فهرست مطالب
احمد رنجبر / مرجان فاطمی| یک دهه گذشت؛ باورتان میشود؟ انگار همین دیروز بود که خبر آمد خسرو شکیبایی پر کشید. آن زمان نه تلگرام بود نه اینستاگرام. خبر پیامک شد و ناباورانه پذیرفتیم شکیبایی هم رفت. روحش شاد... فردا ۲۸ تیرماه، سالروز درگذشت این بازیگر توانا و دوست داشتنی است. به این مناسبت پرونده بازیگری اش را باز کرده ایم تا ببینیم در حدود سه دهه فعالیت چه ردی از خود به جا گذاشته است.
سعی کردیم از مجامله پرهیز کنیم و اگر نقش و فیلم بد در کارنامه خسرو شکیبایی هست (که طبیعی است وجود داشته باشد) درباره اش بنویسیم. عدد نقش و فیلمهای خوب و گاه شاهکار این بازیگر آنقدر هست که بتوان با خیالی آسوده سراغ وجه نه چندان موفق کارنامه اش رفت.جمشید مشایخی و خسرو شکیبایی
ورای همه این ها، شکیبایی بازیگری دوست داشتنی بود؛ حالات و رفتارش چه پشت و چه جلوی دوربین به دل مینشست و او را محبوب طیف زیادی کرده بود. در این پرونده سه دهه بازیگری او در سینما را آنالیز کرده ایم و علاوه بر آن در باره چهارنقش ماندگار تلویزیونی اش نوشته ایم. نظر منتقدان درباره کارنامه شکیبایی و همچنین روایت امرالله احمدجو از مختصات حرفهای او، بخشهای دیگر گزارش را شکل میدهد.
خسرو شکیبایی از نگاه نویسندگان سینمایی
شناسنامهای به نام حمید هامون
نظر ۶ نویسنده سینمایی درباره کارنامه خسرو شکیبایی به زعم آنها «هامون» بهترین و «دستهای خالی» بدترین نقش این بازیگر است.چند نویسنده سینمایی، متفق القول بر این باورند که بهترین بازی خسرو شکیبایی «هامون» است. این فیلم با ۷ رای از میان منتقد بالاترین امتیاز را در میان نقشهایی که شکیبایی بازی کرده است، گرفته.
در نظرسنجی فیلم «کیمیا»، «عاشقانه» و «کاغذ بی خط» هر کدام با یک رای در رده بعدی قرار گرفته اند. از طرفی بیشتر نویسندگان سینمایی بر این باورند که فیلمهای سالهای آخر عمر شکیبایی آنقدر که باید به کارنامه حرفهای او کمک نکرده است و فیلم «دستهای خالی» با چهاررای بدترین فیلم کارنامه او شناخته میشود.جلیل اکبری
بهترین بازی: هامون؛ دلیل برجسته شدن این نقش در کارنامه خسرو شکیبایی، ترکیب محتوای خوب، فیلمنامه خوب و کارگردانی خوب در کنار بازی خوب شکیبایی است.
خسرو شکیبایی در فیلم سینمایی هامون
بدترین بازی: به نظر من شکیبایی باید همه نقشهایی که در کارنامه دارد را بازی میکرد تا هامون برجسته به نظر برسد.رامتین شهبازی
بهترین بازی: هامون؛ شخصیت حمید هامون یک مزه و تم جدید وارد فضای سینمای ایران کرد. در حقیقت شرایط این فیلم دست به دست هم داد تا مرحوم شکیبایی بهترین نقشش را از خود به جای بگذارد. هامون برای همه سینماگران به اصطلاح کالت شد و به عنوان منبع به آن رجوع میشود.
بدترین بازی: شکیبایی یک شیرینی و حلاوت خاصی داشت که هر نقشی را دیدنی میکرد. نقشهای بد بازی کرده، اما آنقدر کم رنگ هستند که به یاد هم نمیآیند.
احمد طالبی نژاد
بهترین بازی: هامون و مدرس؛ همه بر این باورند که هامون بهترین نقش شکیبایی است من هم با آنها موافق هستم. اما به نظر من شاهکار او نقش مدرس در سریال تلویزیونی مدرس است. او در این کار یک سکانس ۲۰ دقیقهای به صورت یک تیک، مونولوگی طولانی را که پر است از اصطلاحات عربی و سخت، بیان میکند. در کنار آن بازیهایی که با عبا، عمامه و دست هایش میکند هم این سکانس را بینظیر کرده است.
بدترین بازی: همه بازیگران در کارنامه کاری خود نقشهای بد دارند. حتی مارلون براندو و داستین هافمن هم نقشهای بد داشته اند. اما خسرو شکیبایی در سالهای آخر عمرش به دلایل شخصی و گاه سیاسی مجبور بود فیلمهایی مثل «دستهای خالی» را بازی کند.
علی مسعودی نیا
بهترین بازی: هامون؛ در آن دوران حمید هامون از شمایل یک نسل فراتر بود. این کاراکتر تبدیل به یک قهرمان برای آن نسل شد. روشنفکری که در عین حال گرفتاریهای معمولی زندگی را هم دارد.
بدترین بازی: دهه پایانی عمر پروژههایی را میپذیرفت که کار کمتری احتیاج داشت و بعضی از آنها اصلا کارهایی نبود که شکیبایی در آنها بازی کند. سریال «بوی گلهای وحشی» و «در کنار هم» و همچنین فیلم «دستهای خالی» در اواخر عمر در کارنامه اش بودند. البته در اواسط سالهای کاری اش فیلمهای بدی مثل «بلوف» و «زندگی» را هم در کارنامه دارد.
