تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی

بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمیبیوگرافی امیر کاظمی

امیر کاظمی در تاریخ 19 آبان 1369 در تهران متولد شد. امیر کاظمی، بازیگر جوان ایرانی، متولد نوزدهم آبان ماه شصت و نه می باشد.

پدرش ایرانی و مادرش اصالت آلمانی داشته و خانواده مادری وی نیز در کشور آلمان هستند؛ امیر کاظمی یک برادر کوچک تر از خود بـه نام آرش دارد. امیر کاظمی درسال 1391 با مهتاب محسنی ازدواج کرد.

بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی

ازدواج و همسر امیر کاظمی

این بازیگر در مورد زود ازدواج کردنش می‌گوید: «در 21 سالگی ازدواج کرده ام. شاید خیلی ها فکر کنند کـه این سن برای ازدواج زود اسـت اما من اینطور فکر نمیکنم و معتقدم اگر کسی شرایطش را داشته باشد، خوب اسـت در همین دوران ازدواج کند.

 

ماجرای خواستگاری امیر کاظمی

من با کمترین پول بـه خواستگاری رفتم و عقد کردیم و خدا را شکر همسرم خیلی فهمیده و عاقل اسـت و عروسی و جشن از من نخواست. با پولی کـه قرار بود برای جشن عروسی هزینه کنیم، خانه رهن کردیم و بعد از عقد سر خانه و زندگی مان رفتیم.»

بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی

تفریحات و علایق امیر کاظمی

 امیر کاظمی علاوه بر بازیگری در زمینه ورزش های‌ شنا و اسکیت نیز بـه صورت حرفه اي فعالیت کرده ودر زمانی یکی از بازیکنان تیم ملی اسکیت بوده اسـت؛ علاوه بر این در حوزه موسیقی هم فعالیت می‌کند و پیانو ؛ کیبورد و پرکاشن را بـه صورت حرفه اي می‌نوازد؛ امیر کاظمی بـه کارهای خبرنگاری نیز بسیار علاقه مند بوده ودر مجلات مختلف و سایت سینمای ما فعالیت خبری داشته اسـت.

بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی

نخستن فیلم کوتاه امیر کاظمی

امیر کاظمی برای اولین بار در فیلم کوتاه دوئت بـه کارگردانی مروتی درسال 1385 جلوی دوربین رفت. اما مسیر اصلی بازیگر شدن او همراه با یک اتفاق ساده بود؛ در ۱۴ سالگی زمانیکه برای تهیه یک گزارش بـه محل فیلم برداری سریال کتابفروشی هدهد میرود، مرضیه برومند بـه او پیشنهاد بازی در سکانس پایانی این سریال را می‌دهد کـه این سکانس پایانی، سکانس آغازی فعالیت حرفه اي امیر کاظمی میشود.

قدم بعدی امیر کاظمی بازی در سریال همه ی بچه های‌ من در نقش پسرک کوچکی اسـت کـه درکنار بازیگران بزرگی هم چون مهرانه مهین ترابی خوش درخشید.

بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی

صفحه اینستاگرام امیر کاظمی amirkazemi1@

در آخر نیز مروری داریم بر صفحه اینستاگرامی امیر کاظمی و از زاویه نزدیک تری با او و فعالیت های مجازی اش آشنا می شویم. امیر کاظمی بیش از 150 هزار فالوور در این شبکه اجتماعی دارد.

مصاحبه ای جالب و خواندنی با امیر کاظمی و همسرش :

آقای کاظمی چرا این قدر زود ازدواج کردی؟

بـه نظر شما مگه زود ازدواج کردم؟؟

نه اما فکر می‌کنم توی این سن ودر ۲۱ سالگی برای تو و مهتاب زود بود؟

وقتی آدم مورد نظرت را پیدا کنی و با اون خوشبخت باشی یعنی این‌که درست انتخاب کردی و اون وقته کـه یک لحظه تاخیر هم جایز نیست، باید زود دست بجنبونی«با خنده»!

