نویسنده : نگاه ۱۹ دیدگاه بازدید : 4,486 تاریخ : ۲۳ دی ۱۳۹۷
دانلود رمان قاصدک من ویژهدانلود رمان قاصدک من ویژه
داستان زندگى شیدا احسانى از ۵سالگى تا جوانی است.
خانوادهای با پدرى معتاد و بدزبان، اما سختکوش و غیرتى، مادرى مظلوم و ساده.
شیدا با داشتن برادرى بیرحم و برادری مهربان در این خانوادهى پر از تفاوتهاى
فاحـ*ـش، رشد مىکند و بزرگ مىشود.
کودکى او با اتفاق بزرگترى در جامعه رقم مىخورد. انقلاب اسلامى و نوجوانیش با
حادثهای بس بزرگ جوش مىخورد: جنگ.
تنها دخترى ساده و معمولى در جریان روان زندگى خشن و گاه مهربان قد مىکشد
و بزرگ مىشود.
ورود بهروز پسرک خردسال، تنها حادثهى بزرگ زندگى شیداست.
دانلود رمان قاصدک من
حوادث زندگى مانند حــلقههاى درهم تنیدهى یک زنجیر بزرگ است.
زنجیرى که زندگى تو را، مرا تشکیل مىدهد و گریزى از آن نیست.
گاه مابین حــلقهها، حلقهای طلایى قرار مىگیرد که زیبایش تمامى زنجیر را تحتشعاع قرار مىدهد.
قسمتی از رمان قاصدک من :
– شیدا، شیدا کجایى دختر؟
دخترک ۵ساله بىتوجه به صداى خشمگین مادر از لاى در بازشده، بیرون را نگاه کرد.
پسرها و دخترهاى محل در فضاى باز سهراهى کوچه، مشغول بازى بودند.
با دیدن مرتضى تپل که دنبال توپ میدوید، لبخندى روى لبهایش نشست؛
اما عمر آن لبخند با ضربهای که مادر بر کمرش نواخت، کوتاه شد.
– ذلیلشده صدبار گفتم حواست به مهرى باشه. بدو برو نِگَرش دار
(نگهش دار) تا من برم سر کوچه و بیام.
شیدا لبهایش را بر روى هم فشرد تا اشک نریزد و اعتراض نکند.
به سالن رفت و مهرى را از روى زمین بلند کرد و به بغـ*ـل کشید.
مهرى خندید و دندانهاى کوچک تازه ریشه دوانده شده را به زیبایى به نمایش گذاشت.
شیدا پرسید:
– دوست دارى بریم بیرون بازى نگاه کنیم؟ تازه معصوم و مرتضى هم هستن.
کودک دوساله به شیرینى گفت:
– بییم. (بریم)
شیدا مانند مادرى مهربان گفت:
– صورتت کثیفه؛ بذار بشورمش.
مهری را بهسمت حوض کوچک داخل حیاط برد و با دست کوچکش آب
بر چهرهى سفید و تپل مهرى ریخت
دانلود رمان قاصدک من ویژه
(4.2)میانگین امتیاز از(84)رأی(83.33%)