على مصلح
بهترین بازی: هامون، عاشقانه و کاغذ بی خط؛ بازی شکیبایی برای من که در زمان پخش هامون ۱۰ سال داشتم تا کسانی که در آن زمان با دید دقیق تری به سینما نگاه میکرند، بسیار تاثیر گذار بود. این تاثیر بر روی کارنامه خودش و هم سینما وجود داشت. پس از آن هم عاشقانه در اواسط دهه هفتاد با اینکه شکیبایی را در نقش منفی نشان میداد، اما همه به خاطر نقش او به سینما میرفتند و حتی ستاره پرفروش آن روزها شده بود. «کاغذ بی خط»، اما نقشی متفاوت از شکیبایی بود. او در این فیلم دیگر در قالب هامون نبود و احتمالا به خاطر کارگردانی و کنترل ناصر تقوایی، پس از سالها از قامت حمید هامون خارج شد.
خسرو شکیبایی در فیلم سینمایی بوی گلهای وحشی
بدترین بازی: من ترجیح میدادم شکیبایی در «دستهای خالی» بازی نکند. اما سریالی مانند «خانه سبز» که آن سالها خیابان خلوت کن بود، اگر الان آن را ببینیم متوجه میشویم که به خاطر اغراقهای بیش از اندازه، آنقدرها هم کار خاصی نبوده.
کریم نیکونظر
بهترین بازی: هامون و کیمیا؛ اولی، بازتاب روح ناآرام، مستأصل و پادرهوای روشنفکر ایرانی است که به دلیل ترکیب متن دقیق مهرجویی با بازی برونگرا، انفجاری و پرتنش شکیبایی جلوه درخشانی پیدا کرده. شکیبایی با همین نقش ستاره محبوب جوانهای طبقه متوسط شد و با این که حدود ۲۰ سال بعد هم نقشهای متفاوتی بازی کرد، ولی کمتر پیش آمد تا از زیر سایه حمید هامون بیرون بیاید. «کیمیا» یکی از این فرصتها بود: دو بازی کاملا متفاوت در فیلمی دونیمه؛ که در نیمه اول سراسیمه، پرتحرک و جلوه گر بازی کرد و در دیگری آرام، درونگرا و سرد.
بدترین بازی: «دل شکسته»، «ازدواج صورتی» و «پیشنهاد ۵۰ میلیونی». همین نامها دلیل خوبی اند تا نشان بدهند درونشان چه میگذرد. شکیبایی در این فیلمها از خودش مایه گذاشت، اما فیلمها چیزی به عزتش اضافه نکرد. شکیبایی دهه هشتاد، قابل مقایسه با شکیبایی دهه هفتاد نیست.
شاه نقشهای تلویزیونی خسرو شکیبایی؛ از مدرس تارضای ماندگار
سریالهای مهمی که شکیبایی در دوران زندگی اش بازی کرد و به خاطر آنها محبوب شد.
مدرس | ۱۳۶۶
اولین بازیگری بود که نقش آیت الله مدرس را در تلویزیون بازی کرد. هوشنگ توکلی، این تئاتر تلویزیونی را سال ۶۶ ساخت و در اقدامی عجیب از خسرو شکیبایی دعوت به همکاری کرد. قدرت بیان این بازیگر و نزدیک شدن او به این چهره تاریخی، تصویری ماندگار از او به جا گذاشت. یکی از مسائلی که باعث شد بازی شکیبایی در این نقش بیشتر به چشم بیاید، مونولوگ طولانی و معروف مدرس با بازی او در مجلس بود. شکیبایی درباره این نقش گفته بود که برای رفتن در قالب آیت الله مدرس از هیچ کس الگو نگرفته و فقط با تمرین به این شخصیت رسیده.
هوشنگ توکلی، کارگردان سریال هم در جایی تعریف کرده: «شکیبایی مونولوگی طولانی و ۲۰ دقیقهای را حتی بدون یک بار کات دادن و قطع فیلمبرداری بازی کرد.» نکته مهم اینجاست که «مدرس» با وجود اینکه یک تئاتر تلویزیونی بود، اما بسیار دیده شد و عنوان پرمخاطبترین سریال آن دوران را به خودش اختصاص داد و هیچ وقت خسته کننده به نظر نرسید.
روزی روزگاری | ۱۳۷۰
خسرو شکیبایی با تجربه بازی در «مدرس»، بعد از بازی در «هامون»، دوباره به تلویزیون آمد و در «روزی روزگاری» بازی کرد. امرالله احمدجو این نقش را برای جمشید هاشم پور نوشته بود و حتی فیلمنامه را هم در اختیار او گذاشته بود، اما نهایتا امکان همکاری فراهم نشد و به او پیشنهاد داده اند به خاطر بازی درجه یک شکیبایی در «هامون» از او دعوت به همکاری کند.
خود احمدجو جایی تعریف کرده که «خسرو دوماه طول کشید تا جلوی دوربین بیاید. در تمام این مدت او با گریم سر صحنه میآمد و تماشاچی بود. مدام فیلمنامه دستش بود و مدام میخواند، تا جایی که اشرافش از من بر فیلمنامه بیشتر بود.» جالب اینجاست که خیلی از عوامل این سریال در خاطراتشان از پشت صحنه سریال «روزی روزگاری» تعریف کرده اند که شکیبایی تنها بازیگری بوده که از ابتدا تا انتهای کار، حتی موقع تعطیلات هم لوکیشن را ترک نکرده و به شهرش برنگشته. چون معتقد بوده اگر از شهر بیرون برود از این حال و هوا بیرون میآید.
خانه سبز | ۱۳۷۵
بدون هیچ شکی، درخشانترین نقش خسرو شکیبایی در تلویزیون، همان «رضا»ی محبوب «خانه سبز» بود. این نقش نقطه عطف جدیدی در کارنامه بازیگری شکیبایی به شمار میرفت و باعث شد بعد از «هامون» یکبار دیگر با رفتار و احساسات و بغضها و دیالوگهای ارزشمندش در ذهن مخاطبان ماندگار شود و برای همیشه در خاطرات آنها بماند.