برای من همینطوری بود با این‌که من اصلا فکرش را نمی‌کردم کـه توی این سن ازدواج کنم اما وقتی قراره کـه یک اتفاقی بیفته تو نمی تونی جلوی اون اتفاق رو بگیری، برای من و مهتاب هم همینطوری بود، این قدر همه ی چیز درست و سر جای خودش اتفاق افتاد کـه تا چشم باز کردیم دیدیم همه ی چیز تمام شده و الکی الکی شدم مَرد خانواده.

بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی

تا جایی کـه خبر داریم شما دو نفر مراسم عروسی هم نگرفتید چرا؟

بـه نظرم این درست ترین کاری بود کـه من و مهتاب انجام دادیم، همه ی حرف من اینه کـه اگه قراره کاری را انجام بدیم باید انجامش بدیم و بـه درست ترین شکل ممکن هم انجامش بدیم، از دید من و مهتاب، گرفتن عروسی کار جالبی نبود، آره عروسی نگرفتیم برای این‌که با خودمون گفتیم خرج عروسی را صرف خرید خونه و پس انداز کنیم، خُب قبل از ازدواج ودر دوران نامزدی مون من واقعا آدم ولخرجی بودم و هر درآمدی را کـه از کارم داشتم تا ریال آخرش خرج میکردم. اما حالا قضیه کاملا فرق کرده، مسئولیت یک زندگی روی دوش من افتاده. ما مراسم عروسی نگرفیتیم تا اون پول را برای یک کار دیگه صرف کنیم.

گفتی کـه مراسم ازدواج و عقدتون خیلی ساده برگزار شده، می شه برام بگی کـه هزینه این مراسم برای امیر کاظمی چقدر به پایان رسید؟

شاید باورش برای کسانی کـه این گفتگو را میخوانند سخت باشد اما کل خرج مراسم برای من چیزی نزدیک بـه ۳۰۰ هزار تومان شد، خیلی ساده تر از اون چیزی کـه حتی خودم تصور می‌کردم، صادقانه اگر بگویم حتی مهتاب هم توقع زیادی نداشت، دو تایی باهم رفتیم و ۲ تا حلقه نقره خریدیم.

با این‌که شاید از جانب خانواده ها هم خیلی در فشار بودیم کـه یک حلقه طلا، اما همین حلقه های‌ نقره برای من و مهتاب اولین خرید مشترک زندگی بود البته پر از خاطرات شیرین شد، حتی توی سفر امسال شمال مهتاب همین حلقه نقره اي رو کـه شاید ارزش چندانی هم نداره گم کرد و ما از یک شهری بـه همون شهر مقصد برگشتیم و حلقه مهتاب را پیدا کردیم.

چیزی کـه برات عزیز باشه هیچوقت گُم نمی شه، برای همینه کـه می گم در عین سادگی هم می شه کاری کرد کـه احساس رضایت کنی. هزینه محضر و عاقد و دسته گل هم روی همین ۳۰۰ هزار تومن حساب شد.

بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی

مهتاب، همسرت راست می گه؟! تو دلت نمی‌خواست کـه مثلاً یک حلقه گرون دستت کنی؟

نه! واقعا دلم نمیخواست، بـه قول تو یه حلقه گرون چند میلیون تومانی هم دستم کردم، چه اتفاقی می افتاد، وقتی من امیر را دارم یعنی همه ی دنیا را دارم، مراسم عروسی نگرفتیم، خُب همین حالا اتفاقی افتاد؟ نه!

مهم اینه کـه کنار کسی کـه دوستش داری احساس رضایت و خوشبختی کنی، باورت بشه کـه با هیچی هم می شه خوشبخت بود.

