تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




دانلود رمان بسیار زیبا و عاشقانه ساعت آخر

دانلود رمان بسیار زیبا و عاشقانه ساعت آخر به قلم دریا عبدالعلی زاده خلاصه:

اسم رمان:ساعت آخر
نویسنده:دریاعبدالعلی زاده
خلاصه: داستان روایتگر زندگی دختریست به نام تبسم که بی سرپرست بزرگ شده است و باهرسختی ممکن

به تحصیلش ادامه داده و اکنون وکیل دادگستریست..راستی چه میشود اگر وکیل عاشق موکل خود که پای

اعدام است شود؟واین وسط پای یک سرگرد جوان به ماجرا باز شود؟
بااین همه اودختریست که با تمام زندگی دخترانه اش سعی دارد مردانه روی پاهایش باایستد
اما کسی چه میداند زندگی چه خوابی برایمان دیده است
زندگی گاهی یادآورت میشود که گاهی هم ایستادگی شکست میاورد،گاهی اوقات ممکن است چوب مقاوتمان

را بخوریم..زندگی یادت میدهدکه اگر زیرک باشی موانعت را دور میزنی
وشایداین تنها درسی است که بهایش عمرمان است..

دانلود رمان بسیار زیبا و عاشقانه ساعت آخر

 

قسمتی از متن این رمان بسیار زیبا:

به نام خـــــــــــدا

….

جلوی عمارت پیاده میشوم من این عمارت راخوب میشناختم ساختمانی که ظاهرش سفیداست و باطنش سیاه اینجا جاییست که ارزش انسانها
بربی ارزشی شان مقرر میشودوهمین را برایشان مقدرمیسازند من ازاین عمارت خاطرات خوبی به یادندارم
برای همین اینگونه تلخ سخن میگویم عنوانی که برسردراین عمارت زده شده
از قدرت تخریب بسیاربالایی برخورداراست:بهزیستی الحق هم که همانطوربود ارزش ما درآنجا فقط به اندازه تنهایی هایمان بود
کسی جرات نداشت باصدای بلند بخندد شبها نخوابیده کابوس میدیدیم آری!!!
کابوس بیداری هزاران بار بدتراز کابوس دررویاست هرشب راس ساعت مقرر به خواب میرفتی این یک فرمان بود بی بروبرگشت
بی سرپرست بودن عجیب وبال گردنمان شده بود بدترین اتفاق هم آنجایی بود که بعداز زمان طولانی کلی به هم عادت میکردیم

و یکهو خانواده ای پیدامیشد وسرپرستی کسی را برعهده میگرفت وجای خالی آن شخص همیشه وهمیشه روی تخت خالیش بجا میماند
اما اکنون من به عنوان وکیل دادگستری در مقابل این عمارت ایستاده ام اکنون دیگر کسی نیست که نباید ها را بگوید
وحتی درعوض وقتی میبینند هزارباردرمقابلت دولاراست میشوندواین آزاردهنده است
لااقل هرچه که هستی خوب یابد خودت باش فقط فقط خودت!!!رنگ عوض میکنی که چه شود؟ ذات واقعی بلاخره خود رانشان میدهد
اما من اینجارادوست داشتم؛اینجاخانه من بود آدم که نباید همیشه خاطرات نسبتا بد را خط بزند شاید آنهافقط باب میل من نباشد…
باصدای زنگ تلفنم از سیردرخاطرات قدیمیم دست میکشم خانوم واقف کسی که در کنارش به کارآموزی مشغولم اووکیل مجربیست

و من همیشه دوست داشتم درکنارش چیزهای زیادی بیاموزم
-بفرمایید خانوم واقف؟
-بله بله الان میام خدمتتون
-چشم خدانگهدار
گوشی راقطع کردمو به سمت پراید سفیدرنگم رفتم جلوی ساختمان توقف کردم به طبقه موردنظررسیدمو داخل شدم:سلام خانوم واقف
ازپشت صندلی چرخی به سمت جلوزد:مگه تو کارموز نیستی؟
(یکی ازخصوصیاتش همین بود
همیشه باید یادآورجایگاهم میشد
انگار که من فراموش کرده باشم)
-هستم خانوم واقف
-پس نمیتونی هروقت که دلت خواست بری و هروقت که دلت خواست برگردی
یه پرونده طلاق هس..البته توافقی
میسپرمش به خودت
کاراشونوبکنوراحتشون کن
(چگونه میتوانست اینقدربی تفاوت سخن بگوید
حقا که جز شهرت چیز دیگری برایش مهم نبود)

اشعار عاشقانه زیبا :

Www.romankade.com/category/اشعار-عاشقانه/




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «دانلود رمان بسیار زیبا و عاشقانه ساعت آخر»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

جستجو های اخبار روز

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..