خود بیژن بیرنگ در مصاحبهای گفته بود: «وقتی خسرو شکیبایی به سریال «خانه سبز» آمد، یک سوپر استار معروف بود. وقتی بازی میکرد دست و پای ما میلرزید که آقای شکیبایی در سریال ما بازی میکند. او واقعا به کار، جملات، مفاهیم، بازی و کارگردانی معتقد بود. درست است که «خانه سبز» الان بعد از گذشت سالها تا حدودی شعاری به نظر میرسد و شاید دلچسب مخاطبان نسل جدید نباشد، اما با این حال هنوز هم قدرت و جذابیت سریال مدیون بازی شکیبایی و احساسات عمیق و واقعی اوست که در کل سریال جریان دارد.
یکی از گریمهای متفاوت خسرو شکیبایی
باران عشق | ۱۳۸۰
جزو نقشهای ماندگار خسرو شکیبایی در تلویزیون نیست. این سریال اپیزودیک بود و محرم سال ۸۰ روی آنتن رفت، اما شکیبایی بازی درجه یکی از خودش به نمایش گذاشت. در واقع میشود گفت: از خیلی از سریالهای دیگر این بازیگر چند مرحلهای بالاتر بود.
داستان سریال درباره آدمهایی بود که در مراسم قرعه شی یک بانک، برنده میشدند و جایزه سفر به کربلا دریافت میکردند. هر کدام از برندگان این جایزه، زندگی متفاوتی داشتند و در شرایطی با آن روبه رو میشدند که موقعیت چندانی برای رفتن به این سفر نداشتند.
اپیزودی که خسرو شکیبایی در آن بازی کرده بود درباره مردی بود به اسم رسول که در زمان حیات مادرش هیچوقت ازدواج نکرده بود، اما بعد از مرگ مادرش میخواست به وصیتش عمل کند و از تنهایی در بیاید، اما هرچقدر خواستگاری میرفت به جایی نمیرسید. تا اینکه بالاخره در قرعه کشی بانک برنده سفر به کربلا میشود و این سریال یکی از آخرین کارهای شکیبایی در تلویزیون بود.بازخوانی:
مروری بر نقل قولهای مهم زنده یاد خسرو شکیبایی
مصاحبه، راه رفتن روی لبه تیغ است/ مروری بر نقل قولهای مهم زنده یاد خسرو شکیبایی درباره مصاحبه، هامون و سریالهای تلویزیونی
زنده یاد خسرو شکیبایی اهل مصاحبه نبود. خیلی کم پیش میآمده یک خبرنگار موفق شود نظر او را برای گفت و گو جلب کند و پای میز مصاحبه بنشاند. برای همین هم با وجود کارنامه پرباری که در مدت زندگی اش داشته، مصاحبههای زیادی از او به جا نمانده. با این حال برای اینکه در پروندهای که به مناسبت سالگرد این هنرمند محبوب آماده کرده ایم نقل قولهایی از خودش هم وجود داشته باشد، جست و جوی زیادی انجام دادیم و به چند گپ و گفت و خاطره جالب از او دست پیدا کردیم. پیشنهاد میکنیم خودتان سری به اینترنت بزنید و حتما مصاحبههای باقی مانده از او را بخوانید، اما فعلا این چهارباکس، نکات جذاب همان گفت و گوهاست.
ترس از مصاحبه
شکیبایی به طور کلی از مصاحبه خوشش نمیآمد. یعنی به گفته خودش از مصاحبه میترسید. بعد از مدتها وقتی یک خبرنگار از او پرسیده بود چرا مصاحبه نمیکند، در جواب گفته بود: «اولین بار که رفتم روی سن تئاتر، دلشوره عجیبی داشتم و این دلشوره و تردید هیچگاه از یادم نمیرود، ولی دلشورهای که الان دارم عمیقتر است؛ منتها فرقش در این است که در آن موقع که روی صحنه میرفتم، میدانستم چه میخواهم بگویم، ولی الان اصلا نمیدانم چرا دارم مصاحبه میکنم، چون تصور من این است که همیشه آدمهایی که از نظر سنی تجربیاتی دارند و یا خیلی جوان هستند و مطالعات وسیعی در مورد تئوریهای هنری دارند، حرفهایی برای گفتن و استفاده دیگران دارند. من دوست دارم به جای آنکه حرفش را بزنم بیشتر کار بکنم. مصاحبه برای من مثل راه رفتن روی لبه تیغ است و همیشه میترسم که پایم ببرد و یا پرت شوم.»
خسرو شکیبایی و پسرش
هیجان برای بازی در هامون
اهمیت «هامون» در کارنامه شکیبایی آنقدر زیاد است که امکان ندارد یک خبرنگاری در مصاحبه با او چند سوال به این فیلم مهم اختصاص ندهد. شکیبایی در یکی از مصاحبه هایش تعریف کرده: «مهرجویی دنبال بازیگر برای نقش هامون میگشت و من در ذهنش نبودم. اتفاقا کاری روی صحنه داشتیم و مهرجویی اتفاقی آمد و آن را دید و بعد از اجرا با هم صحبت کردیم. وقتی نظرم را در مورد بازی در «هامون» پرسید، نمیدانستم این پیشنهاد چه جوابی دارد. مهرجویی را خوب میشناختم و همه کارهای او را تعقیب کرده بودم. کارگردانی بود که به او اعتقاد داشتم و کار کردن با او یکی از هدفهای من بود. نمیدانم لحظات چگونه گذشت که از فرط اشتیاق عاشقانه و یکباره خودم را به آغوش او پرتاب کردم و بعد هم مسائل تدارکاتی به شیوه مهرجویی طی شد و من انتخاب شدم.»
