تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




«آخرین چیزی که او می‌خواست»؛ جدیدترین پروژه ضد ایرانی هالیوود

روزنامه فرهیختگان - میلاد جلیل زاده: «آخرین چیزی که او می‌خواست» بعد از «آرگو» دومین فیلمی است که هالیوود درباره ۱۳ آبان، یعنی روز نمادین ایران و آمریکا می‌سازد.

اما این‌بار، موضوع، نه آبان سال ۵۸ بلکه ۱۳ آبان ۶۵ و افشا شدن ماجرای مک فارلین است. اگر «آرگو» فیلم دموکرات‌ها علیه ایران بود، «آخرین چیزی که او می‌خواست» فیلم جمهوری‌خواهان در این جبهه است.

سکوت و کمین سیاست آنها، سکوت و توهم شیوه ما

39 سال از تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان ایرانی در سیزدهم آبان‌ماه سال 58 می‌گذرد و به جرات می‌توان گفت اکثریت جوانان نسل جدید ایران، حتی نمی‌دانند که علت این اتفاق چه چیزی بوده است.

امروز عده‌ای نگران این می‌‌شوند که روایت سینمای آمریکا از ماجرای تسخیر سفارت این کشور در تهران، که در فیلم «آرگو» نمایش داده شد، ذهن مردم آمریکا و باقی کشورهای دنیا را از حقیقت ماجرا منحرف کند؛ در حالی که ما در داخل کشور خودمان، روایت خودمان از این موضوع را به گوش همه نرسانده‌ایم.

شاید اگر از اکثر جوانان نسل جدید پرسیده شود «که چرا در آبان 58 سفارت آمریکا به اشغال دانشجویان درآمد؟» آنها دلیل این مطلب را صرفا به تفاوت سلایق ایدئولوژیک بین نظام انقلابی ایران و نظام امپریالیستی آمریکا ارتباط دهند و اندک افرادی هم هستند که اگر یک خط بیشتر بدانند، می‌گویند «چون شاه به آمریکا پناهنده شده بود، دانشجوهای ایرانی کارکنان سفارت ایالات متحده را گرو گرفتند تا محمدرضا پهلوی به ایران استرداد شود.»

اگر دقت کنیم خود آمریکایی‌ها هم با احتیاط بالا و بعد از حدود ۳۳ سال که از اشغال سفارت این کشور در تهران گذشته بود، تصمیم گرفتند «آرگو» را درباره آن واقعه بسازند و روایت خودشان را به نمایش بگذارند. دلیل این تاخیر طولانی آن بود که ماجرای ۱۳ آبان 58 صرفا یک حمله احساساتی از طرف تعدادی دانشجو به سفارت آمریکا نبود و ابعاد مختلفی داشت که خود آمریکایی‌ها علاقه نداشتند بحث آنها دوباره مطرح شود.

مک‌فارلین فیلم می‌شود

آنها دوست نداشتند مشخص شود که بلوکه شدن اموال مردم ایران در آمریکا قبل از اشغال سفارت و حتی قبل از ورود محمدرضا شاه به خاک آمریکا اتفاق افتاد. همچنین آنها علاقه نداشتند که معلوم شود قبل از اشغال سفارت و باز هم حتی قبل از ورود شاه به خاک ایالات متحده، بعضی از قاتلان امنیتی رژیم قبلی ایران، از‌جمله کسی که عامل آتش‌سوزی در سینما رکس آبادان بود و افراد متعدد دیگری که توسط اینترپل هم تحت تعقیب بودند، همه در خاک این کشور پناهندگی گرفته بودند.

آنها علاقه داشتند حتی عاملیت در آتش‌سوزی سینما رکس آبادان را به خود انقلابیون ایرانی نسبت دهند و سعی کنند با مسکوت گذاشتن آن دسته از بحث‌های تاریخی که ممکن بود این شایعه‌های سست را برملا کند، کار را به رسوب این تلقی‌های اشتباه در ذهن نسل‌های بعد برساند.

