من لیلی بودم و تو مجنون
تو فرهاد بودی و من شیرین
نگاه های پر عشقمان را از هم پنهان نمی کردیم، عاشقانه هایمان را بی پروا به گوش همه می رساندیم.
در دنیای کوچک و رویایی خودمان غرق بودیم و خانه ای سرشار از عشق و محبت را بنا کره بودیم.
من شاد و خرم خرامان خرامان در دشت سرسبز عاشقی می دویدم و تو از آن گل های زیبا و سرزنده ی دشت می چیدی و لابه لای موهایم می گذاشتی.
دستان کوچک و ظریفم را اسیر دستان مردانه ات کردی و آرام زیر گوشم زمزمه کردی: تا ابد دوستت دارم.
بوی عطر همیشگی ات در مشامم پیچید و مستم کرد.
مستانه خنده ای سر دادم، خودم را در آغوشت رها کردم، صدای تند تپش قلبت شد نبض احساسم که ساز زندگیم را کوک می کرد.
ناگهان آسمان سیاه و تاریک شد، صاعقه ای از جنس ویرانی ما را از هم جدا کرد.
ترسیده و غم زده دور شدنت را تماشا می کردم.
دنبالت می دویدم و با اشک التماست می کردم که نروی و تنهایم نگذاری.
اما تو رفتی و من زمین خوردم، آن دشت زیبا بعد رفتنت کویر شد، شاخه گل کوچک جای گرفته میان موهایم خشکید و پژمرده شد.
میان نبودنت گم شدم و اسمت را فریاد زدم.
ناگهان از کابوس وحشتناکم بر می خیزم.
همه جا را سکوت فرا گرفته و خانه در تاریکی مطلق است.
صورت رنگ پریده و نگاه مات شده ام را دور و بر اتاق می چرخانم.
نگاهم روی گوشه ای از اتاق که با نور مهتاب روشن گشته خیره می ماند.
دسته گل عروسی که خشک خشک گوشه زمین افتاده و آن لباس پف دار با تور بلندش که دیگر سفید نیست.
دلم می گیرد و دوباره غم مهمانش می شود.
تصویری مبهم در ذهنم نقش می بندد و بخشی از زمان را گم می کنم.
اشک چشمانم که بی صدا روانه می شوند کم کم همه چیز را به یاد می آورم و هق هق تنهایی ام را در سینه خفه می کنم.
#مریم_صدر_ممتاز
دکلمه صوتی و زیبای سایه ی دلتنگی
Play
Stop
دسترسی به کانال تلگرامی دکلمه های صوتی جهت دسترسی کلیک کنید