سیلی به صورت بیتا فرهی
خسرو شکیبایی خاطره جالبی از ۳ همبازی شدن با بیتا فرهی در «هامون» تعریف کرده و از سختیهای ضبط سکانس دعوا و چک زدن در صورت این بازیگر گفته: «گاهی برای گرفتن یک واکنش ناب کارهای خاصی میکردیم که صحنه درست در بیاید. در این بگومگو هم خانم فرهی نگران بود که کجا قرار است سیلی بخورد و این باعث میشد تمرکز لازم را نداشته باشد.
مهرجویی یک روز آمد سر تمرین و گفت: راستی نمای سیلی زدن هم کنسل شد و نمیتوانیم بگیریم. موقع اجرای نهایی صحنه بود که یواشکی رو کرد به من و با دست اشاره کرد محکم بزن! صحنه که تمام شد فهمیدم که از همه گروه قهر کرده و در اتاق نشسته و گریه میکند. به هر حال این هم یکی از تدبیرهای مهرجویی بود.»
اعتماد به سریالهای تلویزیونی
خیلیها با حضور شکیبایی در سریالهای تلویزیونی مخالف بوده اند و بارها از او خواسته اند سریال بازی نکند، اما او اعتقاد دیگری داشته و در این باره گفته: «بعضیها به من میگویند به تلویزیون نرو یا کار در تلویزیون افت دارد. من میگویم مگر چند سال دیگر قرار است در سینما بازی کنم. ضمن اینکه به نظرم کار در تلویزیون تا حدودی مشکلتر است. شما باید جوری بازی کنی که تعدادی آدم که سرشان به کار و روزمرگیهای خانوادگی گرم است، متوجه شوند و گرنه طبیعی است که هر تماشاگری بلیت میخرد و به سینما میرود برای تماشای فیلم. اما در تلویزیون ممکن است با بازی خوب و درست تان اعضای یک خانواده را دعوت کنید به تماشا در یک زمان مشخص. من با اعتماد کامل در تلویزیون بازی میکنم و در هر کاری که بازی میکنم این امیدواری وجود دارد که کار خوبی از آب دربیاید.» ۰۷
بیشترین همکاری خسرو شکیبایی با داریوش مهرجویی رقم خورده است. او در هفت فیلم این کارگردان از جمله هامون، بانو، سارا، پری، دختر دایی گمشده و میکس بازی کرده. ویژهترین دستاورد این همکاری هامون است که سال ۶۸ ساخته شد.
۴۸
خسرو شکیبایی در ۴۸ فیلم سینمایی بازی کرده است که در بیشتر آنها حضوری موفق داشته. در چهار سال اول دوران بازیگری سه فیلم بازی کرد که نقشهای او کوتاه هستند. یکی از آنها «خط قرمز» است که البته هیچ وقت اکران نشد.
۰۸
صدای خاص خسرو شکیبایی ابتدا در دوبله مورد استفاده قرار گرفت. او سالها در این حرفه فعال بود که بعد از آمدن به سمت سینما دیگر سراغ دوبله نرفت. در عوض برای هشت آلبوم موسیقی دکلمه خواند که معروفترین آنها صدای پای آب اثر سهراب سپهری است.
۱
تنها همکاری خسرو شکیبایی با ناصر تقوایی منجر به یکی از نقشهای به یادماندنی او شد. این بازیگر به خاطر حضور در «کاغذ بی خط» در جشنواره بیستم فجر نامزد دریافت سیمرغ بود. انجمن منتقدان هم جایزه دومین بازیگر نقش اول مرد سال ۸۱ را به او اهدا کرد.
اولین تجربیات بازیگری شکیبایی روی صحنه تئاتر رقم خورد. او پیش از حضور در سینما بازی در فیلم کوتاه را تجربه کرده بود و در سریال «سمک عیار» حضور داشت. این سریال را محمدرضا اصلانی کارگردانی کرده و سال ۱۳۵۴ پخش شده است.
روایت امرالله احمدجو، کارگردان سریال «روزی روزگاری» از همکاری با خسرو شکیبایی
عشق، عشق، عشق و زندگی جلوی دوربین / روایت امرالله احمدجو، کارگردان سریال «روزی روزگاری» از همکاری با خسرو شکیبایی. او از رازهایی میگوید که این بازیگر را در حافظه تاریخی سینما و تلویزیون ما جاودانه کرده است.
یکی از نقشهای ماندگار خسرو شکیبایی در سریال روزی روزگاری» رقم خورده. او با نقش مرادبیک هم نزد خاص و عام محبوب شد و هم وجه تازهای از توانمندی خود را به رخ کشید. این سریال توسط امرالله احمدجو ساخته شده و جزو آثار ماندگار تلویزیون محسوب میشود.
احمد جو بعد از این سریال یک بار دیگر در «تفنگ سرپر» با شکیبایی همکاری کرد. نتیجه، اما به پای «روزی روزگاری» نرسید. احمد جو روایت معروفی از همکاری با شکیبایی دارد که نشان دهنده جسارت و توان این بازیگر است: «خیلیها نگران نقش شکیبایی در «روزی روزگاری» بودند چرا که او «هامون» و «مدرس» را بازی کرده بود و حال در نقش یک راهزن ممکن بود ذهنیت ساخته شده را برهم بریزد. شکیبایی با تواضع عجیب و غریبی سعی میکرد کارش را خوب انجام دهد و شاید درست به همین خاطر بود که مرادبیک با بازی خسرو به یکی از شخصیتهای ماندگار هنر ما تبدیل شد.»
