غم انگیز ترین حالت غم
زندگی یک چمدان است که میآوری بارو بندیل سبک میکنیو میبری اش
خودکشی مرگ قشنگیه که به آن دل بستم دست کم هر دو سه شب سیر
به فکرش هستم گهه و بی گاه پر از پنجره های خطرم به سرم میزند این مرتبه حتما بپرم
گاه و بی گاه شقیقه است و تفنگی که منم قرص ماهی که تو باشیو پلنکی که منم…
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است این غم انگیزترین حالت غمگین شدن
است قبل رفتن دو سه خط فحش بده داد بکش…
هی تکانم بده نفرین کن و فریاد بکش قبل رفتن بگذار از ته دل آه شوم طوری از
ریشه بکش ارره که کوتاه شوم مثل سیگار خطرناکترین دودم باش شعله آغوش
کنم حضرت نمرودم باش مثل سیگار بگیرانمو خاکستر کن هرچه بامن همه کردند
از آن بدتر کن مثل سیگار تمامم کنو ترکم کن باز مثل سیگار تمامم کنو دورم انداز…
من خرابم بحر از آوار نکش نفست باز گرفت اینهمه سیگار نکش.. آن به هر لحظه ی
تب دار تو پیوند منم.. آنقدر داغ به جانم که دماوند منم.. توله گرگی که در اندیشه ی
شریان من کاسه خونی جگری سوخته مهمان من..چشم بادام دهان پسته زبان
شیر و شکر.. جان معجون مجسم شده این گرگ پدر.. تا مرا مینگرد قافیه را میبازد..
تا مرا مینگرد قافیه را میبازد.. بازی منتهی العافیه را میبازم.. سیبه سیب
است هم انگیزه ی هر آه من است.. رطب عرش نخیلو قده کوتاهه من است
ماده آهوی چمن هوبره سینه بلور..
مظهر جانه پلنگم که به ماهی بندم و به جز ماه دلم از عالم آدم کنده ام..
ماهه بیرون زده از کنگره ی پیرهنم نکند خیز برم پنجره خالی بزنم
خنده های نمکینت طب دریاچه ی قم بغز هایت رقمی سردتر از قرن اتم.. آه..
موی بر هم زده ات جنگل انبوه از دود.. و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود..
غصه های کهن از چشم تو آغاز شدن شاعران با لب تو قافیه پرداز شدن..
من تورا دیدمو آرام به خاک افتادم و از آن روز که در بند توام آزادم چشم ما
خورد به هم ساعقه زد پلکم سوخت نیزه ای جمجمه ام را به گلوبندت
دوخت سرم انگار به جوش آمدو مغزم پوسید سرطانی شدمو مرگ لبم را بوسید
غم انگیز ترین حالت غم
Play
Stop