تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




دانلود رمان چشمانت آرزوست

دانلود رمان چشمانت آرزوست

دانلود رمان چشمانت آرزوست

دانلود رمان چشمانت آرزوست

خلاصه:

دانلود رمان چشمانت آرزوست رمان طنز و عاشقانه  کمی هم کل کل توش داره اگر علاقه به رمان طنز دارید این رمان را مطالعه کنید  با صدای جیغ مامان دو متر پریدم هوا ای بابا گاهی احساس میکنم مامان خونرو با میدون جنگ اشتباه گرفته. یهو در باز شدو مامان اومد داخل مامان:دختر پاشو دیگه خیر سرت خونه

رمان های مشابه ما:

دوستت ناهار دعوتی ساعت یک ظهره کی میخوای بری؟

وااااااااااااای ساعت یکه ساغر کلمو میکنه.

سریع رفتم دستشویی وقتی اومدم بیرون

و چشمم به ساعت افتاد هنگ کردم

ساعت یه ربع به یازده بود و همچنان رفیق بی کلک مادر.

موهامو شونه کردم.رفتم جلوی اینه چشمامو خیلی دوست داشتم

درشتو قهوه ای دماغمو لبم خوب بود فقط یه مشکل این وسط بود

اه حتما باید بگم من تپلم البته شکم ندارما

انگاری فقط باد کردم

بیخیال رفتم یه شلوار مشکی با مانتوی سبز آبی که خیلی بامزه بود پوشیدم

با این مانتو هر کی ندونه فکر میکنه باردارم

اخه قسمت شکمش جلو وایمیسته

تپلم که هستم 

چندتا رنگ از همین مانتو دارم

بعد پوشیدن شال مشکیم از اتاق رفتم بیرون

البته آرایش کرده بودم

زیبایی افسانه ای نداشتم که ارایش نکنم

مامان:تو باز این مانتوی بد ترکیبو پوشیدی

من:قشنگه که

مامان:حوصله سرو کله زدن باتو رو ندارم یالا برو دیرت نشه

من:باووش خدافظ

از خونه اومدم بیرون

برای گرفتن تاکسی باید میرفتم سر خیابون

البته اگه شانسی رد میشد

چند دقیقه ای منتظر بودم که بلاخره یه تاکسی اومد سوارشدم

یه آقایی جلو نشسته بود یکی هم عقب

گوشیمو در اوردمو مشغول شدم اخ

صبر کن ببینم چرا نمیرسیم پس

سرمو که اوردم بالا متوجه شدم ما یه جا دیگه ایم.

دانلود رمان چشمانت آرزوست

من:اقا اینجا کجاست؟ اینجا با آدرسی که من دادم خیلی فاصله داره.. 

یه بویی پیچید تو دماغمو

بعد سیاهی مطلق.

وقتی چشمامو باز کردم سردرد کمی داشتم

چندتا دختر تو رده های سنی خودم بودن

یعنی من کجام؟؟

داشتم دخترارو نگاه میکردم که در باز شد

دوتامرد اومدن داخلو دوتا از دخترارو بردن

اینا چرا انقدر ساکتن

نه جیغی نه چیزی

چند دقیقه بعد باز اومدنو دخترارو بردن

بلاخره تنها موندم درو باز کردنو اومدن داخل

شروع کردم به جیغو داد کردن

من:شما کی هستین.چی از جونه….

که چشمم به اطراف افتاد

چه جای شیکی حواسم به اطراف بود

که مردک گاو همچین هلم داد اگه خودمو

نگه نمیداشتم الان له شده بودم

سرمو بلند کردم فحشش کشش کنم که

چشم تو چشم یه پسره شدم

این چشاش گرد شده بود منو نگاه میکرد

منم چشمامو درشت تر کرده بودم

چشمای قهوه ای روشن موهای خرمایی با دماغو لب متناسب سرهم جذاب بود

پسره:رضا مگه شکم این زنرو نمیبینی با چه عقلی اینو اوردی

پیشنهاد می شود

رمان شکلات ۷۰ درصد | malikaaraghi

رمان قشنگ ترین رویداد | idorsa 

رمان معراج آغوشت | fati_D

این مطلب را به اشتراک بگذارید




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «دانلود رمان چشمانت آرزوست»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

جستجو های اخبار روز

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..