تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




داستان کوتاه مردی در کوچه پس کوچه های زندگی

داستان کوتاه مردی در کوچه پس کوچه های زندگی خلاصه:

مردی که بخاطره جوانی و سهل انگاری خودش تنها عشقش را از دست داده است .

قسمت اول
شبی بارانی بود ،از آن شبهایی که باید در انتظار طوفانی سخت می بود .
تمام مردم شهر درخانه های خود بودند و حتی یک نفر هم در خیابان دیده نمی شد.
اما…با فاصله چند کیلومتر آن طرف تر یک مکانی وجود داشت که هیچوقت

کسی از آنجا نگذشته بود ،در واقع کسی نمی توانست آنجا را ببیند که

بخواهد از آنجا گذری داشته باشد اما… آن شب،شبه شکست دل او بود،

شب پشیمانی و آه و اندوه او…
شبی که بالاخره یاد گذشته افتاده بود و حالا فهمیده بود چه شکستی

در این دنیای بی رحم خورده است.(مردی بلند قامت و… ورزیده با کمری

خمیده ،که خمیدگی کمرش نشان از سختی و سنگینی دنیا و زندگی

و کوله بارش را می داد…از کوچه پس کوچه های سراشیب زندگی

می گذشت ….بوی تعفن لجن زاری آنطرف تر تمام منطقه را برداشته

بود .مرد به بینی خود چینی داد و با خود اندیشید: چه بوی گندی می اید؟
آری درست است .این بوی اشتباهاتی بوده که آن مرد مرتکب شده

است .و حالا متوجه آن شده است .اما…هیچ راه برگشتی ندارد.آن

مرد….. تمام پل های پشت سرش را خراب کرده بود و حال …ولی

برای برگشت به آن دشت سرسبز را نداشت.(مرد ناخودآگاه و

بسیار غیر ارادی ،شتابان به سمت عقب برمیگردد.و نگاهی عمیق

به پشت سره خود می اندازد ،گویی دارد دنبال چیزی میگردد،او به

دنبال چیست؟ و….یا…..کیست؟آن مرد چنان عمیق و بانفوذ فراوان

درحال تماشای منظره سیاه و تاریکی که به جز دیوار های کاه گلی

ترک خورده و جدول های سرتاسر لجن است که گویی دارد فیلم

زندگی خود را تماشا میکند آخر مگر در آن لجنزار چه می تواند ببیند

که اینگونه عمیق خیره شده است به آنها ؟
آری….او به جز اشتباهات خود و خاطرات تلخش چیزی نمی بیند .
«مرد:ناخودآگاه احساس کردم او برگشته است و در حال صدا زدن

من است بسیار سریع به پشت سر خود برگشتم و تمام دور و اطراف

را از نگاه گذراندم ….اما….بانوی خویش را نیافتم ….بانوی آن اطراف

نبود .خداوندگارا؟ مگر می شود؟ من خود صدایش را شنیدم ،صدای

نازک و زیبایش را شنیدم در این هوالی،اما چرا؟نمی بینمش؟در حال

جست و جویش بودم که …..تصاویری فیلم مانند از جلوی چشمانم عبور کردند ….
دخترک:تو حالا خوب نیس ،چی داری میگی ؟بس کن من نمیخوام برم،نمی خوام ترکد کنم.
مرد:خفه شو حالم خیلی هم خوبه .بهتر از این هم نمیشم فقط یه

چیزو بدون …..«کمی سکوت کرد و بعد ادامه داد»من دیگه نمیخوامت برو ….دیگه دوستت ندارم
دخترک بغض گلویش را گرفت و توانایی بیان درست کلمات را نداشت

اما با این حال نخواست سکوت کند و گفت:دوپوسته…..نداااااری؟؟؟؟؟
«دخترک کلمات را کشیده و با بغض آشکارا در گلوی خود بیان می کرد»
مرد:نه….ندارم….از اولش هم نداشتم …فک کردی آنقدر احمقم که

تو را دوست داشته باشم ،هه نه…..نه دختر کوچولو …تو یه دختره

ساده ای که هیچ وقت بزرگ نمیشه
«دخترک احساساتی داستان ،با شنیدن این کلمات ناراحت کننده

بغضش شکست و صدای گریه ی معصومانه اش در فضا پیچید .هق هق

های مداوم دخترک به هیچ عنوان دیگر دله سنگ و مغرور مرد را به

رحم نیاورد ،دخترک در میان گریه اش گفت :اما…اما…من هنوز

دوستت دارم ….امییر ….تو …تو عوض شدی ؟

تو خیلی هم عوض شدی دیگه اون آرامش قبل رو نداری !
«مرد میان حرف دخترک پرید و گفت:»هه برام مهم نیس دوسم

