نویسنده : نگاه ۲ دیدگاه بازدید : 3,589 تاریخ : ۲۲ مهر ۱۳۹۷
دانلود رمان نانحس ویژه نگاه دانلوددانلود رمان نانحس ویژه نگاه دانلود
و درد وقتی معنا پیدا میکند که در گیرودار افکار پوسیدهی اطرافیان، انگ «نحس» بخوری. از طوفانهای همهجانبه
بریده باشی، از حرفهای بیاساس دیگران و رسومات پوسیده و به دنبال سرپناه، پیش کسی بروی که فکر میکنی
همخونت است؛ اما یک جاذبه و نیرو، همهچیز را تغییر میدهد و رازهای زیادی فاش میشود…
با تشکر از Nix عزیز که کمک شایانی به من در شروع رمان کرد.
دانلود رمان نانحس ویژه نگاه دانلود
مقدمه:
وقتی که نبض زندگی با من
درخون نشست و غم دهن وا کرد
چشمانمان درهم گره خورد و
آیینه را آیینه پیدا کرد
#علیرضا_آذر
آروم در ورودی رو بستم و به داخل رفتم.
صدای پچپچ میاومد، یکم جلوتر رفتم و پشت دیواری که راهروی ورودی رو به نشیمن متصل میکرد قایم شدم.
مامان و آقاجون رو مبلای سلطنتی طلاییرنگ نشسته و خیلی آروم مشغول صحبت بودن.
حس فضولیم که همیشه کار دستم میداد گل کرد.
چادرم رو از سرم برداشتم، مقنعهم رو از روی گوش سمت چپم کنار زدم و تمام تمرکزم رو، روی شنیدن حرفاشون گذاشتم.
آقاجون: «من نمیتونم بهش بگم حاجخانم. کار کارِ خودته.»
مامان: «من میدونم مخالفت میکنه.»
آقاجون کنترل تلویزیون دستش بود و کانالا رو بالا پایین میکرد و در همون حال، حواسش به حرفای مامان بود.
– حالا شما باهاش صحبت کن، شاید قبول کرد.
– من که چشمم آب نمیخوره؛ ولی چشم.
– بیبلا حاج خانم، حالا یه چای به ما میدی؟
مامان بلند شد، سریع مقنعهم رو درست کردم و با سلام بلندی وارد نشیمن شدم.
مامان ترسید و هین بلندی کشید.
آقاجون: «بچه جان ۲۵ سالت شده، کی میخوای بزرگ شی؟»
لبخند دندوننمایی زدم و هردوشون رو بوسیدم:
– چاکر حاج آقا
کلاه شاپوی خیالیم رو برای احترام برداشتم و دوباره رو سرم گذاشتم.
آقاجون خندهای کرد و سری تکون داد.