به نظر شما بارزترین مشخصه خسرو شکیبایی چیست؟
زنده یاد خسرو شکیبایی که زنده باد نام و یادش بر زبان و در خاطر هنردوستان تا دنیا دنیاست، از بسیاری جهات بازیگر منحصر به فردی بود که این ویژگی مقلد آزارش، تقلید تام و تمام از او را به ویژه برای کسانی که «عاشق» واقعی نبودند، سخت و دشوار که نه، «نشدنی و غیر ممکن» میکرد؛ عاشق هرچه بیشتر جلوی دوربین بودن و خلاقیت بارک الله دار از خود نشان دادن و هنرنمایی کردن.
عاشق واقعی بودن را که خودتان باخبر هستید با «خیلی خواهان و خریدار بودن» تا چه حد فرق میکند؛ مثلا اینکه عاشق، فکر و پندار و راه و رفتار و گفت و گفتار و اراده و اختیار و خلاصه دار و ندارش تماما متعلق به معشوق است، اما شخص «خیلی خواهان و خریدار» گرچه خیلی اش خیلی باشد، جان به جانش کنی آخرش معامله کار و محاسبه گر است و اهل تلاش و کوشش»
مصداق آدمهای کمال گرا
بله، نهایت سعی اش را میکند به مطلوب برسد، ولی عاقلانه و منطقی!» و صد البته با نصب العین قراردادن این پند و اندرز مادربزرگ یا پدربزرگ یا پدر و مادر یا عموجان یا خاندایی یا عمه جان باخاله خانم یا آقامعلم یا آق پهلوان (دست راست محله) یا آق سلمانی (فیلسوف محله) یا آق کفاش (حکیم محله) یا آق خیاط (شاعر محله) یا آق دندانساز (هنرمند محله) یا یکی دیگر از همین نصیحتگران محترم که «آدم عاقل زور خودش را میزند به نتیجه دلخواه برسد، ولی دیگر خل این نقلها نمیشود!»
به قول آق سمسار (تاریخدان محله): «کلاه هشیاریش را حافظ میشود از باد یغمای خواهندگی بیش از حد!» و خسرو خدابیامرز، نه ابدا! باد چه و یغما چیست؟ به دست خود کلاهش را به آسمان میانداخت، از شدت عشق و عاشقی.»
این عشق چطور در بازی شکیبایی نمود و تجلی داشت؟
خسرو شکیبایی عاشق بازی کردن جلوی دوربین بود. مثل بسیاری از بازیگران صاحب نام و صاحب سبک از تئاتر آغاز کرده و به سینما رسیده بود و هنوز هم بازی در تئاتر را دوست داشت. فراوان خاطره از دوره نوجوانی و جوانیش نقل میکرد که چگونه توانست با همت و پشتکار در حد سماجت، در صف بازیگران حرفهای تئاتر جا برای خودش پیدا کند، از هر که آنچه را میشد بیاموزی بیاموزد، موقعیتش را تثبیت کند و راهش را به سینما که هدف اصلی اش بود باز کند و چیزی را که حقیقتا لازم نبود به زبان آورد و کاملا عیان و پیش چشم بود، همان عشق سرشارش به بازی که نه، زندگی کردن جلوی دوربین بود.
جوانان جویای نام توجه بفرمایند و سرسری نگیرند لطفا و خوب خوب به خاطر بسپارند: «عشق و عشق و عشق و زندگی جلوی دوربین!»»
ویژگی بارز دیگر فرورفتن در نقش است که باعث میشود نتیجه تلاش او «کوششی» به نظر نرسد. این «جوشش درونی از کجا سرچشمه میگیرد؟
خسرو شکیبایی بازیگری به شدت حسی بود. بازیگری بود که به معنای واقعی کلمه و برخلاف بسیاری از بازیگران که تنها بلدند شعار این را بدهند که جلوی دوربین زندگی میکنند، واقعا همیشه و در همه لحظات زندگی اش مشغول بازی بود.
بارها و بارها من شاهد این ماجرا بودم که نقشها خسرو را با خود میبردند و او چنان در قالب نقش هایش فرو میرفت که همه عوامل پشت صحنه به شدت از بازی اش لذت میبردند. خسرو به شدت تشنه بازیگری بود و برای بودن در جلوی دوربین همیشه بی تاب بود و تنها دلیل آن هم این بود که بازیگری برایش به اندازه تمامی دنیا ارزش داشت و وقتی یک نقش را بازی میکرد به آرامش روحی و جسمی میرسید.
(شاید باورش کمی سخت باشد که برای خسرو به هیچ عنوان دستمزد بازی مهم نبود و او تنها میخواست تا نقش خود را دریابد و آن را به بهترین شکل ممکن به ثمر برساند.)
مصداق عینی این علاقه وافر به بازیگری بارها در سر صحنه رخ داده. بعضیهای شان هم خطرناک بوده که از قضا مربوط است به سریال شما. تعریف میکنید ماجرا چه بود؟
در سریال «تفنگ سرپر» خسرو از یک عمل جراحی توسط پزشکی ناشی و غیرمسئول جان سالم در برده بود و لازم بود خیلی مواظبش باشیم و بیش از ما خودش حواسش جمع باشد کار سنگین و زوردار نکند چرا که بخیه هایش را هنوز نکشیده بودند. قرار بود بدل جای او باشد و فقط تصویر سوارشدن او بر اسب را بگیریم. خسرو، اما سوار اسب شد و منتظر بدل نماند. مثل دیوانهها دویدم دنبالش و از هر طرف صدای فریاد که: «خسرو... آقای شکیبایی!»»
