نوجوانی فقیر برای تصاحبِ ثروتی عظیم در یک بازی واقعیت مجازی تلاش میکند. تونی استارک بر اثر مشت سنگین تانوس پخش زمین میشود. آقای شگفتانگیز باید در تکالیف ریاضی بچههایش به آنها کمک کند. دواین جانسون همراه با یک گوریل عظیمجثه باید به مصاف یک گرگ غولآسای بالدار برود (شوخی نمیکنم!). مری پاپینز در حالی که از چتر جادوییاش آویزان است، در دوردست پدیدار میشود و لبخندهایی با دیدن او بر لب تماشاگرانش مینشینند. تام هاردی از وحشت جولان دادن انگلی بیگانه درون بدنش فریاد میزند. جیسون استاتهام به نبرد با یک کوسهی ماقبلتاریخی میرود. اینها فقط بخشی از صحنههایی است که برای تماشای آنها در سال ۲۰۱۸ لحظهشماری میکنیم. مطلب پیشرو، فهرستی از ۴۰تا از موردانتظارترین فیلمهای عموما بلاکباستر سال ۲۰۱۸ هستند. از فیلمهایی مثل «سیکاریو ۲: روز سولدادو» (Sicario 2 : The Day of the Soldado) که قصد دارد ما را به کویرهای بیرحم مرز مکزیک بازگرداند تا دنبالهی «هشت یار اوشن» (Ocean’s Eight) که قرار است ما را به دنیای سارقان شیکپوش و حرفهای ببرد. موردانتظارترین فیلمهای شما کدامیک هستند؟
Ready Player Oneبازیکن شماره یک آمادهآخرینباری که استیون اسپیلبرگ همزمان روی دو پروژهای که زمین تا آسمان با هم فرق میکردند کار میکرد زمانی بود که بلافاصله بعد از درام هولوکاستمحورش «فهرست شیندلر»، سینماروها را در مقابل شگفتیهای دایناسورها در «پارک ژوراسیک» قرار داد. حالا او درست بلافاصله بعد از «پُست» (The Post) که به جر و بحث یک سری آدم کت و شلواری سر چندتا کاغذ میپردازد، سراغ یک بلاکباستر تابستانی دیگر رفته است. «بازیکن شماره یک آماده» که براساس کتابی از ارنست کلاین ساخته شده یکی از فیلمهایی بود که هیچکس فکرش را نمیکرد روزی شاهد یک اقتباس سینمایی از روی آن باشیم. این کتاب اگرچه برندهی جایزههای گوناگونی بوده و توسط منتقدان به عنوان یک سفر نوستالژیک تمامعیار مورد تحسین قرار گرفته، ولی با اینکه برادران وارنر در سال ۲۰۱۰، حتی قبل از انتشار کتاب، حق آن را خریداری کرده بود، با این حال تاکنون شرایط ساخت این فیلم پیشرفت قابلتوجهای نکرده بود. شاید یکی از دلایلش به خاطر این بود که هنوز هالیوود به حدی که امروز شاهدش هستیم، درگیر فرهنگ عامهی دههی هشتاد نشده بود. اما موفقیت غولآسای سریالی مثل «چیزهای عجیبتر» (Stranger Things) که اصلا ماهیتش از صفر براساس آن دوران بنا شده، فروش بلاکباسترگونهی «آن» (It)، تبدیل شدن سریال «مردم علیه اُ.جی.سیمپسون» (People v. O.J. Simpson) به یکی از پرگفتگوترین سریالهای ۲۰۱۶ که این پروندهی جنایی دههی هشتادی را دوباره باز میکرد، لقب گرفتن سریالهایی مثل «آمریکاییها» (The Americans) و «هالت اند کچ فایر» (Halt and Catch Fire) به عنوان دوتا از بهترینهای تلویزیون که اولی در جنگ سرد و دومی در فضای انقلاب کامپیوتر جریان دارند، مورد تحسین قرار گرفتن اپیزود «سن جونیپرو» از «آینهی سیاه» (Black Mirror) که از تم دههی هشتاد بهره میبرد و ریبوت شدن خیلی از فیلم و سریالهای دههی هشتادی مثل «اسلحه مرگبار» (Leathal Weapon) و «استار ترک» (Star Trek) و موفقیت دنبالههایی مثل «مد مکس: جادهی خشم» (Mad Max: Fury Road) و «بلید رانر ۲۰۴۹» (Blade Runner 2049)، باعث شدند تا سالهای اخیر را به دوران طلایی بازگشت پرقدرت فرهنگ عامهی گرهخورده با دههی هشتاد به مرکز توجه تبدیل کند. بنابراین چه زمانی بهتر از حالا برای ساخت و اکران هرچه سریعتر «بازیکن شماره یک آماده» که از آن به عنوان یکی از خدایانِ حوزهی سرگرمیهای دههی هشتادی یاد میکنند.
