دراین پست مجموعه اي عکس و متن شهادت امام محمد باقر «ع» ۱۴۰۰ را مرور میکنیم. امام محمد باقر کـه با لقب باقر العلوم هم شناخته میشوند، در روز ٧ ذوالحجه بـه شهادت رسیدند. ایشان پنجمین امام شیعیان جهان می باشند. بعد از امام محمد باقر «ع» فرزندشان امام صادق بـه مرتبه پیشوایی شیعیان رسیدند. در ادامه بـه بـه مناسب شهادت این پیشوای عزیز، عکس و متن هاي تسلیت را مرور خواهیم کرد.
عکس تسلیت شهادت امام محمد باقر «ع» درباره امام محمد باقر «ع»پدر امام باقر «ع» علی بن حسین، ملقب بـه سجاد، امام چهارم شیعیان، اسـت و در میان سالها ۳۸ تا ۹۵ ه.ق زندگی مینمود. مادرِ باقر، فاطمه ام عبدالله اسـت. فاطمه، فرزند حسن بن علی بن ابی طالب، امام دوم شیعیان بود. بـه این ترتیب باقر، هم از طرف مادر و هم از طرف پدر از نسل علی بن ابیطالب، امام اول شیعیان و خلیفه چهارم، میباشد.
متن تسلیت شهادت امام باقر «ع»یه عمره کـه گریونی با آه سینه سوزت
گریه بـرا عاشـورا شده کار هر روزت
جاریه سیل اشکات بـه روی صحن گونت
مجلس روضه خونی می گیري توی خونت
بار غــم رو دلت سنگینه
غصه هات از غم دیرینه
قلبمون تـو عزات غمگینه
هرچی مـا میگیم تـو با دو چشمت دیدی
پای بـه پای نی سینــه زدی بـاریدی
بادرد و آه و ناله روز و شبت سرمیشه
تاشیرخواره میبینی دوچشم تـو ترمیشه
با یه دلِ پرحسرت روضه میگیری هرسال
زینب و موجی از خون یادت نرفته گودال
مثله بغضِ پر از فریـادی
وقتی کـه از نفس افتادی
با غم کـربلا جــون دادی
داری میسوزی برای مشکِ سقا
گریـه میکنی بـه یادِ اشک سقا
نمیره از یادت…
آتیش خیمه ها رو
ناله ی بی صدا رو
روضه ی کـربلا رو
کوفه ی بی مرامو
سفر بـه شهر شامو
سنگای روی بامو…
عکس نوشته شهادت امام باقر العلومتنم داره میسوزه
دیگه طاقت ندارم
کرببلارو دیدم
هوای گریه دارم
منم همون کـه رفتم
با عمه بـه اسارت
ندیدم اونجا بجز
بدگویی و جسارت
اونروزا عقده شد برام
دلیل گریه شد برام
عمریه کـه میسوزمو
فقط غم هدیه شد برام
تا وارد شام شدم
کودکی بیش نبودم
هلهله بودو غوغا
آتیش گرفت وجودم
دیدم کـه کوچه هاشون
همه ی چراغونی بود
انگاری شهر آماده
واسه یه مهمونی بود
پیرو جووناشون همه ی
دور ماها حلقه زدن
گفتن اینا خارجین
از روی بوم سنگ میزدن
بميرم، تـو كربلا چار ساله بود
ولي شد، براش چهل سال بخدا
همونجا، تـو كربلا پير شده بود
تا كه شد، راهيه گودال بخدا
يه عمري سوخت با غُصه ی
آتيش گرفتنِ حرمو
يه دختري كه دامنش
ميسوخت ميگفت كجا برمو
يكي بـه زجر ميگفت بسه
نَكِش موهاي سرمو
غريب آقام امام باقر…