چه دیالوگی بین تان رد و بدل شد؟ چرا این کار را کرده بود؟گفتم این چه کاری بود؟! هان؟! بگو این کارت چه معنی داشت؟! خندید و گفت: خربازی در آوردم؟ گفتم خسرو بازی در آوردی! جواب داد: یادم رفت! بخیه مخیه به کل یادم رفت. آقاسید (اشاره به نقش کار خودش را میکرد و عین خیالش نبود من چه وضعی دارم... میآمدم به او بگویم آقاسید جان! من تازه از تخت جراحی آمده ام پایین، سرم داد میزد، تو دیگر حرف نزن که غیظ همه را سرت در میآورم بچه لوس ننر؛ و مگر جرات میکردم چیز دیگری بگویم؟ سوار شد نشست روی زین و مرتب سرم داد میکشید: «محکم بشین! محکم، مواظب باش نیفتی!» و رفتیم و رفتیم تا پایین آن سرازیری، من تازه صدای شماها را شنیدم که داد میزنید: «خسروا خسرو!»
نگاهی به سه دوره از زندگی حرفهای خسرو شکیبایی
دوره اول دهه شصت استارهای متولد میشود
بعد از پشت سر گذاشتن چند تجربه در حرفههای مختلف، که اقتضای دوران جوانی است، خسرو شکیبایی سراغ علاقه واقعی اش رفت. ۱۹ ساله بود که برای نخستین بار روی صحنه تئاتر دیده شد و کمی بعد بازیگری تئاتر را به شکل حرفهای ادامه داد.
پیرو علاقه اش، در دانشگاه بازیگری خواند. شکیبایی کار دوبله هم کرد و سال ۵۳ مقابل دوربین فیلم ۱۶ میلی متری «کتیبه» ساخته فریبرز صالح قرار گرفت. در این دوران عمده فعالیتش در تئاتر بود تا این که بعد از انقلاب به طور رسمی جذب سینما شد. سالهای اول، نقشهای کوتاه به او میرسید که مهمترین اش «خط قرمز» مسعود کیمیایی است.
بهترین انتخاب
سال ۶۸، خسرو شکیبایی مزد سالها ممارست روی صحنه و تلاش مقابل دوربین را گرفت. او به عنوان بازیگر نقش اصلی «هامون» انتخاب شد و به تنهایی موفقیت فیلم را رقم زد. داریوش مهرجویی با «هامون» سرگشتگی نسلی را به تصویر کشید که انقلاب و جنگ را پشت سر گذاشته و حالا در نوبت جدید زندگی، مشکلات گریبان گیر برخی از آنها شده است.
شکیبایی برای نمایش سرگشتگی حمید هامون، بازی نکرد؛ او به شخصیت جان داد و همه درونیاتش را مقابل دوربین به نمایش گذاشت. حرکات بدن، شیوه نگاه کردن، نوع راه رفتن، لکنتها، فریادها و... هامون و شکیبایی را جاودانه کرده است.
بدترین انتخاب
بعد از «هامون» خسرو شکیبایی کار سختی در پیش دارد. او حالا در قله ایستاده و بیش از پیش زیر ذره بین است. او گمان میکرد پیشرفت او با «جست وجو در جزیره» رخ میدهد، اما چنین نشد. مهدی صباغ زاده نقش یک کارآگاه را به شکیبایی سپرد که در مسیر رفتن به جزیره محموله اش مورد سرقت قرار میگیرد و حالا در مظان اتهام است. فیلم روایت پرسه او در جزیره و تلاش برای رفع اتهام است. «جست و جو در جزیره» بیش از حد یکنواخت پیش میرود و مخاطب را خسته میکند. از آن سو شکیبایی اوج و فرود لازم را ندارد و نقشی معمولی ایفا میکند.
انتخاب جاه طلبانه
شکیبایی در دهه شصت در ۱۱ فیلم سینمایی بازی کرد که نشان از کم کاری او در این دوره دارد. حتی بین سال ۶۰ تا ۶۴ فقط سه. فیلم داشت که همه کوتاه هستند. از آن سو هیچ کدام مختصات «جاه طلبانه» ندارند. جاه طلبی یعنی رفتن به مصاف نقشهایی که پذیرش آن حرکت بر لبه تیغ است. آنها که شاید روی کاغذ ریسک به چشم نیامدن شان بیش از درخشش است. نقش هایی، چون آیت الله مدرس در سریال «مدرس». درباره این نقش در بخش تحلیل کارنامه تلویزیونی شکیبایی نوشته ایم، همین قدر اشاره کافی است که او شخصیت را طوری بازی کرد که جزو شاه نقش هایش است.
انتخاب نافرجام
کارنامه سینمایی شکیبایی در دهه شصت، بدون انتخاب نافرجام است. یعنی هر آن چه پذیرفت بازی کند، به نتیجه رسید. وانگهی موقع انتخاب نقش ها، تقریبا مشخص بود هر کدام چه فرجامی دارند. مثلا هرگز توقع نمیرود بازی شکیبایی در «خط قرمز» و «دادشاه» (دو فیلم ابتدایی او) تبدیل به شاهکار شود، چون در وهله اول نقشش کوتاه است. حتی اگر «خط قرمز» مهر توقیف نمیخورد و اکران میشد، بازی اش به چشم نمیآمد. از آن سو خسرو شکیبایی صاحب شاه نقشی، چون هامون است و در تلویزیون نقشهای ماندگار سریالهای «مدرس» و روزی روزگاری» را بازی کرده.
