خبرگزاري آريا –
افسردگي ميتواند يک بيماري روانپزشکي يا از انواع بيمارهاي ديگري بروز پيدا کند
«افسردگي: بياييد حرف بزنيم»؛ اين شعار سازمان بهداشت جهاني در سال ۲۰۱۷ و با هدف افزايش توجه و آگاهي عموم مردم نسبت به موضوع افسردگي بود که البته همچنان مورد توجه سازمانهاي بهداشت و سلامت جهاني است. افسردگي اگرچه جغرافياي خاصي نميشناسد اما در ايران هم روزبهروز بر تعداد مبتلايان به اين بيماري افزوده ميشود.
بحران اقتصادي اين روزهاي ايران، فشارهاي رواني را افزايش داده که به عقيده بسياري از روانشناسان و جامعهشناسان، تاثير اين وضعيت در ماههاي آينده بيشتر مشخص خواهد شد که البته برآوردهاي ابتدايي نشان از افزايش آمار طلاق، نزاع خياباني و … دارد. پرسش اينجاست در شرايطي که علاوهبر زمينههاي ژنتيکي و ارثي در شرايطي که اقتصاد و کار جامعه، زمينهساز افسردگي است چگونه ميتوان اين بيماري را به موقع تشخيص داد و راههاي مقابله با آن چيست. دو روانشناس در گفتوگويي از عوامل زمينهساز افسردگي، راههاي شناخت و روش مقابله با آن ميگويند.
افسردگي چيست و افراد افسرده چه مشخصاتي دارند؟
جلالي ندوشن روانپزشک، رواندرمانگر و استاديار گروه روانپزشکي دانشگاه علوم پزشکي ايران در پاسخ به اين پرسش ميگويد: «مهمترين علامت افسردگي يکي از دو حالت زير است: يا فرد احساس غم و اندوه ميکند که ممکن است اين غم و اندوه به حالت گريه کردن، احساس غمگيني، احساس سرحال نبودن يا همان حالتي که در بين مردم معروف به افسرده يا دپرسي است، خود را نشان دهد.
مشخصه دوم اينکه فرد احساس مثبت و علاقه خود را نسبت به کارهايي که پيش از اين معمولا براي او لذتبخش بود، از دست ميدهد. اگر يکي از اين دو حالت بروز کند علايم افسردگي است. اما علايم ديگري هم همواره در کنار اين دو عامل وجود دارد؛ شامل تغييراتي در خواب؛ کم خوابي يا پرخوابي، کاهش انرژي، تغيير در اشتها و مواردي همچون احساس نااميدي يا فکر کردن به خودکشي است.
براي اينکه مشخص شود فردي مبتلا به افسردگي است لازم است يکي از دو حالت اول در کنار علايم بالا وجود داشته باشد تا پزشک تشخيص افسردگي دهد. البته اين تغييرات بايد يک دوره تداوم داشته باشد و دستکم اين اختلالات دو هفته طول بکشد تا احتمال تشخيص افسردگي مطرح شود. علاوهبراين موارد، ما همواره تاکيد ميکنيم که فکر خودکشي بايد به عنوان يک علامت براي فرد و اطرافيان او تلقي شود و اگر کسي مدام به اين موضوع فکر ميکند بايد به پزشک مراجعه کند.
در صورت بروز عوامل افسردگي چه کاري بايد انجام داد؟
افسردگي ميتواند يک بيماري روانپزشکي باشد يا به صورت تظاهري از انواع بيمارهاي ديگري بروز پيدا کند. علاه براين مصرف برخي از داروها ممکن است باعث افسردگي شود. وقتي فردي دچار افسردگي ميشود بايد عامل بروز آن مشخص شود. پس اين تشخيص، متخصص ميخواهد و خوددرماني جايي ندارد. در مرحله اول بايد به يک پزشک عمومي يا روانپزشک مراجعه شود. اگر فرد دسترسي به روانپزشک دارد بهتر است به روانپزشک مراجعه کند. اگر هم امکان دسترسي به روانپزشک وجود نداشته باشد، پزشک عمومي يا پزشک خانواده ميتواند تشخيص اوليه را انجام دهد اما در مرحله بعد مراجعه به متخصص ضروري است. ذکر اين نکته هم ضروري است که افسردگي متغير است و ميتواند از حالت خفيف تا شديد باشد و متناسب با شدت افسردگي بايد معالج انتخاب شود.
آيا کودکان هم افسرده ميشوند؟
بله، افسردگي از کودکي تا سالمندي وجود دارد و در دو طيف کودکي و سالمندي ممکن است علايم متفاوتي داشته باشد. در مورد کودکان پيچيدگي بيشتر است که البته از يک سني به بعد، کودکان ميتوانند شرايط رواني خود را تشخيص دهند. در سنهاي پايينتر ممکن است به شکل بيقراري، بيتابي و ناتواني، پرخاشگري و تحمل نکردن ناکامي رخ دهد. هر کدام از اين عوامل در صورت شدت، ميتواند علايم افسردگي در کودکان باشد. اگر کودکي يک سري از مشکلات رفتاري داشته باشد که باعث شود مانع از تربيت نشود نياز است که کودک به پزشک مراجعه کند. از لحاظ درماني و تشخيص هم موضوع براي سالمندان تا اندازهاي مشابه است.
