خلاصه :دانلود رمان دانشجوهای شیطون دانشجوهای شیطون بسمه تعالی”” آقا اینجا سه تا دختر داریم سه تام پسر داریم متاسفانه ازشون رو نمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه به انسان دارن..ولی سه نمونه موجوده ما قبله تاریخنکه با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی شدن خب..اینا طی اتفاقاتی تودانشگاهشون با هم به جنگ برمیخیزندو معلوم نیس کی این جنگ و جدال تموم میشه وباید بگم که تمام اتفاقات مخلوط شده با طنزه که مطمعنم خنده رو لباتون میاره و البته خوندنش خالی از لطف نیست.
پیشنهاد می شود
برين گورتونو گم کنين ما دو تا کفتره (پرنده)عاشق و با هم تنها بزارين..پگاه که اصن ب رويه مبارک نياورد ولي کيميا که گرفته بود دستشو کشيد و رو به من با لبخند گفت:
-عزيزم ما ميريم من خودم پگاهو ميرسونم باي گلم
بعد به زور پگاهو کشيد برد..بعله ديگه مگه جلو غريبه ها من يه عزيزم ازينا بشنوم وگرنه بايد تو خواب ببينم… والا…
اين پسره که اگه اشتباه نکنم بهروزي بود با خجالت (اخي گوگولي خجالت نکش دخترم)گفت:
-ام ميشه بريم سلف؟؟
با همون نيشه گشاد گفتم:
-بله حتما
***
الان يه رب بود که رو به رويه هم، تو سلف نشسته بوديم.عينه بز داشت نگام ميکرد، نگاهشم ميکردم سريع نگاشو مي دزديد. آخرش اعصابم ريخت به هم با جيغ گفتم:«آقاي بهروزي! کاري ندارين من برم گم شم؟»
با دست پاچگي اشاره کرد خفه شم، همه داشتن نگاهمون مي کردن،که يه لبخند مکش مرگما تحويلشون دادم. برگشتم به بهروزي نگاه کردم…آب دهنشو قورت داد و با استرس زل زد تو چشام. جون بکن ديگه اه اه اه:
-ام… خب…سخته راستش
چپ چپي نگاش کردم که چشماشو بست تند تند گفت:«خب مي خواستم بگم دوست دارم! اگه توام منو دوس داري بيام با
پیشنهاد می شود