سهم سینمای بدنه
شاخصترین فیلمهایی که در این دهه خسرو شکیبایی بازی کرد و در دسته سینمای بدنه قرار میگیرد، «شکار» و «ترن» است. هر دو از فیلمهای خوب سینمای ما محسوب میشوند که در دوره خود پرفروش شدند. این جنس فیلمهای اکشن در دهه شصت، هواخواه زیاد داشت. «شکار» را میتوان یک اکشن جادهای به حساب آورد؛ زیرا همه لوکیشنهای فیلم در جاده و در داخل کامیونی که شخصیتهای فیلم با آن ادامه مسیر میدهند، رخ میدهد. «ترن» نیز با نگاهی به حوادث انقلاب، تبدیل به اکشنی خوش ساخت شد. خسرو شکیبایی در این دو فیلم حضوری موفق دارد.
مهمترین دستاورد
دوره دوم دهه هفتاد استارهای اوج میگیرد
دهه هفتاد را به عنوان دوره دوم بازیگری خسرو شکیبایی در نظر گرفته ایم. او در حالی وارد این دوره میشود که تبدیل به چهرهای شاخص شده، ولی برای اثبات دوباره خود لازم است، نقشهایی خاص بازی کند و بعد دیگری از توانمندی اش را نشان دهد. شکیبایی در این دوره پرکارتر است و مقابل دوربین ۱۸ فیلم سینمایی میرود. نکته بارز این که او مدنظر کارگردانها برای نقشهای اول است و مهمتر از آن، برایش تنوع و تفاوت نقش اولویت دارد. بیشترین همکاری اش در این دوره با داریوش مهرجویی رقم میخورد و در پنج فیلم او بازی میکند.
بهترین انتخاب
انتخابهای خوب شکیبایی در این دوره زیاد است، اما «کیمیا» جایگاه ویژه تری دارد. او نقش پدری را بازی میکند که در حمله عراق به خرمشهر اسیر میشود و بعد از آزادی دنبال زن و فرزند میگردد و سر از مشهد در میآورد. شکیبایی در سکانسهای شلوغ و جنگی ابتدای فیلم، مردی را به تصویر میکشد که نگران ناموس است و به اقتضای شرایط جلوی دوربین جنب وجوش دارد. در نیمه دوم فیلم. شمایل پدری را به باورمان مینشاند که میان خوشبختی دختر و حس پدرانه گیر کرده. او آرام است و با چشم و میمیک حسها را منتقل میکند.
بدترین انتخاب
خیلی سعی میکند مواظب موقعیت به دست آمده باشد، اما در سال پایانی دهه هفتاد، بالاخره بدترین انتخاب سینمایی اش رقم میخورد. خسرو شکیبایی میپذیرد در «دختری به نام تندر» بازی کند که یک فیلم شعاری در دفاع از بانوان است! ظاهر فیلم حمیدرضا آشتیانی پور دغدغهمند است، اما نوع داستان پردازی و روایت سینمایی اش نتیجهای جز یک بیانه شعاری به همراه ندارد. علاوه بر این «دختری به نام تندر» کند پیش میرود و قصه مرکزی اش همراهی برانگیز نیست. از آن سو تلاشهای خسرو شکیبایی هم به بار ننشسته و یکی از بازیها بدش را در این فیلم رقم زده است.
انتخاب جاه طلبانه
تصویری که خسرو شکیبایی در فیلمهای سینمایی از خود به جا گذاشته، مردی است مثبت و گاه محجوب. او میداند که باید از نقشهای خاکستری عبور کند و در نقش منفی حاضر شود. پیرو این عقیده است که در دهه هفتاد فیلمهای «عاشقانه» علیرضا داودنژاد و «سارا» داریوش مهرجویی را میپذیرد. دومی را میتوان جاه طلبانه دانست چرا که موقعیت شخصیت گرشاسب به گونهای رقم میخورد که مجبور است از سارا و همسرش سوءاستفاده کند. خسرو شکیبایی برای نمایش وجه منفی شخصیت، از مرزی مشخص رد نمیشود و بازهم از تن صدا و میمیک چهره، بهره میبرد.
انتخاب نافرجام
یاسمین ملک نصر ایدهای جذاب داشت درباره دغدغههای نوین آدمها. آدمهایی که زندگی ماشینی و قواعد خشک آن، عرصه را برایشان تنگ کرده و گویی یکنواختی حیات، بدترین دردشان است. ایده جذاب است، اما نه فیلمنامه ونه خود فیلم، هیچ یک نتوانستند این مفهوم را به خوبی منتقل کنند. «درد مشترک» اگر توسط کارگردانی زبده ساخته میشد و فیلمنامه اش تغییر میکرد، حتما بازی بازیگرانش نیز به چشم میآمد. بده بستان خسرو شکیبایی با رضا کیانیان و دو دیگر بازیگر زن فیلم در آن اتفاق نیمه خفه! به دل نمینشیند. این فیلم و بازی شکیبایی در کارنامه اش قابل اتکا نیست.
سهم سینمای بدنه
در این دوره تعداد فیلمهای خسرو شکیبایی که به سینمای بدنه تعلق دارند، بیشتر میشود. «روانی» داریوش فرهنگ یکی از آنهاست که حاصل فیلم موفق از آب در نیامد، اما شکیبایی تلاش خود را برای ارائه نقشی آبرومند انجام داد. در مقابل نتیجه تلاش کیومرث پوراحمد در «خواهران غریب» به دل نشست و از آن سویکی از بازیهای خوب خسرو شکیبایی رقم خورد. «عاشقانه» دیگر فیلمی است که شکیبایی در آن بازی کرد و جزو فیلمهای موفق سینمای بدنه لقب گرفت. فروش این فیلم به دلیل تم عاشقانه و جوانانه آن بیش از دو دیگر فیلم یعنی «روانی» و «خواهران غریب» بوده است.
