خلاصه رمان:
قصه ی این رمان عاشقی تو یک نگاه یا ازدواج زوری و بعد عشق یا مدلای دیگه نیست . این داستان دختریه که برای گرفتن حقش از کسی که تمام زندگیشو نابود کرده تبدیل به یک فرشته مرگ شده.
پیشنهاد می شود
قسمتی از رمان:
صدای نفسای تند و عمیقشو میشنیدم با ترس گفت:
اریستا تو اشتباه میکنی اون انتقام میگیره . اون انتقام منو میگیره . داداشم زندت نمیزاره.
هه ساکت شو احمق.هیچ کس نمیتونه حتی به اریستا دست بزنه اشهدتو بخون. تو دیگه آخر کاری.
– اریستا باور کن من دوست دارم.
ضامن کلتمو کشیدم و گزاشتم رو شقیقش که با گریه گفت:
– تو رو خدا خواهش میکنم اریستا. التم…
ماشه رو کشیدم و تخ … تموم جنازش افتاد جلو پام به خونش که پاشیده بود رو تخت نگاه کردم.
– احمق جون این یه جنگه توش بخشش وجود نداره فقط مرگه. از خونه زدم بیرون سواز bmw مشکی خوشگلم شدم . تمام زندگی من سیاه رنگی توش وجود نداره. جلوی در ویلا که رسیدم با ریموت بازش کردمو رفتم داخل که نمای ویلا نمایان شد و چشمم خورد
به اتیلا ادم کش معلم استاد همه کسم و هیچ کسم اومد جلو گفت:
اتیلا: تمومش کردی؟
– اره کیس جدید چیه؟
اتیلا: فردی به اسم ساماد دختر باز حرفه ای…
– ادرس…
– اتیلا: برای امروز بسه…
– ساکت گفتم آدرس
آدرس رو بهم گفت رفتم بالا لباسامو عوض کردمو پریدم پشت ماشینو سمت سوژه بعدی روندم.
– خودشه اینجاست.کافی شاپ دارک هارت ( یعنی قلب سیاه)
رفتم نشستم پشت یه میز و سفارش قهوه دادم چش گردوندم تا پیداش کنم . دیدمش سر یه میز با چندتا دختر و پسر نشسته بود. وقتی دید نگاش میکنم سرشو به معنی سلام تکون داد که با زور لبخند زدمو و با سر جواب دادم که بلند شد اومد سمتم .
ساماد- سلام میتونم بشینم؟
پیشنهاد می شود