افسردگي سالمندان معمولا چه مشخصاتي دارد؟
افسردگي در سالمندان ممکن است با شکايت جسمي و دردهاي پراکنده همراه شود. مشخصه اصلي افسردگي در سالمندان، پراکنده بودن درد است که عموما با درمانهاي معمولي پزشکي قابل درمان نيست. فرد سالمند ابتدا و در مرحله اول از افسردگي شکايت نميکند و از دردهاي بدني ميگويد که البته اين دردها با دارو و درمان مربوط به آن درد بهبود پيدا نميکند و نياز به درمان افسردگي وجود دارد.
با افسردگي فصلي چه بايد کرد؟ چه کساني مستعد افسردگي پاييزه هستند؟
خلقوخوي انسان واکنشپذير است و وقتي ما تغييري در نور يا يک خبر بد ميشنويم ممکن است خلق تغيير کند. وقتي ما از بيماري افسردگي حرف ميزنيم بايد دو هفته طول بکشد و تاثير منفي بر عملکرد بگذارد. در مورد افسردگي فصلي که معمولا در پاييز يا زمستان رخ ميدهد ممکن است شدت افسردگي بيشتر شود. کساني که استعداد افسردگي دارند ممکن است در اين فصلها، افسردگي دوباره برگردد يا اينکه شدت پيدا کند. روند درمان افسردگي فصلي، فرقي با افسردگي عادي ندارد و ممکن است درمان کمکي بيشتري نياز داشته باشد. کاهش شدت نور و کاهش طول روز باعث ميشود که انسان روحيه غمگينتري داشته باشد و اين در اشخاصي که استعداد افسردگي بيشتري دارند، ممکن است بيشتر رخ دهد.
ترنسکشوالها بيشتر نياز به مراجعه به پزشک دارند؟
آمارهاي رسمي ميگويند که ترنسکشوالها به دلايل مختلف، پتانسيل بيشتري براي افسردگي دارند و براساس برخي آمارها، بيش از ۴۰ درصد اين افراد دستکم يک بار اقدام به خودکشي را تجربه کردهاند. صابري، روانشناس متخصص در زمينه دوجنسيها درباره اين موضوع ميگويد: «افراد ترنسکشوال طبيعتا مواجهه بيشتري با مشکلات رواني از جمله افسردگي دارند که در بعضي با تغيير شکل جنسي افسردگي کاهش پيدا ميکند که البته برعکس اين موضوع هم هست و ممکن است دچار سرخوردگي شوند. يکي از موارد مهم پيش از عمل توجه به همين افسردگي است.
بعضي نياز به مشاوره درماني دارند و بعضي هم نياز به دارو. کساني هم که مراجعه ميکنند بايد دايم پيگير سلامت روان باشند و اين روند درمان بعد از عمل هم بايد ادامه پيدا کند که البته بيشتر آنها بعد از عمل مراجعه نميکنند. طبيعتا اين افراد اگر در دوران کودکي موردتوجه قرار بگيرند و به روانشناسان مجرب مراجعه کنند امکان دارد با برنامههاي درماني مواردي را که خيلي حاد نشده، تغيير دهند. هرچند که اين نظريه مورد ايراد است چون برخي معتقدند که اين عارضه در ٥-٤ سالگي بروز پيدا ميکند و نميتوان آن را تغيير داد. بعد از تشخيص ترنسکشوالبودن يک فرد، حتما نياز به روانشناس هم براي والدين و هم خود افراد وجود دارد و اين مراجعه به روانشناس ضروري است.
وقتي فردي دچار افسردگي ميشود بايد عامل بروز آن مشخص شود
رابطه من با افسردگي
الهه. س | کاملا بستگي دارد توانتان براي مقابله با بحران چگونه باشد و تا کجا مقاومت کنيد. ضربه اول اگر جواب نداد، آنقدر محکمتر و بيشتر ميزند تا بالاخره شما را از پاي درآورد و بفرستتان بغل افسردگي. شايد بسياري از ما در طول زندگيمان حالاتي شبيه افسردگي را تجربه کرده باشيم. حتي در حدي که خلقمان پايين آمده باشد. اما يک جايي، شرايطي برايت هماهنگ ميشود. نه، بهتر است بگويم هماهنگ ميکني تا بيايد و بنشيند در زندگيات. بدبختي ميدانيد چيست؟ هيچ چيزش شبيه يک بيماري نيست. نه بدنت درد ميگيرد و نه آبي از بينيات روان ميشود. روزي باور ميکني که افسرده شدي که سگ سياهي تو را در آغوش گرفته و اين بار اين آغوش خستگيهايت را برطرف نميکند. من روزهاي زيادي در آغوش سگ سياه افسردگي بودم. بغلي که آنقدر سفت و محکم است که تمام رمقت براي ادامه زندگي را ميگيرد. دنيا به همان سياهي و تاريکي ميشود. ديگر هيچ چيزي تو را سر شوق نميآورد و هر روز تو را دعوت ميکند در آغوشش بيحرکت بماني. اما من نخواستم که تنم بوي تعفن افسردگي را بگيرد. افسردگي براي من شبيه باتلاقي بود که اين بار اتفاقا اگر دست و پا نميزدم بيشتر فرو ميرفتم. جالب است که اينجا هم در مواجهه با اين بيماري همچون سرماخوردگي انواع و اقسام نسخههاي خانگي وجود دارد. نگاهي به اطرافتان بکنيد.