گرفتن مراسم عروسی پر هزینه و مجلل کـه می شه عین ريخت و پاش، می شه عین ولخرجی، آخه چرا؟؟ باور کنید همه ی کسانی کـه مراسم عروسی پرهزینه و مجلل گرفتند و هزار و یک خرج اضافه هم داشتند حتی یکبار هم فیلم عروسی خودشون را کامل و با حوصله نگاه نکردند. وقتی می شه با هیچی هم خوشبخت بود پس چرا نباید اینکار را کرد.

بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی

خیلی دلم می خواد بدونم شما دو نفر چطوری باهم دیگه آشنا شدید و امیر در تو چه چیزی دید کـه احساس کرد نیمه گم شده زندگی اش تویی؟

امیر: می شه این سوال را من جواب بدم. هرگز روز اولی کـه مهتاب را دیدم، فراموش نمی‌کنم، حتی وقتی از مهتاب هم خواستگاری کردم بهش گفتم کـه چطوری عاشقت شدم و حتی پلان بـه پلان اون روز را هم براش تعریف کردم و حالا یک‌بار دیگه برای شما هم تعریف میکنم، روز اولی کـه مهتاب را دیدم وسط حیاط دانشگاه تهران روی زمین نشسته بودو خیلی آسان و خودمونی داشت قورمه سبزی میخورد، اونم چه خوردنی کـه نصفی از همکلاسی هاش کنارش نشستن و بـه هیچکسی حتی یک لقمه هم تعارف نکرد.

وای هنوز هم، او صحنه و با یادآوری اون روز حالم عوض می شه، توی اون لحظه این قدر حالم دگرگون شد و تو یک نگاه عاشق شدم کـه هم حرف زدن یادم رفت هم این‌که اون روز از انقلاب تا شهرک غرب را پیاده رفتم. این اتفاق ساده تمام زندگی من را عوض کرد و دو سال من تحمل کردم برای رسیدن بـه مهتاب.

مهتاب از کدوم یکی از کارهای همسرت بیشتر از بقیه حرص میخوری؟

مهربونی کردن بیش از حدش بـه آدمها. من اصلا مخالف مهربونی کردن و خوبی نیستم اما معتقدم باید بـه کسانی مهربونی کرد کـه لااقل لایق اون مهربونی باشند، امیر خیلی خوبه، نه تنها خودش همه ی اعضای خانواده اش این طوری هستند، بـه خصوص پدرش و فکر میکنم امیر هم بـه پدرش رفته، پدر امیر آدمی اسـت کـه اگر کسی در حقش بدی هم بکنه بازهم بـه اون آدم، خوبی می کنه و امیر هم درست مثل پدرش می مونه، واقعا بلد نیست بدی کنه برای همین بعضی وقت ها از اینکار امیر و این‌که زیادی نسبت بـه آدم های‌ اطرافش، مهربونی افراطی می کنه حرص می‌خورم.

بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی

توی این مدت آشنایی تون و جدی شدن مسئله ازدواج تون اولین قهر و بحث کـه باهم دیگه کردید کی بوده و سر چی؟

امیر کـه اصلا بلد نیست قهر کنه و من هم اگر بلد باشم کـه نیستم نمیتونم با کسی قهر کنم، اصلا فلسفه و مفهوم قهر را نمی فهمم و نمی دونم چراباید با کسی قهر کرد.

یکی از نکاتی کـه من و امیر در اون تفاهم کامل داریم اینه کـه درباره هر چیزی باهم دیگه مشورت می‌کنیم و اگر مسئله اي هم اتفاق بیفته درباره اون حرف می‌زنیم، نه این‌که با همدیگه بحث و قهر کنیم، بـه نوعی کارهامون و دلایل مون رو بـه شور می ذاریم و برای هم حُرمت و احترام زیادی قائلم هستیم و تا بـه امروز هم نه دعوا کردیم، نه بحث و قهر!!

مهتاب، خوشبختی را تعریف کن؟

خوشبختی یعنی امیر، خوشبختی یعنی لمس همین چیزهای کوچیکی کـه شاید تو نگاه خیلی ها بـه نظر نیاد.

