تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




دانلود رمان عاشقانه و جدید یک قدم تا تباهی

دانلود رمان یک قدم تا تباهی

نام رمان: یک قدم تا تباهی
نام نویسنده: سوگند صیادی، عضو‌ انجمن رمان های عاشقانه
ژانر: عاشقانه، غمگین

مقدمه

تنها یک قدم مانده بود
یک قدم تا سقوط و نابودی هر آن چه با یک دیگر ساخته بودیم
نابودی رویاهایم، نابودی عشقی که از وجودمان جوشیده بود و سقوط در دره ی تباهی
و تو آمدی تا ویرانه ها را کنار بزنی
تا بجوشانی این حس عشق را بار دیگر در وجود ما
ای کودک رویایی من

خلاصه

داستان بهار یک زندگی که به زمستانی سرد بدل شد
داستان از خود گذشتگی و جدال با دست شوم و سنگین دیو سرنوشت
داستان عاشقانه های بر باد رفته و رسیدن به مرض تباهی و سقوط
و درست زمانی که تا تباهی تنها یک قدم مانده بود
یک جرقه، یک حس ناب و تکرار نشدنی، بار دیگر مشعل امید را در دل ها به اهتزاز در آورد.

قسمتی از این رمان  عاشقانه :

به نام خالق عشق
نگاهم را به او دوختم که بی توجه به من مشغول شکستن وسایل اندک خانه بود. با خشم تمام ظروف و

مجسمه های روی میز را بر زمین می کوفت و مانند دیوانگان فریاد می کشید و من مات مانده بودم که آیا به راستی او همان مرد است؟!
همان مرد عاشقی که حاضر بود به خاطر من دنیا را به آتش بکشد حال برای جور کردن پول موادش من را نیز

به سلابه می کشید. دیگر نایی برایم نمانده بود، دیگر فریادی برای سر دادن نداشتم. با قدم های سست به

سمت اتاق خواب کوچکمان حرکت کردم. کیف پولم را از روی میز برداشته و به سمتش رفتم. حال روی زمین

نشسته و به کانتر تکیه داده بود. دستش را روی سرش گذاشته و بیش از پیش نزار و درمانده به نظر می رسید.
نه، من نمی توانستم قهرمان زندگی ام را اسیر دست دیو نحس بدبختی ببینم. کیف را مقابل پایش روی زمین

پرتاب کردم و او مانند گرسنه ای که محتاج غذا بود به آن چنگ زد، از جا برخاست و به سمت در دوید. رفت و

اشک های من بی پروا بر روی گونه ام روان شد. روی زمین، درست در جایی که دقایقی پیش او نشسته بود

چمباتمه زده و زانوانم را در آغوش کشیدم.

عاشقانه

نگاه اشکی ام را در اطراف به گردش در آوردم. خانه ای نقلی و کوچک، فرش کرم رنگ و نسبتا قدیمی که در

آن سوختی سیگار به وضوح نمایان بود. یک دست کاناپه ی سفید_کرم که برای خانه بزرگ به نظر می رسید،

تلویزیون و گلدانی پر از گل های رز مصنوعی تنها محتویات آن هال کوچک بود. دو در که تقریبا کنار یک دیگر قرار

داشت و یکی برای اتاق خواب و دیگری برای سرویس بهداشتی بود. سرم را روی زانو گذاشته و هق زدم، آن زندگی مرفع کجا و این دخمه ی کور کجا؟!

سایر نوشته و رمان های سوگند صیادیدسترسی به کانال سایت رمانکده

دلنوشته های عاشقانه و زیبا جهت دسترسی کلیک کنید

اشعار عاشقانه جهت دسترسی  کلیک کنید




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «دانلود رمان عاشقانه و جدید یک قدم تا تباهی»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..