رمان کمی ژانر عاشقانه داره ولی بیشتر شرح زندگی دختری۲۸ساله س که زندگی سختی را گذرانده و چندسال هست که دور
از خانواده زندگی میکنه و کسی رو ازدست میده که خییلی دوستش داشته..وخییلی ها تنهاش میزارن.که باعث میشه وارد زندگی متفاوتی بشه
مقدمه: وانگاه که باران به شیشه پنجره میخورد..احساس میکنی کسی توراصدامیزندمیطلبدمیخوادکه بیایی کناره پنجره تااشک های
اورااحساس کنی..آری اواسمان است !اسمان است که دلش گرفته ازانسانها..ازنامهربانی هایشان ازظلم شان ازتنهایشان از
دردشان وازبغضی که این روزهابرگلوی بیشترشان مینشید..می بینداسمان تمام انهارا..دردی دروجودش ایجادمیشود..ازظلمی
که برخی مردم میبینندولی قدرت دفاع ندارند..نمیتوانندخود را نجات دهند..واین ظلم خراشی بروجودشان می اندازد..ضعیف
میشوند..هر روز بردردشان افزون میگردد..پس میبینداسمان که هروزهرشب بالای سرانهاقرارگرفته ازدردمردم درش میگرد
واشک هایش را روانه برسرشان میکند..!اوهم دلش میگرد مهربانی میخواهدمحبت میخواهدهمانند ان مردم ظلم دیده که مهرمیخواهندپشتیبان میخواهند..
قسمت از رمان :پس میبارداسمان برای دل ان مردم..میشویددل شکستگی هایشان را بغض میکنند..امازیرلب باتمام وجودشکرمیگویند..
گرچه تنهان میدانند..اماهمیشه یکی هست همین حوالی همین اطراف ازقلب به مانزدیک تر..که به دادمان میرسد درمواقعی
که حتی ازخودمان هم ناامیدهستیم..اوهست اسمانش هست بارانش..همه وهمه هستن پس امیدی هم هست..برای دوباره نوشدن..
پس زیرباران قراربگیرارزوکن که نوشوی دردهاشسته شود وبجایی ان ارامش بیاید..شک نکن براورده میشود ارزویت که
زیرباران کرده ایی..زیرا او زیرباران هم باتوست..ومیبیند انچه در دلت گذشته..
وچه خوووب است که او هست..ومیبیند میشنود اگربخواهد براورده میکند.
نرم افزار اختصاصی سایت رمانکده