خوشبختی یعنی وقتی اراده کنی باید هدفت را بـه دست بیاری، خوشبختی یعنی همون چیزی کـه آرزوش را داشتی و نمی دونستی کیه و چطوری بـه دستت رسیده و بی هیچ برنامه اي سر و کله اش توی زندگی ات پیدا شده، خوشبختی یعنی کسی کـه باهاش بـه آرامش برسی.

امیر: خوشبختی یعنی از شرایطی کـه داری حتی اگر بد، راضی باشی و لذت ببری خوشبختی یعنی برای طرف مقابلت از جونت مایه بذاری و کاری کنی کـه اون آدم بی نهایت خوشحال باشه و کاری کنی کـه بـه خاطر اون زندگی کنی.

بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی

مایلیم بیشتر درباره ارتباط بین ورزش و سینما حرف بزنیم. با بازیگری رو بـه رو هستیم کـه تا همین چند سال قبل خبرنگار بودو بعد از ان هم یک ورزشکار حرفه اي رشته اسکیت. بعد هم ورزش اسکیت را تا رده حرفه اي و ملی ادامه داد و ناگهان تبدیل شد بـه یک بازیگر جوان و خوش آتیه.

راستش من باید اعتراف کنم کـه طبق معمول آدم صفر و صدی هستم. یعنی یا کاری رابا تمام وجود انجام میدهم یا اصلا بـه درجه اي از شناخت اولیه اش هم نمی‌رسم. این البته خب ایراد اسـت اما حضور من در ورزش و سینما و کار خبری، همه ی اش نشات گرفته از این خصلت رفتاری ام بود.

 قبل از ورود بـه ورزش، یک سوال کوتاه درباره سریال شمعدونی. همین حالا کـه بازیگر شدي بیشتر توی چشم رفتی یا وقتی کـه یک ورزشکار حرفه اي بودی؟ یا حتی وقتی خبرنگار حوزه سینمایی بودی؟

راستش این سریال یک چیز عجیب‌وغریب بود. یعنی خود من هم فکر نمی‌کردم تا این حد دیده شوم. طبیعتا از دوران ورزش و خبرنگاری، بیشتر دیده میشوم. همین چند وقت قبل برای بازدید بـه نمایشگاه رفته بودم این قدر کـه اطراف من شلوغ شد و مردم تجمع کردند دست آخر حفاظت نمایشگاه خیلی محترمانه من را از سالن بیرون کرد.

با این اوضاع کتاب هم خریدی؟

بله، کتاب خریدن یک اصل فرهنگی اسـت کـه ما رعایت میکنیم.مثلاً خود من؛ سه هزار تومان کتاب خریدم و بیست و پنج هزار تومان هم خوراکی خوردم. یکی از رسوم نمایشگاه همین اسـت. مقدار محدودی کتاب خریدن و مقدار انبوهی خوراکی خوردن!

بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی

 مشخصا چه اتفاقی افتاد کـه بازیگری شدي؟

علاقه مند بودم بـه کار خبری. از سن خیلی کم شروع کردم بـه وبلاگ نویسی ودر مورد بازیگرها در وبلاگم بیشتر خبر می گذاشتم و کارم اختصاصی تر شد. کمی هم با بازیگرها ارتباط برقرار کردم و ان ها هم خوششان می آمد چون بچه بودم، میگفتند این بچه هم داره کار می کنه بگذار کمکش کنیم. مثلاً فرهاد آییش و سروش صحت از افرادی بودند کـه خیلی کمک میکردند و حتی با سروش سر تئاتر پنجره ها گفتگو هم کردم. البته فکر نمیکنم هم اکنون یادش باشد.