داری یا نه….من همینم میخوای بخور نمیخوای نخواه ،برام مهم

نیست …دیگه هیچیت برام مهم نیست،برام مهم نیس که داری گریه میکنی
«دخترک با هق هق های دلخراشش روبه مرد گفت:»اما…من….من که نگفتم نمیخوام …من….
«مرد به میان حرفش پرید و گفت:»دیگه نمی خوام بخوای …برو

…برو ارام و دیگه پشت سرت رو هم نگاه نکن ،برو هر غلطی که

نکردی رو بکن دیگه هیچی برام مهم نیست …..
«هق هق دخترک شدت گرفت :»ام…امی….
«گریه تمومش را برسد و دیگر نتوانست ادامه دهد .»
مرد:هه برو به زندگیت برس بی استرس ….
«همین یه جمله کافی بود که دخترک تا مرز جنون برسد و دیوانه

وار زجه بزند،اما مرد هیچ واکنش از خود نشان نمی داد،دخترک در میان گریه گفت:»برای همیشه ؟؟
مرد:اره برای همیشه …برو دیگه نمیخوامت.
دخترک:جدیه،جدی؟؟؟
مرد:جدیه،جدی ….برو آرام برو ….دیگه دوستت ندارم.

قسمت دوم داستان کوتاه

«چندلحظه ای سکوت بینشان برقرار شد تا اینکه صدای نازک و

دلفریب دخترک که با صدای بلندی گریه می کرد از آنطرف خط

شنیده شد:پ….پس ….خوشبخت بشی…..
«سکوت و بعد دخترک ادامه داد:»خداحافظ
«همان لحظه گریه دخترک شدت گرفت و دیگر نتوانست ادامه

دهد و تماس را قطع کرد.دخترک معصوم داستان ما آنقدر معصومانه اشک می ریخت که دل سنگ هم ترم می شد اما دل آن مرد…..آن مردی که دخترک عاشقش بود نرو نشد.»
مرد وقتی به خود آمد متوجه قطرات اشک روی صورتش شد او دل بانویش را بدجور رنجانده بود ،
بانوی مهربانش را…هه بانوی تنهایش را….
مرد ،دستان خود را به سمت سرخود برت و تنها را روی صورتش فرود آورد و با صدای بلند گفت:نه…..نننننننه……..خدااااااااااااایااا…..من….چیکااااااار….کردم؟؟؟؟
مرد به دور خود می چرخید و مداوم در حال داد و فریاد و صدا زدن خدابود.
بعداز مدتی ،مرد با زانو به زمین روی همان لجن هایی که کمی

از آنها از جدول بیرون زده بود فرود می آمد.یاد حرف دخترک افتاد

که به او گفته بود:امیر،شونه های من خیلی ضعیف و باریکه ،

اصلا طاقت سنگینی و سختی های این زندگی

رو نداره ،میتونی برام تکیه گاه باشی ؟میتونی کاری کنی که

با وجود اون سنگینی اصلا احساس ضعف نکنم ؟میتونی این قول

رو بهم بدی،که تا آخرش باهام بخونی؟
«آن روز که دخترک این حرف را زد مرد با صدای بلندی خندید و

گفت:»چه چرندیات قشنگی بلدی بگی…!
آن موقع دخترک به لبخندی اکتفا کرده بود ،اما حالا مرد خودش

به این نتیجه رسیده بود ،که حرف های آن بانو به زلالی آب بوده…

که حال برایش اتفاق افتاده است.مرد، داستان

ما…با آن شانه های پهن و استوار حالا از زیر سنگینیه سختی

و اتفاقات روزگار شانه خالی کرده بود و حال خود نیز تکیه گاهی

احتیاج داشت …مرد تنومند…احساس ضعف و در ماندگی می کرد

….احساس پوچی ،بی ارزشی.را زندگی اش را اشتباه انتخاب

کرده بود ،خداوند ،دخترک را در داستان زندگی آن مرد قرار

داد که با کمک او بتواند مسیر بهتری را پیش بگیرد .
اما او خودش با دستان مردانه اش مسیری را که خداوند در پیش رویش قرار داده بود خراب کرد و دوباره مسیر اشتباه را در پیش گرفت و حال در این کوچه پس کوچه های سراشیب زندگی گیر کرده است. و هیچ راه برگشتی ندارد.
زندگی سراشیب و سربالایی های زیادی داره ….. اگه سربالایی هارو که همون سختی های با صبر و بردباری بگذرونین بالاخره به سراشیبی ها که همون خوشی هاس می رسید و با طعم اصلی زندگی آشنا می شید .
پایان
۲۱/مرداد /تابستان ۹۶
نویسنده:Sarah




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «داستان کوتاه مردی در کوچه پس کوچه های زندگی»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..