آنها دل‌شان می‌خواست این تلقی جا بیفتد که تمام مشکلات امروز کشور ما به سبب اقدام احساسی یک عده جوان دانشجو بوده و از این طریق، گفتمان انقلابی را چیزی در مقابل عقلانیت و منفعت جمعی جلوه دهند؛ به همین دلیل گذاشتند تا سال‌ها بگذرد و بعد «آرگو» را ساختند، سال‌ها بعد از ۱۳ آبان 58 و هنگامی که روایت‌های دقیق تاریخی از این ماجرا، زیر لایه‌های متعددی از رسوب شایعات و تلقی‌های نادرست دفن شده بودند.

سینمای ایران در طول این سال‌ها فقط یک فیلم تولید کرد که به‌نوعی با ماجرای ۱۳ آبان 58 ارتباط داشت. البته «طوفان شن» ساخته محمد‌جواد شمقدری، همان‌طور که از نام آن هم پیداست، نه درباره خود ماجرای اشغال سفارت بلکه راجع‌به واکنش نظامی آمریکایی‌ها پس از آن واقعه بود.

در ایران یک تله‌فیلم هم با این موضوع ساخته شده که نام آن «تخت جمشید و سر روزولت» است. با این فیلم هم نمی‌شد به ابلاغ یک روایت صحیح از آن ماجرا امیدوار شد و در خود ایران «آرگو» صدها بار بیشتر از این تله‌فیلم دیده شده است.

ما در این سال‌ها دو فیلم مستند هم درباره تسخیر سفارت آمریکا داشته‌ایم؛ یکی «انقلاب دوم» به کارگردانی مجید ذوالفقاری و دیگری «۴۴۴ روز» اثر محمد شیروانی که این دومی دفاع تمام‌قدی از آمریکایی‌هاست و توسط یکی از فیلمسازان جشنواره‌ای ایران البته با بودجه‌ای دولتی تولید شده است. آمریکایی‌ها خیلی علاقه داشتند که هر نوع روایت سینمایی از کنش‌ها و تنش‌های سیاسی و نظامی بین ایران و این کشور را با سال‌ها تاخیر انجام دهند تا بتوانند هرچه دل‌شان خواست در این‌باره بگویند.

مک‌فارلین فیلم می‌شود

٣٣ سال از ۱۳ آبان ۵۸ گذشته بود که آنها روایت مخدوش خودشان از تسخیر سفارت این کشور در تهران را در سینما نمایش دادند و حالا در آستانه ٣٣ سالگی ماجرای «ایران گیت» در دولت ریگان که ما آن را به نام «ماجرای مک فارلین» می‌شناسیم، قرار است اولین فیلم‌شان را در این‌باره بسازند و باز هم روایت دلبخواه خودشان را از آن ماجرا داشته باشند.

با این وصف هیچ بعید نیست اگر وقتی ۳۳ سال یا کمی بیشتر از ماجرای حمله ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران گذشت، ببینیم آمریکایی‌ها باز هم رسوب اغلاط تاریخی در ذهن نسل‌های جدید را به اندازه کافی مناسب دیده‌اند و دست به کار ساخت فیلم دیگری در این‌باره شده‌اند. البته ما هم این فرصت را در اختیار آنها می‌گذاریم و اجازه می‌دهیم که زمان به‌نفع آنها پیش برود.

تلاش برای برتری تاریخی در روز نمادین

سیزدهم آبان‌ماه در تقویم ایرانی روز تبعید بنیان‌گذار جمهوری اسلامی به ترکیه است؛ همین‌طور روز قتل‌عام دانش‌آموزانی که در اعتراض به رژیم شاه در سال ۱۳۵۷ مقابل دانشگاه تهران تجمع کرده بودند. اما گذشته از اینها این روز بین ایران و آمریکا یک روز نمادین است و بی‌جهت نیست که ترامپ از ماه‌ها پیش تاریخ بازگشت تحریم‌های ایالات متحده علیه ایران را سیزدهم آبان‌ماه اعلام کرده بود.

شاید به نظر برسد سیزدهم آبان فقط به دلیل آن که سالگرد تسخیر سفارت آمریکا در تهران بود، بین ایران و ایالات متحده وجه نمادین پیدا کرده است، اما این روز سالگرد «ایران‌گیت» هم هست. پرونده «ایران‌کنترا» یا «ایران‌گیت» یا آنچنان‌که خود ایرانی‌ها می‌گویند «ماجرای مک‌فارلین» درنهایت طوری بسته شد که آن را به بزرگ‌ترین شکست سیاسی آمریکا از ایران در طول تاریخ دو کشور تبدیل کرد.