چه زمانی بهتر از حالا برای ساخت و اکران هرچه سریعتر «بازیکن شماره یک آماده» که از آن به عنوان یکی از خدایانِ حوزهی سرگرمیهای دههی هشتادی یاد میکنند
بالاخره داریم دربارهی کتابی حرف میزنیم که مخصوص کسانی نوشته شده که فرهنگ عامه را بلیعدهاند. این کتاب نه فقط دارای چندتا ایستر اگ از سرگرمیهای دههی هشتاد است و نه فقط از حال و هوای آن دوران بهره میبرد، بلکه فرهنگ عامهی دههی هشتاد در لحظه لحظهاش جاری است. داستان در آیندهای جریان دارد که سیارهی زمین با وجود پیشرفتهای تکنولوژیکش در وضعیت خوبی در زمینهی منابع انرژی به سر نمیبرد. جنگ و بیماری و انفجارهای اتمی به یک روتین عادی تبدیل شده است. خوشبختانه یک طراح بازی میلیاردر، بازیای واقعیت مجازی به اسم «اویسیس» ساخته که از یک بازی معمولی آغاز به کار کرده و حالا حکم بزرگترین منبع سرگرمی آدمهای این دنیا را ایفا میکند. مخصوصا برای آدمهایی که به فرار از واقعیتهای افسردهکنندهی دنیای واقعی، خیلی بیشتر از هرکس دیگری نیاز دارند. نکتهی جذاب اویسیس این است که این بازی در واقع حکم پلتفرم مرجعی را دارد که میتوان همهی سرگرمیهای قدیمی و جدید را روی آن تجربه کرد. حکم مخلوطی را دارد که همهی سرگرمیهای دورانهای مختلف در آن ترکیب شده است. بنابراین گذاشتنِ کلاه واقعیت مجازی روی سر و وارد شدن به آن مساوی است با روبهرو شدن با سیلی از نمادهای دنیای سرگرمی. از کریتوس از «خدای جنگ» (God of War) و نیتین دریک از «آنچارتد» گرفته تا کینگ کونگ و جوکر و فردی کروگر و مگاگودزیلا و سونیک و «ماتریکس» و «غول آهنی» و موتور قرمز «آکیرا» و «غارتگر» و «بازگشت به آینده» و «جنگ ستارگان» و وای که نفسم گرفت! اویسیس اما چیزی بیشتر از یک بازی چندنفرهی آنلاین کلان است. اویسیس حکم یک دنیای جایگزین مجازی را برای تمام آدمهای این دنیا دارد که بازیکنندگان در آن به مدرسه و دانشگاه میروند، در چت رومهای سهبعدی دور هم جمع میشوند و برای سفر به سیارههای دورافتاده به امتیاز تجربه نیاز دارند.
داستان از جایی آغاز میشود که صاحب اویسیس میمیرد. او وصیت میکند هرکس بتواند ایستر اگی را که در بازیاش مخفی کرده پیدا کند، تمام داراییها و ارث و میراثش را به دست میآورد. جنگ چندین سالهی کاربران اویسیس برای پیدا کردن آن آغاز میشود. نتیجه فیلمی است که استیون اسپیلبرگ آن را بعد از «آروارهها» (Jaws) و «نجات سرباز رایان» (Saving Private Ryan)، سختترین فیلمی که ساخته لقب داده است. چون علاوهبر اینکه پروسهی به دست آوردن حق و حقوق استفاده از تمام این کاراکترها و نمادها و آیپیها و برندها برای استفاده در فیلم دشوار بوده است، بلکه خود اسپیلبرگ میگوید حجم تصویرسازیهای کامپیوتری در این فیلم به حدی زیاد است و رسیدن به انسجام بین تصاویر دیجیتالی و واقعی به حدی سخت بوده که او در حین ساخت این فیلم، هر شب فقط قادر به خوابیدن برای سه چهار ساعت میشده. چون بیوقفه در حال فکر کردن به راهی برای پشت سر گذاشتن چالشهای روز بعد بوده است. به قول اسپیلبرگ، ساخت این فیلم از الگوی از پیش انجام شده و امتحان پس دادهای بهره نمیبرده، بلکه او از طریق یک عالمه امتحان و خطا، در حین ساختن آن، ساختش را یاد گرفته است. یکی دیگر از چالشهایی که فیلم با آن روبهرو شده این بود که آیا «بازیکن شماره یک آماده» (Ready Player One) به یک سینمای خوب تبدیل میشود یا تمام جذابیت و دلیل وجود داشتنش به گرد هم آوردن یک سری کاراکترها و نمادهای پرطرفدار خلاصه میشود؟ آیا فیلم داستان و مضمون قابلتوجهای برای ارائه دارد یا فکر میکند ایدهی مسابقه دادن با ماشینِ زمانِ «بازگشت به آینده» در حالی که تیرکس و کینگ کونگ در حال نابود کردن شهر هستند کفایت میکند؟ خبر خوب این است که اکثر منتقدان باور دارند که نباید نگران این موضوع باشیم. چرا که «بازیکن شماره یک آماده» به همان اندازه که با ارجاعاتش به فرهنگ عامه خوش میگذارند و اکشنهای منحصربهفرد تحویلمان میدهد، به همان اندازه هم داستان تاثیرگذاری برای روایت دارد.
