تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




دانلود رمان تو را باور دارم

دانلود رمان تو را باور دارم

 

دانلود رمان تو را باور دارم

 

خلاصه:

دانلود رمان تو را باور دارم رمانی جذاب و عاشقانه که دختری سعی کرده ضعیف بودن خود را با مطالعه و پیشرفت جبران کند و با مشکلات زندگی رو در رو شده در این رمان هم عشق تجربه می شود هم رمانی پر از اختلافات خنده دار و یک ازدواج صوری …خب شوخی دیگه بسه داداش گلم بگو من باید چیکار کنم؟

مثل یه خواهر خوب باید بری به مامان اینا بگی بریم خاستگاری …

_خاستگاریه؟

_پرستووو خانوووم….

دهانم از تعجب باز ماند

_پرستووو؟دختر…..عموفرخ؟

_اوهوم

فریادی از شادی کشیدم چرا که من عاشق پرستو بودم.

تقریبا از بین همه دختران فامیل تنها با او صمیمی بودم تا بقیه،

سینا با خنده سعی در آرام کردنم داشت. _هیس….دختر تو که آبرومو بردی ساکت دیگه !

_باشه باشه ببخشید میرم به اول به پرستو زنگ بزنم .

هراسان از جایم بلند شدم که دستم را گرفت.

_بابا تو دیگه کی هستی؟چه خبره؟نیازی نیست بهش زنگ بزنی خودش میدونه !

_ها؟

دهانم را با دست بست .

_نمیخواد تعجب کنی مثلا !اول با خودش صحبت کردم تا نظرش رو بدونم که خداروشکر راضی بود .

اخمهایم در هم رفت پس چرا پرستو چیزی به من نگفته بود؟

رمان تو را باور دارم

ما که چیزی را از هم پنهان نمیکردیم .پرستو تنها یک سال از من بزرگتر بود

ولی چون علاقه ای به درس خواندن نداشت به جای انتخاب رشته به کلاس آشپزی میرفت

و حالا هم که در شرف عروس شدن بود. ‌

_حالا که خودتون بریدید و دوختید چه نیازیه من برم بگم ؟

و به حالت قهر رویم را چرخاندم .

_عه ساحل لوس نشو دیگه، خواهر همین روزا به درد میخوره دیگه ،

من روم نمیشه تو برو به مامان بگو بقیش با خودشون .

_این وسط چی به من میرسه؟

_قول میدم هر جور شده بری پیش دانشگاهی.

دستم را به سمتش دراز کردم و با مسخره گی گفتم: 

_معامله ی خوبی بود برادر! من رفتم به مامان بگم تو هم برو پیش بابا .

_باشه .

_یه شرط دیگه…

_میبینی کارم گیره ها هی باج بگیر!

_خواهر اگه باج نگیره که خواهر نیست

.باید واسه عروسیت یه دست لباس برام بخری خرج آرایشگاهمم باید بدی!

_چشم رو چشم حالا برو که دیگه طاقتم از دست رفت. 

به سمت آشپز خانه رفتم جای همیشگی مادرم !مشغول چای ریختن بود کارش که تمام شد گفت:

_چیه وایسادی دو ساعته داری نگام میکنی؟

_هیچی دارم نگات میکنم ببینم بهت میاد مادرشوهر بشی یانه؟

میدانستم که سینا مشغول گوش دادن به حرفهای ماست پس دلم میخواست حسابی اذیتش کنم .

_وا یعنی چی مادر؟

لبخندی زد و گفت: 

_نکنه خواستگار پیدا شده برات؟

خندیدم

_نه بابا مادر من! اولا مگه خواستگار گمشده که پیدا بشه؟

دوما اگه من بخوام شوهر کنم ، که صدسال سیاه نمیکنم! شما میشی مادر زن نه که مادر شوهر!

سوما من ترشیده عمرا درس رو ول کنم بچسبم به شوهر! چهارما کی میاد منو بگیره با این دستم؟

مادر لب گزید و گفت :

_خب حالا نمیخواد واسه من دلیل و برهان بیاری .

سپس انگار که تازه داشت به حرفهایم فکر میکرد دوباره گفت :

رمان های انجمن یک رمان:

رمان خفته در کالبد ها | fateme078

 رمان شاهزاده گمشده | mona.n 

رمان گناهی از جنس بی گناهی | دنیا هاشمی

این مطلب را به اشتراک بگذارید




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «دانلود رمان تو را باور دارم»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

جستجو های اخبار روز

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..