خلاصه:
دانلود رمان نفرت یا عشق داستان در مورد دختر و پسری هست که به خاطر اختلاف پدرها دچار کینه میشن پسری که زمان عقد به جای جواب دادن بله جواب نه را به صورت بلند میگه و دختر مورد علاقش را رد میکنه اونم به خاطر کینه ای که از پدر دختره داشته و این شروع انتقام دختر داستان از پسر میشه
رمان های جذاب دیگر ما:
هنوزم کوچکترین،کوچکترین تغیر منو میفهمه،نیکی دید منو نفهمیداما قباد،چطوری توقعه دادن فراموشش کنم
_مهم نیست دلت به حال من سوخته؟ پوزخندی زدم:
_کی گفته واسه تو گریه کردم حالا چه دلسوزی چه هرچی؟
قباد: برا حفظ ظاهر میگی کارتو بگو،باید برگردم .(قباد به آسمون نگاه کردو گفت:
_اومدم بگم اگر آروم شدی خودمو بهت ثابت کنم..نمیدونم راجب چی حرف میزنی!!!
دستام یخ زده بود،فقط خدا میدونه تو دلم چه آشوبیه)جعبه ای از جیب درآورد
و سیگاری سیاه رنگ بیرون کشید،فندک زد جعبه رو به جیبش برگردوند پوکی زد
زمزمه کردبا پوزخند:یادم رفت تعارف کنم!!(به سیگارش اشاره کرد)
_من سیگار نمیکشم (نمیخواستم بفهمه ضعف دارم)
گفت:حق داری…چون الان کشیدی.
رو بالکن کشیک منو میده؟ ادامه داد:
قبلا میکشیدی من نمیدونسم؟؟ سرتکون دادم:
خیلی از اون قبلا گذشته،من خیلی عوض شدم..
.یا بهتره بگم این اواخر عوضی شدم. همونی که میخواستی!
پوک محکمی به سیگارش زد(سیگار کشیدن همه مردم انقدر جذابه؟؟؟)
من خواستم عوضی شی!!
_با کاری که باهم کردی،اره،از مردا بیزارم.
سریع گفت: بخاطر همین به علیرام جواب رد دادی؟؟
(هنوزم میدونست کجا چی بگه!!!)
بدجنس شدم: _رد نه،فعلا جواب ندادم.
نگام کرد از اون نگاهایی که دهنمو میبست. زمزمه کرد:
قرار شد آروم که شدی خودمو بهت ثابت کنم.(ترسیده بود…قبادِ مغرور این روزها)
یه بار دیگه این جمله رو گفتی ،گفتم نمیفهمم چی میگی!
رمان های پر مخاطب انجمن ما:
رمان دیباچهیِ شیفتگی | nazy.8
این مطلب را به اشتراک بگذارید