تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




دانلود رمان خانم زبون دراز ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان خانم زبون دراز  من حال این پسره ی یالغوز نگیرم دریا نیسم اقیانوسم اِاِاِپسره ی سه نقطه برگشته به من میگه بیا فرقونت جمع کن خوب شد جوابش دادما منم گفتم خوبه من همین فرقون دارم حالا اینجای ماجرا آقا دیدم ریموت زد رفت کنار یه کوپه وایساد به به عالم ضایعگی خودش هوایی داره وای یاد پوزخندش که میفتم ولی من بادی نیسم که با این بیدا بلرزم اَی ددم یاندی اِشتب شدا

خلاصه منم پوزخند زدم به ماشینش اشاره کردم و گفتم باشه بابا فهمیدم تو هم فرقون داری

تا اینو گفتم مث خر وحشی اهم اهم گاو وحشی شد یا حضرت هاشم

گفت به ماشین من میگی فرقون گفتم اِوا ببخشید گاری خوبه دیگه

مهلتش ندادم و رفتم سمت ??? سفیدم که مث رخش خوابیده بود و گازش گرفتم سمت خونه

تارسیدم خونه مث همیشه لحنم لاتی کردم و صدام انداختم پس کلم

آهای منزل کوجایی

زن کجا رفتی در همین حین مادر گرام ملاقه به دست از اشپزخونه اومد و با عصبانیت بهم زل زد

منم که همیشه ازمرحله شوتم نیشم باز کردم و باهمون لحن گفتم احوالت جفت و جور است تا اینو گفتم مامانم با ملاقه گذاشت دنبالم

یا امامزاده هوشنگ الفرار

حالا مگه کوتاه میومد جلو در بودیم که مامانم ملاقه برد بالا بکوبه تو سرم که در باز شد

دانلود رمان خانم زبون دراز

دانلود رمان خانم زبون دراز

و دو داداش بنده دایان و داران تشریف فرما شدن منم در رفتم و ملاقه روی سر مبارک دایان فرود دانلود رمان خانم زبون دراز

اومد وای داشتم میپکیدم موقعیت مناسب دیدم و یواشکی جیم شدم تو اتاقم

رفتم سمت گوشیم به به مخاطب خاص من یار همیشگی من پیام داده بود قربونش برم ایرانسل بود همیشه به یادمه

یعنی مردم دوست دارن ما هم خر داریم وای یعنی دوست داریم سال تا سال اون صاب مرده

شماره من نمیگیره چه کنیم که خراب رفاقتیم هی

بذار یه زنگ بکشیم واس معصومه جانم عزیزم کوفت

خاک بر سر منو با کدوم خری اشتباه گرفتی برو بابا زن بابا هیششش پیشش

راستی من نیومدم دانشگاه چیکارا کردی

هی دست رو لوزالمعدم نذار که داغه دانلود رمان خانم زبون دراز

بعداز اینکه با این خل و چل حرفیدم دیدم این حندق بلا خیلی داره ویبره میره

تصمیم گرفتم از پناهگاه بیام بیرون کلا من تو زندگی تصمیم های بزرگی میگیرم بعدازاینکه

با بدبختی اومدم تو آشپزخونه رفتم سر یخچال عشخم درشو که باز کردم تا چشمم

به قورمه سبزی خورد دقیقا قیافم مثل لاک پشت شده بود مث عقب افتاده ها یه پرش کردم

و ظرف رو برداشتم همونجا نشستم از خجالت شیکم در اومدم بعداز اینکه

سیر شدم بلند شدم که به پناهگاه برگردم آقا چشمتون روز بدنبینه تا ما لنگمون از آشپزخونه

گذاشتیم بیرون یک عدد دمپایی ابری سایز ?? به وزن ??گرم روی صورت اینجانب

فرود اومد وقتی از شک بیرون اومدم دیدم این دایان گور به گوری هرو کرش روهواست

منم که عمرا بدون تلافی کپم ببندم تا اومد برگرده نامردی نگردم با همون دمپایی

معروف یک طی یک ضربه انتحاری کوبیدم رو کتفش و در رفتم آخیش چقد حال میده ها دیدم زیادی دارم هذیون میگم گفتم بذار یه کم بکپم اهم اهم بخفتم

رمان های توصیه شده:

خلاصه بده رمان تحویل بگیر

رمان دل را خواب می‌برد | شیوا پناه

رمان خاک می‌خواند مرا | kowsar.kh

دانلود رمان جای مادرم زندان نیست

دانلود رمان تقصیر

دانلود رمان فرقه سیاه

رمان پریزاده‌ام




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «دانلود رمان خانم زبون دراز ⭐️»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

جستجو های اخبار روز

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..