مثلا یک من باشد و یک صحرا…
چادری روشن و هیزم هایی که جیغشان ازآتشِ سوزان بالا رفته و تق تق صدا دهد…
ماشین کوچکی هم درآن برهوت باشدو چراغ هایش نور کمی ساطح کنند…
نشسته و خیره به دود رقصان هیزم های بی زبان باز وداعه در بند بند شعرهایم بخوانمت…
مثلا آنقدر زول زده به آتش بشوم که هیزم های گرگرفته از داغیِ اش رادرچشم هایم حل کنم…
همان موقع ها باشد که آسمان سرمای وجودم را حس کرده وعبای مشکی ای برشانه هایش بی اندازد…
مثلاشب بشود!
دکلمه صوتیو تویکباره همانند همان ادم های تازه ازگرد راه رسیده کنارم جاخوش کرده و بالبخند
مردانه ات ناخواسته جان ازبدنم برهانی…
و من محو تو…
و گروپ گروپِ قلب بی طاقتم که دستم را به بدترین نوع ممکن رومی کند!
آخر چه می فهمد!؟
چگونه عشق ممنوعه بودن راحالی اش کنم!؟
چگونه بفهمانمش تو را که دید آنقدر درسینه شلوغ کاری راه نیندازد…
مشت هایش را پشت هم فرود نیاورد…
بی تابی نکند…
آنقدر عادات توراحفط نکند…
راه که میروی ،حرف که میزنی !ساعتت راکه نگاه می کنیو چین به ابرو می اندازی…
دلش ضعف نرود…!
چگونه بفهمانمش انقدر بی تابی نکند!؟
مگر نه اینکه یک عشق یک طرفه است؟!
اصلا نظرم عوض شد!
همان فقط یک من باشد و یک صحرا بس است…
تو دیگر نیا…
مگر نمی گویند از دل برود هرآنکه ازدیده برفت!؟
درست است خانه کرده درقلب منی…
اما…
شاید اینگونه از دل بروی…
#عشق #ممنوعه
#زهراعیوضخانی (الهه_ناز)
۱۳۹۶/۱۰/۶
دکلمه صوتی و بسیار زیبای عشق ممنوعه
جهت دسترسی به سایز دکلمه های صوتی سایت رمانکده کلیک کنیدPlay
Stop
دسترسی به کانال تلگرامی دکلمه های صوتی جهت دسترسی کلیک کنید