مهمترین دستاورد
دوره سوم دهه هشتاد استارهای جاودان میشود
دهه هشتاد سیر موفقیت خسرو شکیبایی ادامه دارد. در این میان فیلم و بازی نه چندان موفق از او شاهدیم، اما در مجموع روبه جلو حرکت میکند. شکیبایی در این دهه مقابل دوربین ۱۹ فیلم سینمایی میرود که دوفیلم آن متعلق به مسعود کیمیایی است (حکم و رئیس). در این دوره میان شکیبایی و داریوش مهرجویی، اما همکاریای شکل نمیگیرد. زنده یاد شکیبایی در دهه هشتاد با بیماری دست و پنجه نرم میکند، ولی اراده و علاقه او بیش از آن است که روی بازی اش سایه بیندازد. حتی در فیلمهای «شرقی» و «دل شکسته» که جزو آخرین نقشهای سینمایی اوست، حضوری جذاب دارد.
بهترین انتخاب
همکاری دوباره پوراحمد و شکیبایی منجر به بهترین فیلم او در دهه هشتاد شد. پوراحمد وقتی نسخه سینمایی «اتوبوس شب» را مینوشت به شکیبایی فکر میکرد. واقعا چه کسی بهتر از او میتوانست نقش راننده مینی بوسی را بازی کند که حامل اسرای عراقی است؟ کاراکتر شکیبایی نقطه مقابل پسرک (مهرداد صدیقیان) است؛ او با اسرا خوش رفتاری میکند، اما پسرک این را برنمی تابد. بده بستان شکیبایی و صدیقیان فصل جذب «اتوبوس شب» شده. او از ملاحت ذاتی خود به نقش اضافه و آن را دوست داشتنی کرده است.
بدترین انتخاب
این بار هم ایده مهدی صباغ زاده برای استفاده متفاوت از شکیبایی به بار ننشست! او سال ۸۴ فیلم «پیشنهاد ۵۰ میلیونی» را ساخت و نقش اول را به شکیبایی سپرد. این بازیگر، نقش یک بازیگر مطرح را برعهده داشت که گروگان گرفته میشود. فیلم قرار است ضمن سرگرم کردن مخاطب، نقبی به سینما و مشکلاتش هم بزند، اما موفق نیست. دلیل این ناکامی، قصه و پرداخت در اجرا است که باعث میشود پیشنهاد ۵۰ میلیونی» در حد ایده بماند. بازی خسرو شکیبایی در این فیلم قابل اعتنا نیست؛ او برای نشان دادن استیصال شخصیت، بیش از آن که از اکت بدنی بهره ببرد، دیالوگ میگوید.
انتخاب جاه طلبانه
پذیرش بازی در فیلم «چه کسی امیر را کشت؟» برای همه بازیگران پر تعداد آن نوعی ریسک محسوب میشد. فیلم از ساختار کلاسیک پیروی نمیکند و طبیعی است که برخی مخاطبان نتوانند با آن همراه شوند. اکران آن نشان داد، ساخت فیلم پرریسک بوده چراکه مخاطبان واکنش منفی نسبت به آن داشتند. در این میان بازی شکیبایی نوعی قدرت نمایی هم هست. او روبه روی دوربین دیالوگ میگوید و پرده از سرنوشت یک مرد غمدیده برمی دارد. ادبیات لاتی او و حرکتهای ریز بدن، به شخصیت اکبر هویت مستقل داده. اوج هنر شکیبایی، تغییر لحن به سمت حزن است.
انتخاب نافرجام
یکی از قدرنادیدهترین فیلمهای شکیبایی، «ستاره بوده است. فیلمی که یکی از جلدهای ستاره ها» است، اما به چند دلیل دیده نشد. دلیل اصلی این که جیرانی به جای ساخت یک فیلم اپیزودیک درباره سینما، سه فیلم متفاوت ساخت. بین اکران آنها فاصله افتاد و «ستاره بود» اصلا فرصت نمایش نیافت. این فیلم درباره روح انگیز سامی نژاد بازیگر «دختر لر» است که به شکل نیمه مستند، نیمه داستانی ساخته شده. خسرو شکیبایی در این فیلم، به خوبی غم و غصه را در چهره اش منتقل میکند. تصویر بغضهای او برای همیشه در ذهن آنها که نسخه خانگی ستاره بود» را دیده اند، زنده است.
سهم سینمای بدنه
«مزاحم»، «اثیری»، «صبحانه برای دونفر»، پیشنهاد ۵۰ میلیونی»، «نسکافه داغ داغ» سالاد فصل»، «عروسک فرنگی»، «ازدواج صورتی» و حتی «دل شکسته» فیلمهایی هستند که در چارچوب سینمای بدنه قرار میگیرند و شکیبایی بازیگر اصلی آنها است. در دهه هشتاد شکیبایی راحتتر پیشنهاد بازی در فیلمهای گیشهای را میپذیرد. با وجود این در غالب فیلمها سعی میکند از تراز و استاندارد خود پایین نیاید و اگر هم فیلم بد باشد، گلیم خود را از آب بیرون میکشد. یکی از دلایل افزایش تعداد فیلمهای بدنه او، محبوبیت خسرو شکیبایی است.
مهمترین دستاورد
او در جشنواره بیست و سوم فیلم فجر به خاطر بازی در «سالاد فصل» سیمرغ مکمل به دست آورد. بازی خوب شکیبایی در فیلم «اتوبوس شب» منجر به دو جایزه برای او شد. در جشن خانه سینما تندیس نقش اصلی گرفت و در جشنواره بیست و پنجم فجر دیپلم افتخار به دست آورد. آخرین قاب معروفی که از شکیبایی ثبت شده، قبل از دریافت تندیس خانه سینما در سال ۸۵ است که انگشتهایش را به نشانه شکرگزاری بالا گرفته بود. همچنین نام شکیبایی برای «چه کسی امیر را کشت» و ستاره بود»، میان نامزدهای تندیس جشن خانه سینما قرار گرفت.
چند رسانهای