خبرگزاري آريا –
مهرباني بدون صداقت، مهربانيِ واقعي نيست
در يکي از مطالب قبلي عنوان کرده بودم که بين مهرباني و صداقت هميشه تنش وجود دارد: گاهي وقتي ميخواهيم صادق باشيم، مهرباني را قربانيِ آن ميکنيم و وقتي ميخواهيم با ديگران مهربان باشيم، صداقتمان را قرباني ميکنيم. پيدا کردن توازن بين اين دو خيلي مهم است.
ولي اخيراً به نظرم ميرسد که ارتباط بين مهرباني و صداقت آنطور که قبلاً تصور ميکردم نيست. الان فکر ميکنم که مهرباني بدون صداقت، مهربانيِ واقعي نيست و صداقت بدون مهرباني هم صداقت واقعي نيست. بنابراين اگر در زندگي به خودمان بهخاطر رُک و صادق بودنمان يا محبت، مهرباني و صداقتمان افتخار ميکنيم، اگر ميخواهيم واقعاً آنطور که هدفمان است باشيم (مثلاً صادق يا مهربان)، بايد به آن يکي موضوع هم بپردازيم.
مهرباني بدون صداقت مهرباني واقعي نيست
توضيح دادن اين احتمالاً آسانتر از آن ديگري است. اگر برايمان مهم است که با آدمهاي زندگيمان خوب باشيم و تلاشمان اين است که به کسي لطمه نزنيم، ممکن است متوجه شويم که داريم صداقت را فداي مهربانيمان ميکنيم. درواقع سعي ميکنيم چيزهايي را که آدمهاي اطرافمان از ما ميخواهند براشان فراهم کنيم، چه مناسب حالمان باشد چه نباشد.
مثلاً ممکن است براي کمک کردن به ديگران کار بيشتري از خودمان بکشيم و تظاهر کنيم که مشکلي نيست و ميتوانيم انجام دهيم. براي اينکه به ديگران حس خوبي بدهيم ممکن است بيشتر از آنچه که واقعاً دوستشان داريم احساس نشان دهيم حتي ممکن است درمورد مشکلي که به نظرمان در فردي وجود دارد براي ناراحت نکردنشان دروغ بگوييم.
اينها همه نمونههايي از مهرباني بدون صداقت هستند و ميبينيم که واقعي نيستند.
بيشتر از توان کار کردن بدون وقت گذاشتن براي مراقبت از خودمان معمولاً باعث ميشود چندان خوب کار نکنيم و درنهايت مجبور شويم يکباره دست از کار بکشيم چون ديگر توان ادامهي آن را نخواهيم داشت. درمقايسه با حالتي که از همان ابتدا با صداقت حجم کاري که در توانمان است را مشخص ميکرديم يا هر جا که کار برامان خيلي سخت شد به زبان ميآورديم، اين وضعيت معمولاً براي اطرافيانمان بدتر خواهد بود.
بههمينترتيب، اگر بيش از اندازه به اطرافيانمان عرضه کنيم و بعد ادامهاش ندهيم، آنها سردرگم ميشوند و لطمه ميخورند. اگر به دادن آن چيز ادامه دهيم (چه وقت، احساس، يا تعهد) حتي وقتي چيزي از آن برايمان باقي نمانده باشد، افراد به آن عادت ميکنند و درنهايت يک روز با چنان عصبانيتي از آن رابطه بيرون ميرويم که همه چيز را نابود ميکنيم.
آخر اينکه، اگر هيچوقت درمورد تجربياتمان درمورد آدمهاي ديگر صادق نباشيم، به اين دليل که نميخواهيم به احساساتشان آسيب بزنيم، باعث خواهيم شد چيزهايي را ياد نگيرند که در درازمدت ممکن است به دردشان بخورد. همچنين ممکن است روزي کسي آن واقعيت را به آنها بگويد که در آن شرايط برايشان بهمراتب سختتر و دردناکتر خواهد بود.