Avengers: Infinity Warاونجرز: جنگ اینفینیتیوقتی تانوس در کامیکبوک «دستکش اینفینیتی» در حالی که دستکش اینفینیتی را در دست داشت و سنگهای اینفینیتی روی آن میدرخشیدند، انگشتانش را به هم کوبید و با این کار دنیای مارول را زیر و رو کرد، هیچکس فکرش را نمیکرد که یک روزی شاهد حضور تایتان دیوانه در سینما باشیم و به احتمالِ وقوع این صحنهی ماندگار در سینما فکر کنیم، اما حالا حدود ۱۰ سال بعد از اینکه دنیای سینمایی مارول با «مرد آهنی» کلید خورد، به نقطهای رسیدهایم که تاریخ سینما به خود ندیده است. وقتی برخی از درجهیکترین قهرمانان مارول در «اونجرز» گرد هم آمدند و پشت به پشت هم برای مبارزه با لوکی صف کشیدند، تاریخ بلاکباسترسازی و تجارت هالیوود به دو دوران قبل و بعد از خود تقسیم شد. اتفاقی که مارول از آن زمان تاکنون با کراساورهای دیگرش مثل «اونجرز: دوران اولتران» و «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» موفق به تکرارش نشده است. بنابراین برای اینکه مارول بتواند موفقیت منحصربهفرد «اونجرز» را تکرار کند چالش بزرگی روبهرو خودش میدید. اگر «اونجرز» حکم جمعبندی شروع را داشت، «جنگ اینفینیتی» حکم قسمتِ اول جمعبندی پایان این دنیا را برعهده دارد. اگر «اونجرز» میزبان تعداد اندکی قهرمان بود که البته در آن زمان برای خودش خارقالعاده بود، «جنگ اینفینیتی» میزبان قهرمانان پرتعدادی است که برای شمردن تمام آنها به مشکل برمیخوریم. اگر «اونجرز» حکم نبرد بر سر نیویورک را داشت، «جنگ اینفینیتی» حکم نبرد بر سر زمین و حتی تمام کیهانِ مارول را برعهده دارد. «جنگ اینفینیتی» قصد دارد دست به حرکتی بزند که فقط مدیوم کامیک تاکنون قادر به انجام آن بوده است. اینکه اقتباس سینمایی و تلویزیونی کاراکترها و کامیکهای ناشناخته و عجیب و غریب را ببینیم یک چیز است، اما اینکه سینما رسما برای اقتباس یکی از عناصری که مختص به مدیوم کامیک است خیز بردارد نشان از یک پیشرفت باورنکردنی در زمینهی اقتباسهای کامیکبوکی دارد.
«جنگ اینفینیتی» قصد دارد دست به حرکتی بزند که فقط مدیوم کامیک تاکنون قادر به انجام آن بوده است
«جنگ اینفینیتی» اما در موقعیت دوگانهای قرار دارد. یعنی به همان اندازه که احتمال موفقیت کهکشانیاش وجود دارد، احتمال شکستِ اسفناکش نیز میرود. اول از همه مارول با «اونجرز» و «دوران اولتران» نشان داده که همیشه در ساخت فیلمهای اونجرزی توی خال نمیزند. «اونجرز» در حالی یکی از بهترین فیلمهای آنهاست که «دوران اولتران» یکی از بدترینهایشان است. «اونجرز» در حالی از تمام چاله چولههای فیلمهای کراساور جاخالی داده است که «دوران اولتران» در دام اکثرشان افتاده است. جاس ویدن در حالی از مدیریت پروژهی حساسی مثل «اونجرز» سربلند برآمده بود که همین آقا تمام مهارتهایش را برای «دوران اولتران» به فراموشی سپرده بود. تعداد زیاد کاراکترها و شلوغی و هرج و مرج داستانی در حالی در «اونجرز» کنترل شده بود که در «دوران اولتران» شاهد شلختی بزرگی در این زمینه بودیم. همچنین برادران روسو به عنوان کارگردانان «جنگ اینفینیتی» سابقهی تلخ و شیرینی دارند. آنها هدایتِ «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» را برعهده داشتهاند که نه تنها یکی از بهترینهای مارول، که یکی از بهترین فیلمهای ابرقهرمانی سینما هم است. اما همین دو با «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» به نظر من