چه اتفاقی افتاد کـه بـه صورت جدی‌تر وارد کار بازیگری شدي؟

امیر قادری و نیما حسنی نسب سایتی راه انداخته بودند بـه اسم سینمای ما و بـه من زنگ زدند و خواستند کـه با ان ها همکاری کنم. فکر کنم نمی‌دانستند من چند ساله هستم، چون از سن بلوغ صدای من همین قدر بم بودو از پشت تلفن همه ی فکر میکردند سن و سالم بالاست. یادم هست وقتی برای اولین بار من را دیدند با تعجب گفتند واقعا این صدای پشت تلفن تو هستی؟ کم کم کار جدی شد و از همان سایت وارد بازیگری شدم.

سر صحنه کتاب فروشی هدهد مرضیه برومند رفته بودم برای گزارش، و سکانس پایانی فیلم قرار بود ضبط شود. یک بازیگری قرار بود در این سکانس باشد و تصادف کرده بود. خانم برومند گفت تو میتوانی بازی کنی؟ من گفتم بلد نیستم و چه کار کنم و اینها… متن را دادند و رفتم دو دور خواندم و بعد با دو برداشت کار انجام شد. دلیل دو برداشت هم این بود کـه در برداشت اول صدا قطع بود وگرنه من بدون اشکال انجام دادم.

راستش من خیلی خوب بازی کردم اما همه ی حواسم بـه این بود کـه بابت اینکار بـه من پول می‌دهند یا نه. خب بچه سال بودم و همه ی حواسم بـه این بود کـه از راه سینما بتوانم پولدار شوم. «با خنده» 

بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی

بابت اولین فیلم جدی کـه کار کردی چقدر دست مزد گرفتی؟

دو سال بعد گلاره عباسی کـه هنوز بازیگر نبود از طرف خانم برومند زنگ زد بـه من و گفت خانم برومند می‌خواهد یک کاری بسازد بـه اسم همه ی بچه های‌ من و گفته شما هم بیا برای بازی.

من فکر میکردم دوباره یکی از همان سکانس های‌ پنج دقیقه اي اسـت و گفتم کـه من نمی‌آیم برای بازی، اما می‌آیم خود خانم برومند را ببینم.

ان جا خانم برومند یک نوشته اي را دادند بـه من، شروع کردم بـه ورق زدن، پرسیدم کدام نقش اسـت؟ گفت: پویا. دیدم پویا همه ی جا هست و یکی از نقش های‌ اصلی اسـت.

بعد هم رامین ناصرنصیر آمد و یک تست بازیگری گرفت و من را قبول کرد برای بازی در ان کار. بعد از ان رفتیم سر قرارداد و رسیدیم بـه مساله پول.موضوع هم مال ده سال پیش اسـت.

من با خودم گفتم اگر دویست و پنجاه تومان بدهند دیگر خیلی خوب می‌شود؛ یعنی فکر میکردم دویست و پنجاه هزار تومان مال خودم. بعد قرارداد را کـه دیدم زده بود هفتصد و پنجاه هزار تومانی ماهی! و خب من با ان تصوراتی کـه داشتم، طوری قرارداد امضا کردم کـه پاره شد!

مدرسه اي می رفتی کـه تنها فرد علاقه مند بـه ورزش در ان جا بودی؟

نه خیر، علامه طباطبایی یکی از بهترین مدرسه هاست و من هم بـه طور شانسی از دوره راهنمایی تا آخر دبیرستانم را ان جا قبول شدم. اما اصلا درسخوان نبودم.

نمره بالای من دوازده و چهارده بودو همیشه زنگ های‌ ورزش میگفتم من دیسک کمر دارم و خودم هم نمی‌دانستم بچه ۱۶ ساله دیسک کمرش کجا بود! می رفتم داخل کلاس، روی تخته چرند مینوشتم و معلم زنگ بعد هم می آمد میدید و من را می انداخت بیرون.

داخل مدرسه بودی شیطنت می‌کردی؟

بله، از یک زمانی بـه بعد حتی مدرسه هم نمی رفتم. در علامه روال از این قرار اسـت کـه اگر یک ساعت دیر بروید مدرسه، اول بـه پدرت زنگ می‌زنند، بعد بـه مادرت و حتی تا همسایه ها هم پیش میروند تا پیدایت کنند.

