خلاصه :دانلود رمان خوشبختی از جنس آرام دختری پر شیطنت و زبون دراز به همون اندازه مهربون
و ساده اس که به دست سرنوشت مجبور میشه خدمتکار خانوم پیری به اسم شیرین بشه .
نوه شیرین خانوم از آلمان بر میگرده و این دو غافل از این که آخرای عمر شیرین هست .
شیرین خانوم یه درخواست از اونا داره که مجبورن انجام بدن اما اونا هیچجوره قبول نمیکنن تا اینکه توی مهمونی
هوالحق
بازم يه روزه ديگه ، آروم از رو تخت بلند شدم ؛ رفتم جلوي آيينه و موهام و شونه زدم .
هميشه قبل ازحموم رفتن موهام و شونه ميکنم تا بعد از حموم اذيت نشم .
خوب از مشخصاتم بگم :آرام فروزش هستم ،قدم حدودا صدوهفتاد ميشه،
موهاي طلايي روشن پايين تر از کمرم ، چشماي تيله اي آبي که
يکي از دوستام بخاطر همين بهم ميگفت چشم گربه اي ،بيني
خدادادي کوچيک،صورت گرد، لباي کوچيک خوش فرم و هيکل لاغرم دختر زيبايي از من ساخته بود اينو خيلي از اطرافيانم شنيدم .
چهره بچه گونه اي هم داشتم زياد اهل آرايش و اينا نبودم ، شونه رو روي ميز آرايش گذاشتم و رفتم حموم نشستم داخل وان .
آب گرم حس خوبي رو بهم ميداد کم کم داشت خوابم مي برد ؛ آروم از وان خارج شدم رمبدوشامبر رو برداشتم پوشيدم از حموم اومدم بيرون .
سشوار و به پريز برق وصل کردم صندلي رو کشيدم عقب
جلوي ميز آرايشم نشستم شونه رو برداشتم و موهاي طلايي مو شونه زدم و همراهش سشوار کشيدم .
بعد از اين که موهام خشک شد رفتم سمت کمد درش و باز کردم و يه شلوار تنگ مشکي کتون ، تيشرت تنگ سفيد با طرح هاي مشکي رو برداشتم ، پاپوش هاي