قبل از این اتفاق، تسخیر سفارت آمریکا در تهران باعث شده بود که کارتر برای دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش رأی نیاورد و یک هنرپیشه آمریکایی به نام رونالد ریگان که حالا در تمام دنیا به‌عنوان پدر نئولیبرالیسم مشهور است، پس از او روی کار آمد.

مک‌فارلین فیلم می‌شود

ریگان برخلاف کارتر، جمهوری‌خواه بود و مشی خصمانه‌تری را علیه ایران در پیش گرفت؛ آن هم در حالی که ایران درگیر جنگ نظامی با رژیم بعث عراق بود. در اواسط دهه ۶۰ شمسی، دولت ریگان می‌خواست به عده‌ای از شورشیان نیکاراگوئه در آمریکای لاتین که نام گروه آنها «کنترا» بود کمک‌های مالی برساند.

اما کنگره این کشور چنین اقدامی را ممنوع کرده بود. یک روایت هم این است که اهالی کاخ‌سفید برای تامین منابع مالی این اقدام تصمیم گرفتند با فروش اسلحه به ایران که درگیر جنگ بود، کارشان را پیش ببرند.

از طرف دیگر آنها متوجه شده بودند که عراق نمی‌تواند در این جنگ بر ایران غلبه کند و ضمنا به این نتیجه رسیدند حتی در صورت پیروزی عراق، تمام منفعت آن به رژیم شوروی‌(سابق) خواهد رسید. آنها روی این حساب قدم پیش گذاشتند تا با برنده نهایی ماجرا در پیروزی‌اش شریک شوند. سازمان امنیت آمریکا برای پیش بردن این ماجرا تصمیم گرفت تدابیر خاصی در نظر بگیرد از جمله اینکه هر بار معادل مقدار اسلحه‌ای که به ایران می‌دهد آن مقدار را به اسرائیل هم بدهد تا دشمن منطقه‌ای ایران از این معامله مخفی دلخور نشود.

آنها به جای دریافت پول از اسرائیلی‌ها بابت اسلحه‌ای که بهشان داده می‌شد، هر بار یک بسته تشویقی مالی هم روی مرسولات تدارک دیدند و پول تمام اینها، یعنی هم کمک به کنتراها در نیکاراگوئه و هم پول تسلیحاتی که به اسرائیل می‌رفت، به‌علاوه بسته‌های تشویقی مالی و پول اسلحه‌هایی که به ایران می‌آمد، همه را باید ایرانی‌ها می‌دادند.

سوای اینها از ایران خواسته شده بود که گروگان‌های سفارت آمریکا در بیروت را توسط نفوذی که در این کشور داشت، آزاد کند. مک‌فارلین، مذاکره‌کننده ارشد آمریکایی در این پرونده چند بار با هویت جعلی و اصلی خودش به ایران آمد که با او برخورد گرمی صورت نگرفت و حتی یک‌بار بعد از یک روز معطل ماندن، در اعتراض به اینکه کسی با او صحبت نکرده بود، به حالت قهر ایران را ترک کرد.

معامله‌ای که آمریکایی‌ها دنبال آن بودند، چندان به‌نفع ایرانی‌ها نبود و طبیعی به نظر می‌رسید پیام‌های دوستانه و نمادینی که هر بار توسط هیات آمریکایی‌ها ابلاغ می‌شد، در ایران چندان جدی گرفته نشوند. لایه‌های امنیتی کاخ‌سفید در حالی پیگیر انجام این مذاکرات مخفی با ایران بودند که ریگان از خودش شمایلی به‌شدت مقتدر و ضدایرانی به مردم آمریکا نشان داده بود و سعی داشت نقطه مقابل جیمی کارتر در این زمینه به نظر برسد.

مک‌فارلین فیلم می‌شود

دولت ریگان در آن مقطع تاریخی تصور می‌کرد که ایران به دلیل درگیری در یک جنگ تمام‌عیار نظامی و محاصره شدید اقتصادی، به قدری مستاصل و نیازمند خرید تسلیحات است که به هیچ‌وجه امکان ندارد این معامله را از دست بدهد. اما در یکی از روزهای پاییزی سال ۱۳۶۵ فرمانی از طرف امام خمینی(ره) به رئیس وقت مجلس ایران ابلاغ شد که در آن باید ماجرای این مذاکرات از حالت مخفیانه خارج می‌شد و به گوش تمام مردم ایران می‌رسید.

