تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




دانلود رمان نفس عشق | به قلم نگار میزائی

دانلود رمان نفس عشق | به قلم نگار میزائی

به نام خدا

نویسنده:نگار میرزائی

مقدمه:

نترس حوا… سیب را با عشق گاز بزن…آدم بی عشق…لیاقت بهشت را ندارد…
نفس:
روی تخت دراز کشیدم و تک تک خاطرات داره یادم میاد…مثل یه فیلم….حتی نمی تونم پلک به هم بزنم …و لورازپام هم دیگه جواب نمیده ..
چقدر زندگی میتونه غافلگیر کننده باشه…درست لحظه ای که فکر میکنی همه چیز بر وفق مرادته روزگار با بازی های جدیدی یه سراغت میاد…
درست همین دیروز بود که مریم رو جلو در دانشگاه دیدم
مریم:نفس،یک دقیقه وایسا کارت دارم
نفس: بله،بفرما منتظرم
مریم:میای امروز بریم خرید
نفس:مریم ما که دو روز پیش خرید بودیم،باز چی میخای بگیری
مریم:نفس اذیت نکن دیگه،خب عروسی پسرعمومه باید لباس بگیرم دیشب مامانم بهم گفت حالا بیا بریم نه نیار
نفس:بزار ببینم چی می شه خبرت میکنم،فعلا خداحافظ
مریم:خداحافظ دوست گلم،منتظر خبرتم،یادت نره
نفس:امروز خیلی خسته شدم از صبح دانشگاه بودم همین که رسیدم به ماشین یه موسیقی گزاشتم که ذهنم از
دست کارای مریم آروم شه
بارون داره هدر می شه بیا با من قدم بزن
دلم داره پر می زنه واسه تو قدم زدن
وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز
نمیدونی تو این هوا چشات چه خوش رنگ میشه باز

 رمان نفس عشق

بارون هواتو داره،رنگ چشاتو داره قدم زدن تو بارون با تو چه حالی داره
همزمان با تموم شدن آهنگ به خونه رسیدم ماشین و پارک کردم و پیاده شدم و رفتم داخل خونه
مامان گلم،عشق من کجایی؟ بیا که دختر ناز وخوشگلت اومد
مامان:چیه باز خونه رو گذاشتی رو سرت،تونمیتونی یک دقیقه ساکت باشی
نفس:وا مامان من به این ساکتی و خانومی
مامان:تو گفتی ومن باور کردم
بابا:سلام دختر بابا باز که داری این عشق منو اذیت میکنی
نفس:سلام بابا،مگه من جرئت دارم عشق شما رو اذیت کنم،من داشتم حرف میزدم و بابا داشت با لبخند
نگاهم میکرد
نگاهش پر از مهربونی بود ،بابا کلا شخصیتش اینطور بود که به وقتش مهربون و به وقتشم جدی میشد منم دقیقا مثله
بابا بودم تو محیط دانشگاه خیلی جدی ولی تو محیط خونه شیطون
بابا:حالا اشکال نداره این دفعه رو از دختر بابا میگزرم حالا بدو بیا بغل بابا،نازدونه
نفس:وای بابا،نمیدونم چرا اینقد آغوشت آرامش داره
بابا:این آغوش فقط برای دختر گل خودمه
نفس:من برم لباسامو عوض کنم که واقعا خیلی خستم
مامان:برو سریع بیا پایین
نفس: چشم ،و به سمت اتاقم رفتم بعد از اینکه لباسامو عوض کردم جلو آیینه بازم رفتم تو فکر خب
بزاریید خودمو

دانلود رمان های ویژه سایت رمانکده  :

Www.romankade.com/category/رمان-های-فروشی/




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «دانلود رمان نفس عشق | به قلم نگار میزائی»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..