بعد من در ان شرایط حفاظت شده طوری نمی رفتم مدرسه کـه هیچکس نمی فهمید. صبح بـه صبح می رفتم مدرسه توی صف حاضری ام را می زدم و می رفتم خانه و ادامه خواب!

از یک جایی بـه بعد مدیر مدرسه فهمید من در می‌روم، بـه خاطر من پول داد یک نفر را استخدام کرد کـه باید بایستد دم در. روز اول همدست من را گرفت برد پیش دربان و گفت من دارم بـه تو پول می‌دهم کـه فقط این یک نفر را نگذاری در بره. بقیه نمی رن، این بـه هیچ دلیلی نرود از دیوار، در و… ان روز رابا نهایت تلاشم نتوانستم برم بیرون.

باوجود این همه ی تدابیر امنیتی بازهم از مدرسه فرار کردی؟

بله، فردای همان روز از خانه چادر مادرم را برداشتم گذاشتم توی کیفم و بعد از این‌که همه ی از سر صف رفتند بالا، رفتم دستشویی چادر را پوشیدم و رفتم بیرون. سر این چادر سرکردن هم چند بار داشتم گیر می افتادم کـه بـه خیر گذشت، چون کفشم مردانه نوک تیز بودو چادر هم کوتاه، یک روز ناظم جلوی من را گرفت و گفت خانم کجا؟ من «با صدای زنونه»: ببخشید من مادر فلانی هستم امکانش هست با مدیرتون صحبت کنم؟

ناظم گفت بله خواهش میکنم بفرمایید این طرفی و من داشتم می رفتم بیرون کـه گفت از این طرفی و خلاصه تا اتاق خود مدیر هم از کنارم تکان نمیخورد و من را راهنمایی می‌کرد کـه از کدام طرف بروم. حالا کفش های‌ من هم هی از زیر چادر می زد بیرون. خلاصه از یک کلاسی سروصدا آمد و ناظم رفت و من هم از فرصت استفاده کردم و فرار کردم.

بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی

همه ی این‌ها را گفتیم تا برسیم بـه اینجا کـه یک نفر کـه از ورزش و مدرسه و… فراری بوده، میشود عضو تیم ملی اسکیت! چه جوری؟

این همان قضیه صفر تا صد اسـت کـه گفتم. پدربزرگ من کشور آلمان زندگی میکند و مادرم بـه او سفارش داد برای امیر یک کفش اسکیت بفرست. پدربزرگم فرستاد و من جعبه کفش را باز کردم و پوشیدم بعد هم با ان خوردم زمین و خیلی بدم آمد. بـه مادرم گفتم بیا این را بفروشیم پلی استیشن بخریم.

مادرم هم کـه دید چاره اي ندارد گفت خب هر چی تو بخوای و رفتیم کـه کفش را بفروشیم. دیدیم هیچکس ان را نمی‌خرید. چون مارکش را نمی شناختند. بعد دیگر مادرم گفت حالا برو کلاس اگر یاد نگرفتی بعداً فکری بـه حالش میکنیم.

من رفتم آموزش سبک نمایشی در باشگاه انقلاب ثبت نام کردم. بـه من گفتند اگر یکسال و نیم مداوم بیایی میتوانی دوره را تمام کنی و من همان جلسه اول این قدر از اسکیت خوشم آمد کـه همان جلسه او رو بـه روی خانه مان در دانشگاه تهران هم کلاس اسکیت داشت و ثبت نام کردم.

سه روز باشگاه انقلاب می رفتم و سه روز دانشگاه تهران کـه البته ان جا هیچکس نبود، فقط من بودم ومربی و مربی هم با من خیلی خوب اسکیت کار کرد تا جایی کـه سر یک ماه من کل اسکیت نمایشی را تمام کردم و بچه های‌ باشگاه انقلاب هنوز دو قدم راه می آمدند و بعد با صورت می‌خوردند زمین. بعد من ان جا کامل برای خودم می چرخیدم و سرعت می رفتم.