اکبر هاشمی‌رفسنجانی، رئیس وقت مجلس ایران، این خبر را صبح روز سیزدهم آبان سال ۶۵ از تریبون مجلس ایران قرائت کرد. وقتی رئیس مجلس ایران این خبر را اعلام می‌کرد، در آمریکا ساعات پایانی شب بود و فردای آن روز قرار بود انتخابات پارلمانی در ایالات متحده برگزار شود.

مردم آمریکا وقتی صبح روز بعد از خواب بیدار شدند، در رادیوها و تلویزیون‌ها و روی تمام دکه‌های روزنامه‌فروشی خبری را دیدند که آنها را شوکه کرد. این اتفاق باعث شد دموکرات‌ها، یعنی جناح مقابل رونالد ریگان، در آن انتخابات پیروز شوند و دو سال آخر دولت ریگان تا حدود زیادی به اختلافات جناحی در داخل کشورش بگذرد.

تمام آمریکایی‌ها «ایران‌گیت» را بعد از «واترگیت» دومین رسوایی بزرگ کاخ‌سفید در تاریخ ایالات متحده دانسته‌اند. پس از این اتفاق بود که رابرت مک‌فارلین خودکشی کرد و رئیس سازمان سیا (ویلیام کیسی) هم هنگام بازجویی دچار سکته شد و چند روز بعد بر اثر (سرطان مغز) مرد. بسیاری از دولتمردان آمریکا بعد از این واقعه استعفا دادند و تعدادی دیگر هم توسط رئیس‌جمهور و به‌منظور مقصر جلوه دادن زیردستان عزل شدند.

نوبت جمهوری‌خواهان است که علیه ایران فیلم بسازند

سال ۲۰۱۲ که به نظر می‌رسید تنش‌های سیاسی بین ایران و ایالات متحده به اوج خودش رسیده، هالیوود فیلمی ساخت به نام «آرگو» که ماجرای فرار 6 نفر از گروگان‌های سفارت آمریکا در تهران را در سال ۱۳58 شمسی روایت می‌کرد. در ابتدای تیتراژ این فیلم نوشته شده بود که براساس واقعیت ساخته شده است؛ اما اتفاقا شدیدترین نقدهای مطرح شده علیه آن، متوجه فکت‌های غلط تاریخی‌اش بودند.

«آرگو» در سنجش معیارهای هنری، یک تریلر سیاسی-تاریخی متوسط بود که به دلیل همخوانی کاملش با سیاست‌های کلی دولت ایالات متحده در آن مقطع زمانی، بیش از آنچه که به نظر می‌رسید استحقاقش را داشته باشد، مورد توجه قرار گرفت. این فیلم در هشتاد و پنجمین مراسم اسکار، جایزه بهترین فیلم را برنده شد و این اولین‌بار در تاریخ سینمای آمریکا بود که برنده بهترین فیلم جشن آکادمی را بانوی اول آمریکا از داخل کاخ‌سفید اعلام می‌کرد.

«آرگو»، فیلم دموکرات‌های آمریکا و در راستای ایران‌هراسی و جا انداختن این نکته برای مردم دنیا ساخته شده بود که باید خطر این قدرت منطقه‌ای را جدی گرفت و لزوم برخوردهایی که دولت ایالات متحده درخصوص آن انجام می‌دهد، درک کرد. «آرگو» در اواخر مهرماه آن سال اکران شد و بالاخره در سیزدهم آبان‌ماه که روز نمادین ایران و آمریکاست، در جدول اکران قرار گرفت.

در «آرگو» به‌رغم دموکرات بودن جیمی‌کارتر، چند متلک بی‌خطر هم نصیب او شد که در آبان ۵۸ رئیس‌جمهور آمریکا بود و چنین نعل‌وارونه‌زدن‌هایی برای کسانی که با سیاست کلی فیلمسازی در هالیوود آشنا هستند، نکته جدیدی نبود.

