محکوم
محکومم به قتل خودم
محکومم به مرگ خودم این مرگ عمدی
دیوانه ام دیوانه ام دیوانه ام دی….
من هستمو دنیایی از تصویر هایی که میزند در مغز من بام جدایی…
من میتوانستم شما باشم نبودم
از ابتدا تا انتها باشم نبودم
من مستم امشب از خودم از شعر هایم باید که در خود قی کنم بالا بیارم
با یک کت شلوار مشکی چاک خورده و آدمی که کله اش را باد برده و یک
اتوبوس پر از آدم که میرفت یه کاروان مملو از ماتم که میرفت تصویر و هی تصویر
زن قلبش گرفته است این شعر در دستان من آتش گرفته است
میسوزم از عشقی که روی پیکرم ریخت
آبی که آن زن بر سر خاکسترم ریخت
وودکا نمیخوردم فقط گریه به هم ریخت ناگاه مرگو سایه اش باهم در آمیخت
پایم شکسته و دلم و واژه هایم.. بگذار تا قعر لجن پایین بیایم یک مشت کرم
زنده در مغزم نبودند تو فرض کن تو فرض کن کم نبودند…
حتی تو هم… ول کن نمیخواهم بگویم
حالا که با پایان قصه رو به رو ام من سعی کردم مثل این مردم نباشم وقتی
خدا میسوخت من هیزم نباشم..حالا خدا مُرده و من مُرده و هرچه
دنیای من خالیست از دنیا اگر چه تنهایی ام را در شهر میفشارند مردی که جز تنهایی اش چیزی ندارد
هی آیینه اسرار دارد که ببینم که زنده هستم که هنوز عاشق ترینم این آیینه
که نیست یک عکس قشنگ است من مرده ام پاسخ ایینه سنگ است
دارم به سمت هیچ بودن میگریزم دریایمو باید که در جوویی بریزم دنیایتان
دیگر برایم جا ندارد این روزها فردا ندارد
دیوانه تر از خویشم و دیوانه تر از شعری که امشب امده بر روی کاغذ حتی
توهم میترسی از من نازنینم حتی نمیخواهم دگر تورا ببینم در یک اتاق لعنتی باید
بمیرم در زیر پای مردمی بی چاک و چیرم
حالا فقط من یک کلاغ شوم هستم که تا ابد به زندگی محکوم هستم
دکلمه صوتی بی نظیر محکوم
Play
Stop