفت
بگذار بگویند که حاکمی از این مکان میگذشت و هندوانه ای داشت آنرا خورد و پوست آنرا برای حشم رعایا گذارد
ساعتی گذشت و بدلیل گم کردن راه باز بهمان مکان رسید و سخت گرسنه اینبار تمامی پوست باقیمانده از هندوانه را بدندان کشیده
و با خود گفت
بگذار بگویند که از این مکان نه حاکمی آمد و نه گذشت.
حکایت حاکم و هندوانه –داستانک،داستان کوتاه جالب -
حکایت حاکم و هندوانه –