این‌بار هم که قرار است جمهوری‌خواهان درباره روز نمادین ایران و آمریکا فیلم بسازند، یک زن سیاه‌پوست به‌عنوان کارگردان کار انتخاب شده است. زن بودن و سیاه‌پوست بودن کارگردان یک فیلم نئوکان برای دولتی که رئیس آن به زن‌ستیزی و مواضع تند درباره رنگین‌پوستان و مهاجران مشهور است را هم می‌شود از همان نوع نعل‌وارونه‌زدن‌هایی به حساب آورد که در سینمای آمریکا معمولا بسامد بالایی دارند و وقتی که فیلم‌ها سیاسی باشند، سر راه فهم تفاسیری که از نیات پشت این آثار مطرح می‌شوند، مین‌گذاری خواهند کرد.

دی‌ریس، کارگردان جوانی است که اولین فیلمش به نام «رستگاری احتمالی» Eventual Salvation را در سال ۲۰۰۸ ساخت. او سه سال بعد و در ۲۰۱۱ فیلم کوچک و تحسین شده «مطرود» Pariah را ساخت و در ۲۰۱۵ Bessie را جلوی دوربین برد که درباره یک خواننده زن آمریکایی به نام «بسی اسمیت» بود و یک فیلم متوسط گیشه‌ای به حساب می‌آمد.

مک‌فارلین فیلم می‌شود

اما شاخص‌ترین اثر او تا این لحظه Mudbound است که در زبان فارسی به «گل‌آلود»، «لجن‌زار»، «کرانه گلی» و... ترجمه شده است. ریس این فیلم را براساس رمانی به همین نام به قلم هیلاری جردن، ساخته و تجربیات خانوادگی‌اش را هم در آن دخالت داد. Mudbound در سال ٢٠١٧ نامزد جایزه اسکار شد و بالاترین امتیازها را در جدول منتقدان به دست آورد و حالا این کارگردان زن سیاه‌پوست قرار است «آخرین چیزی که او می‌خواست» را درباره ماجرای «ایران‌گیت» بسازد. اما وقتی به فهرست بازیگران «آخرین چیزی که او می‌خواست» توجه شود، یک نام بیشتر از همه جلب نظر خواهد کرد.

بازیگر نقش اول مرد در این فیلم بن افلک است؛ یعنی همان هنرپیشه نقش اول «آرگو» که کارگردان و در کنار جان کلونی، تهیه‌کننده کار هم بود. بن افلک را کم‌کم باید به‌عنوان هنرپیشه‌ای شناخت که نماد سیاست در سینمای آمریکاست؛ چه اینکه او حتی در کارهای ابرقهرمانی و تجاری‌اش مثل «بتمن علیه سوپرمن» هم همسوترین مشارکت‌کننده در آن دسته از پروژه‌هایی است که در راستای سیاست‌های خارجی آمریکا قرار دارند.

«آن هاتاوی» و «ویلم دفو» بازیگران دیگری هستند که در این پروژه حضور دارند. خط داستانی این فیلم، ماجراهای روزنامه‌نگاری پرمشغله به نام النا مک‌ماهن (با بازی هاتاوی) را دنبال می‌کند که صاحب شغل پدرش به‌عنوان دلال اسلحه می‌شود. او خیلی زود خودش را درگیر ماجراهایی خطرناک می‌بیند که با ماجرای معروف رسوایی فروش تسلیحات به ایران در دور دوم ریاست‌جمهوری رونالد ریگان مرتبط است.

«آخرین چیزی که او می‌خواست» هم‌اکنون در کشور پورتوریکو واقع در آمریکای لاتین، مراحل فیلمبرداری‌اش را طی می‌کند و قرار است سال ۲۰۱۹ در سینماهای آمریکا اکران شود. به‌طور طبیعی زمان پخش این فیلم پس از طی شدن مراحل فنی و قرار گرفتن آن در جدول اکران آمریکا، می‌تواند با پاییز سال ۲۰۱۹ و حوالی ماه‌های اکتبر و نوامبر همزمان شود؛ یعنی ایام انتخابات پارلمانی در آمریکا و مصادف با روز نمادین ایران و آمریکا.

جالب اینجاست که اگرچه هر سال، فقط یک‌بار ۱۳ آبان یا سوم نوامبر در تقویم‌ها فرا خواهد رسید، اما انتخابات پارلمانی آمریکا که یادآور ۱۳ آبان سال ۶۵ و به‌وجود آمدن رسوایی «ایران‌گیت» برای جمهوری‌خواهان است، هر چهار سال یک‌بار فرا می‌رسد و «آخرین چیزی که او می‌خواست» هم‌زمان با آن اکران خواهد شد.