این فخر فروختن برایم خیلی خوشایند بود، طوری کـه من هفت صبح اسکیت بـه پا میکردم و می رفتم پارک لاله و نه و ده شب با کتک بر می گشتم خانه. اصلا دیگر کفش معمولی پایم نبود.

چه شد تا تیم ملی رفتی و بعد هم ادامه ندادی؟

گذشت، تا این‌که یک ماه رفتم تیم اسکیت شهرداری و کنار آدم های‌ بیست، بیست و پنج ساله تمرین های‌ سخت انجام دادم. مثلاً تابستان ساعت هفت صبح می رفتیم پیست پارک لاله و تا ساعت دو بدون این‌که اجازه داشته باشیم آب بخوریم تمرین می‌کردیم. من هم کـه ۱۲ سالم بیشتر نبود، دیدم کـه نمی‌توانم بیشتر از این سختی تحمل کنم و مثل بقیه جاهایی کـه بهم سخت گذشت فرار کردم و این کلمه «باید» را از رویش برداشتم.

بعد از ازدواجت چه ورزش هایي انجام می‌دهی؟

همین حالا ورزش های‌ جدیدی را خودم ابداع کردم. ورزشی هست کـه در خانه انجام میشود و خیلی مفید اسـت و توصیه می‌کنم بـه همه ی. روزی دو سه دفعه جارو می‌زنم، بخارشوی میکشم، ظرف می شویم، غذا درست میکنم و خیلی هم کالری می سوزانم.

چون خانه اي کـه می‌نشینیم از این مدل خانه های‌ بزرگ قدیمی اسـت کـه وقتی از ان ته شروع میکنم جاروکشیدن تا بـه این سر برسم دوباره ان ته خاک نشسته. یک حیاط کوچکی هم دارم و بهش خیلی میرسم کـه خیلی ورزش سنگینی هم هست. باغچه بیل می‌زنم، درخت ها را آب می‌دهم، جارو میزنم. هم اکنون هم همه ی ش استرس دارم کـه نور میرود و باید برسم درخت ها را آب بدهم.

خودت از اول این ورزش ها را دوست داشتی یا بهت تلقین شده توسط خانم کـه دوست داشته باشی؟

آدمی کـه توی سن کم ازدواج می‌کند این قابلیت تغییر را دارد. مثلاً من آب می خوردم لیوان را همین کنارم می گذاشتم و برای لیوان آب یا چای بعدی مادرم دوباره لیوان می آورد برایم و تا آخر شب میدیدی یک عالم لیوان کنار من جمع شده و من هنوز هیچ تکانی نخورده ام اما وقتی کـه ازدواج کردم دیدم باید یک تکانی بخوریم و با همکارها را انجام بدهیم. من همین حالا موقع ظرف شستن پنجاه درصد کار را انجام میدهم و می‌گویم خب حالا بیا بنشین بعد!!

بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی

اگر فیلمی با محتوای ورزشی پیشنهاد شود قبول میکنی؟

خب البته اگر کار خوب باشد قبول میکنم اما می‌روم و روی اطلاعاتم کار می‌کنم،چون دوست دارم بتوانم در مورد کاری کـه می‌خواهم انجام بدهم پیشنهاد بدهم.

گزیده فعالیت های هنری امیر کاظمی در تلویزیون

کتاب‌فروشی هدهد «مرضیه برومند»

همه ی ي بچه‌های مـن «مرضیه برومند»

وضعیت سفید «حمید نعمت‌الله»

شاید برای شما هم اتفاق بیفتد

زمانی برای عاشقی «محمدحسین لطیفی»

هفت‌سنگ «علیرضا بذر افشان»

شمعدونی «سروش صحت»

لیسانسه‌ها «سروش صحت»




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «بیوگرافی امیر کاظمی | عکس و زندگی شخصی امیر کاظمی»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

جستجو های اخبار روز

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..