بنابراين اينکه بخواهيد بدون صداقت مهربان باشيد درنهايت ميبينيد که اصلاً مهربان نبودهايد. مهرباني واقعي مستلزم اين است که هم با خودمان و هم با ديگران صادق باشيم، حتي اگر سخت و دردناک باشد.
صداقت بدون مهرباني صداقت واقعي نيست
صداقت بدون مهرباني صداقت واقعي نيست
توضيح اين يکي کمي سخت است و خودم هم دارم هنوز روي آن کار ميکنم. فکر ميکنم اگر بدون اينکه دلسوزانه درمورد کسي فکر کنيم، با او صادق باشيم، يعني با خودمان، يا با او، کاملاً صادق نيستيم.
مثلاً ممکن است صادقانه به کسي بگوييم که کارهاي احمقانه، تنبل بودن يا آزاردهنده بودن رفتارش باعث ناراحتي شماست. ولي اگر بخواهيم فقط بخشي از تصوير را ببينيم و آن را بهعنوان حقيقت برداشت کنيم، يعني کامل صادق نبودهايم. صداقت کامل يعني به مسائل از چشم آن فرد هم نگاه کنيم و در پي دريافتن دلايل آن مسئله باشيم. در عين حال بايد صادقانه به رفتار خودمان هم نگاه کنيم و بدانيم که اتفاقي که افتاده نتيجهي ارتباط متقابل ما بوده نه رفتار يکسويهي طرفمقابل که ممکن است داراي بعضي خصوصيات رفتاري مثل احمق بودن، تنبل بودن يا رفتارهاي آزاردهنده باشد. آخر اينکه، صداقت کامل مستلزم اين است که آن فرد را به صورت تکامل ببينيم، نه فقط آن بخش از او را که رويش تمرکز کردهايم.
کنار هم گذاشتن صداقت و مهرباني به ما کمک ميکند بتوانيم همهي اين کارها را انجام دهيم. مهرباني تشويقمان ميکند سوال کنيم «چه اتفاقي براي اين فرد افتاده که باعث شده اينطور رفتار کند؟»، اگر دليلش را بفهميم قطعاً آن رفتار توجيه بهتري برايمان پيدا ميکند تااينکه بخواهيد از زاويهي ديدِ خودمحور اميال و خواستههاي خودمان به آن نگاه کنيم. مهرباني با خودمان به ما کمک ميکند صادقانه به آنچه که خودمان وارد آن موقعيت ميکنيم نگاه کنيم، بدون اينکه احساس گناه يا خجالت کنيم، چون در آن حالت ميپذيريم که ما هم مثل بقيه انسان هستيم و انسان سرشار از اشتباه، سردرگمي و رنج است. آخراينکه، وقتي به نظر ميرسد در خطر منفيگرايي هستيم، مهرباني چشم ما را به زواياي ديگر آن فرد باز ميکند –بهويژه زواياي مثبت و تاثيرگذار او. باعث ميشود بفهميم چيزي که درمورد آن فرد به نظرمان سخت ميرسيده، با بخشهاي ديگر شخصيت او که به نظرمان ارزشمند است در ارتباط است (مثلاً کلهشقي و متعهد بودن).
صداقت به اضافهي مهرباني به ما کمک ميکند آسيبپذيرياي که وجهاشتراک همهي ما انسانهاست را واضحتر و روشنتر ببينيم. در اين صورت به جاي اينکه اين تضادها و تناقضها باعث شود احساس گوشهگيري، تنهايي و طردشدگي کنيم، باعث پيوند و ارتباط عميقتر ما با ديگران خواهد شد زيرا ترسها، اميدها و خواستههاي آشنايي را در آنها خواهيم ديد که منجر به اين رفتارهاي سخت ميشود. ولي براي از بين بردن اين احساس که ما گرفتار يک آدم بد، مقصر و سخت شدهايم که فقط سد راهمان است، به کمي مهرباني نياز داريم.
صداقت بدون تشخيص مهربانانهي اينکه همهي ما براي مقابله با درد و رنج دوست داريم از خودمان دفاع کنيم، صداقت واقعي نيست.
منبع: mardoman.net