همدلی خانم نویسنده با کودتاچیان و حمله احساسی به ایران

اصلی‌ترین چهره‌ای که در ورای ساخت «آخرین چیزی که او می‌خواست» قرار دارد، نه کارگردان رو به جلو و احتمالا آینده‌دار آن و نه حتی هنرپیشه‌های مشهوری مثل بن افلک، آن هاتاوی یا ویلم دفو، بلکه نویسنده کتابی است که این فیلم براساس آن ساخته می‌شود.

مک‌فارلین فیلم می‌شود

فیلمنامه «آخرین چیزی که او می‌خواست» براساس کتابی به همین نام به قلم «جوآن دیدیون» Joan Didion نگارش شده است.دیدیون یک روزنامه‌نگار و داستان‌نویس ۸۳ ساله آمریکایی است که جزء نویسندگان قدیمی و همیشگی نیویورک‌تایمز به حساب می‌آید. او یکی از پیشگامان مکتب نئوژورنالیسم در آمریکاست و غیر از نوشته‌های احساسی‌اش که در حقیقت برون‌داد زندگی روزمره‌اش هستند، عمده مطالبی که تا به حال نوشته، تم سیاسی داشته‌اند. دیدیون در سال ۲۰۰۱ کتابی نوشت به نام «فضاحت‌های سیاسی» که بر اندیشه‌های او درباره سیاست‌های آمریکا تمرکز داشت.

به‌طور کل جوآن دیدیون را در سال‌های طولانی فعالیتش به‌عنوان یک داستان‌نویس و روزنامه‌نگار، می‌توان یکی از برجسته‌ترین افرادی به‌حساب آورد که در مسیر همدلی با آمریکای لاتین شناخته شده است. انتخاب کتاب دیدیون برای ساخته شدن فیلمی راجع‌به ماجرای مک فارلین هم از این جهت است که صورت می‌گیرد. همدلی دیدیون با لاتین‌تبارها به این شکل بروز پیدا می‌کند که طرفدار شورشیان کنترا در آن کشور باشد. دانیل اورتگا که از ۱۰ ژانویه ۱۹۸۵ تا آوریل ۱۹۹۰ رئیس‌جمهور نیکاراگوئه بود، دشمنی عیانی با آمریکا داشت و از طرفی با شورش مسلحانه گروهی به نام کنترا مواجه شد.

وقتی که یک قصه از زاویه نگاه کسی مثل دیدیون روایت شود، می‌تواند با شورشیان مسلح که به یک کشور بیگانه وابسته بودند و می‌خواستند علیه رای قانونی یک ملت کودتای نظامی کنند، نگاه همدلانه‌ای پیدا کند. به عبارتی برهم خوردن ماجرای مذاکرات مک فارلین، از آن چشم‌انداز احساسی که دیدیون با آن ماجرا را نگاه می‌کند، ایران را تقدیر شومی نشان می‌دهد که مقصر شکست خوردن یک جنبش آزادی‌خواه است.

«آخرین چیزی که او می‌خواست» در حالی ساخته می‌شود که دانیل اورتگا مجددا در سال ۲۰۰۷ در انتخابات ریاست‌جمهوری نیکاراگوئه پیروز شد و در حال حاضر رئیس‌جمهور این کشور است. به‌سادگی می‌شود دریافت که این فیلم فقط به قصد تاثیرگذاری روی مردم آمریکا و دست و پا کردن توجیهی در این خصوص که حمایت‌های آمریکا از اپوزیسیون‌های خشن دولت‌های غیر همسو کار بدی نیست، ساخته نشده بلکه می‌خواهد به بی‌فایده بودن مذاکره با ایران هم اشاره کند و به‌علاوه، قصد تاثیرگذاری بر جو آمریکای لاتین را هم دارد؛ چنانکه دیده می‌شود اکثر روند فیلمبرداری این فیلم، در یکی از کشورهای آمریکای لاتین طی شده است.




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر ««آخرین چیزی که او می‌خواست»؛ جدیدترین پروژه ضد ایرانی هالیوود»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

جستجو های اخبار روز

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..