رمان در پی انتقام به قلم:فاطمه عضو انجمن رمان های عاشقانه
اول از همه تشکر میکنم که رمان من رو برای خوندن انتخاب کردید امیدوارم خوشتون بیاد.
خلاصه:در مورد سه تا دوست که مثل سه برادرن و هر سه پلیس هستند
داستان با به قتل رسیدن یکی از اون ها شروع می شه و اون دوتا می خوان انتقام بهترین دوستشون رو بگیرن…
ژانر:پلیسی،انتقامی،عاشقانه
قسمتی از این رمان پلیسی و عاشقانه زیبا :
ساعت چهار صبح بود که سریع از خانه بیرون زد و سوار ماشینش شد و با سرعت حرکت کرد.
امیدوار بود هر چه شنیده اشتباه باشد. آشفته و نگران بود و از نگرانی و استرس قلبش تند تند می زد.
حس می کرد این مسیر چه قدر دور است.
مسیر نیم ساعته را در ده دقیقه طی کرد .وقتی به آن جا رسید با دیدن ماشین های پلیس که با چراغ های
گردان خیابان را روشن کرده بودند و همسایه ها که در آن جا جمع شده بودند، امیدش به یأس
تبدیل شد و با سرعت از ماشینش پیاده شد و به سمت خانه دوید.
از داخل صدای گریه و جیغ و داد می آمد، پس هر آن چه شنیده راست بود.
وارد خانه شد که سهیل در حالی که گریه می کرد به سمتش آمد و گفت: امیرعلی بیا اینجا و به یه یک اتاق اشاره کرد.
امیرعلی با قدم های سست و لرزان به سمت اتاق قدم برداشت .صدای چیک چیک دوربین ها اولین چیزی
بود که به گوشش خورد ،داشتند از آن جسد که وسط اتاق بود عکس می گرفتند.
جلوتر رفت با دیدن جسم بی جان رفیقش که برایش مانند برادر بود زانوهایش خم شد و با زانو کنارش نشست و به او خیره شد.
بغض بدی به گلویش چنگ می انداخت ولی قدرت شکستن آن را نداشت.
سهیل هم کنار امیرعلی نشست و با گریه گفت :مهران