رفتارمان با کسي که دچار افسردگي شده چگونه است؟ من ميگويم:«پاشو يه تکوني به خودت بده»، « برو سفر»، « زنگ بزن با چهارتا رفيق برو بيرون، خونه نشين» و… واقعا فکر ميکنيم کسي که افسرده است به فکرش نميرسد اين کارها را بکند؟ مسأله کنده شدن از آغوشي است که او را سفت چسبيده است. گفتم من نخواستم، فکر ميکنيد بار اولم بود و خيلي متمدنانه با آن برخورد کردم؟ يک روز صبح از خواب بيدار شدم و ديدم بغل يک سگ سياه هستم که نميگذارد شور و شوق زندگي داشته باشم؟ بعد با خودم گفتم: «ئه! ببين کي اينجاست! دختر افسرده شدي و پاشو شماره دکتر روانشناس را بگير و برو تا درمان شوي.»
طبيعي است که رفتارم اينگونه نبود. بارها بعد از هر بحران حتي همين روزمرگيها دچار پايين آمدن خلق و مرحله بعدي افسردگي شدم. اما شبيه همان نسخههاي خانگي، خوددرماني کردم. اتفاقا در کوتاه مدت هم جواب ميداد، اما در دوره بعدي، در مواجهه با بحران، درد، رنج، شکست و… هر بار ميزان درگير شدن با افسردگي برايم حادتر بود. دوست داريد دقيقتر برايتان بگويم؟ روزهايي بود که با احساس شکست زيادي روبهرو شدم. در حقيقت شکستي هم خورده بودم. دو هفته ابتدايي با ٥ کيلو وزن کم کردن ناخواسته گذشت. روزهايم را با چرخيدن در فضاي مجازي ميگذراندم و کار خاصي نميکردم. اگر از گرسنگي رو به موت نميشدم، براي خوردن هم از جايم بلند نميشدم.
پسرم آن روزها کوچک بود و به مراقبت من احتياج داشت. اما من حتي متوجه نبودم پسرم چگونه بزرگ ميشود. هر روز يک تخم مرغ نيمرو ميکردم و ميدادم بخورد. آن زمان يکي در ميان به مشاور مراجعه ميکردم. تا اينکه يک روز در يکي از همان گشتوگذارهايم در فضاي مجازي با نوشتهاي روبهرو شدم که باعث شد تکاني به خودم بدهم. من حالم موقتا خوب شده بود. دنبال زندگي بودم. اما درمان نشده بودم. بنابراين در بحران بعدي که اتفاقا توان اين را داشت که مرا براي هميشه از پا بيندازد، افسرده شدم. اين بار، نشانهها را به خوبي ميشناختم. بوي باتلاقش برايم بسيار آشنا بود و ميدانستم بايد در اين باتلاق دست و پا بزنم. با اين حال که فکر ميکردم حواسم به خودم هست، افسردگي آنقدر بر من مستولي شده بود که پيش از يک عمل جراحي آرزو ميکردم کاش به هوش نيايم و زندگي تمام شود. رسيدن به مرگ و خودکشي يکي از مهمترين افکاري است که سراغ فرد افسرده ميآيد. وقتي شور و شوق زندگي نداشته باشي، پس لزومي ندارد به آن ادامه دهي. فشار سگ سياه افسردگي آنقدر روي گلويم زياد شد که با خودم گفتم بايد از اين درد و رنج مدام خلاص شوم. اما خلاصي براي من خودکشي نبود اين بار. کار را راحت کردم.
تماس با يک مشاور خوب. اوايل هفتهاي دوبار، بعد هفتهاي يک بار و حالا بعد از يک سال دو هفته يک بار نزد مشاورم ميروم. من اين را خوب ميدانم اگر جلساتم را ادامه نميدادم در يکي از آن شبهايي که نحوه خودکشي را تصويرسازي مي کردم، کارم را تمام ميکردم. رفتن پيش مشاور هم دقيقا شبيه همان جمله «دوره درمان را کامل کنيد.» داخل بروشورهاي داروهاي شيميايي است. بايد دوره درمان را کامل کنيد. بايد تمام ريشهها و مشکلاتي که باعث شدند شما افسرده شويد را بشناسيد تا درمان شويد. بعد از اين شما اينقدر قوي خواهيد شد که هيچ سگ سياهي، هر چقدر قوي و بزرگ نميتواند شما را در بغل بگيرد.
منبع: سلامت نيوز