که ممکن است با خیلیها مغایرت داشته باشد، یکی از مشکلدارترین فیلمهای مارول از لحاظ لحن و طراحی صحنههای اکشن را در کارنامه دارند. بنابراین این سوال که آیا «جنگ اینفینیتی» به کدام سمت متمایل میشود بزرگترین نگرانیمان دربارهی کیفیت نهایی این فیلم است. «جنگ اینفینیتی» به همان اندازه که میتواند معنای تازهای به «حماسه» در سینما ببخشد، به همان اندازه هم میتواند به خاطر تعداد بالای کاراکترهایش به ملغمهی پریشان و بیدر و پیکری تبدیل شود. این وضعیت دوگانه دربارهی عملکرد تجاری فیلم هم وجود دارد. چیزی که بعد از موفقیت غیرمنتظرهی «بلک پنتر» قوت گرفت. اگر فیلم بیش از ۶۰۰ میلیون دلار در خانه و یک میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار در دنیا بفروشد، کارش را بیحرف و حدیث انجام داده است. اما همزمان این احتمال وجود دارد که این فیلم نتواند درآمد ۶۷۵ میلیون دلاری «بلک پنتر» در خانه را تکرار کند که اگرچه اصلا به معنی شکست آن نیست، اما به این معنی است که «بلک پنتر» در نگاه تماشاگران حکم رویداد سینمایی مستقل منحصربهفردی را داشت که «جنگ اینفینیتی» نیست. اما همزمان این احتمال هم وجود دارد که تبلیغات «جنگ اینفینیتی» به عنوان فینالی در حد و اندازهی «هری پاتر و یادگاران مرگبار قسمت دوم» یعنی طرفداران پر و پا قرص مجموعه و کسانی که دنیای سینمایی مارول را از فاصلهی دور دنبال میکنند سر از سینما در بیاورند. خلاصه به هر سو نگاه کنیم، با فیلم کنجکاویبرانگیزی طرفیم که باید ثانیه به ثانیه دنبالش کنیم.
Deadpool 2ددپول ۲اگرچه با توجه به سابقهی بد دیدار قبلیمان با ددپول در دنیای افراد ایکس استودیوی فاکس، از نتیجهی قسمت اول فیلم مستقل او میترسیدیم، اما آن فیلم نه تنها به هوای تازهای در حوزهی فیلمهای کامیکبوکی تبدیل شد، بلکه موفقیت تجاری و هنریاش باعث شد که کمپانی فاکس بهطور کلی استراتژیاش را عوض کرده و مسیر تازهای را با فیلمهای ابرقهرمانی غیرمعمولش در نظر بگیرد. بنابراین اگرچه «ددپول» که با بودجهی ۵۴ میلیون دلار تهیه شده بود حکم یک شروع خیلی جمع و جور و بااحتیاط را داشت، «ددپول ۲» همانطور که از یک دنبالهی هالیوودی انتظار میرود، همهچیز را ضربدر ۴ کرده است. حالا علاوهبر کاراکترهای قدیمی دوتا از پرطرفدارترین کاراکترهای کامیکهای «ددپول» یعنی «کیبل» (جاش برولین) و «دومینو» (زَزی بیتز) هم به این فیلم اضافه شدهاند. بهطوری که راب لیفلد، خالق ددپول و کیبل در مصاحبهای «ددپول ۲» را با «بیگانهها» مقایسه کرده و آن را فیلمی دانسته که مثل کاری که جیمز کامرون با دنبالهی فیلم ریدلی اسکات انجام داد، شامل مقدار زیادی اکشن است. از آنجایی که دیوید لیچ به عنوان یکی از کارگردانان «جان ویک» و «بلوند اتمی»، هدایت «ددپول ۲» را برعهده دارد و با توجه به چیزی که از تریلرهای فیلم مشخص است، به نظر میرسد این قسمت بیشتر از قبل نشاندهندهی مهارتهای ددپول در استفاده از تفنگها و شمشیرهایش باشد. البته که دنبالهروی «ددپول ۲» از فرمول دنبالهسازی هالیوود نگرانکننده هم میتواند باشد. بالاخره دنبالهسازی هالیوودی یعنی اضافه کردن به ابعاد همهچیز و کاهش هوش و ذکاوتِ فیلمنامه و چیزی که قسمت اول را به اثر تاثیرگذاری تبدیل کرده بود. قسمت اول «ددپول» دقیقا به خاطر اینکه خلافِ فیلمهای مرسوم «افراد-ایکس» قرار میگرفت مورد استقبال قرار گرفت. چون باز دوباره شاهد نبرد دیگری برای نجات دنیا نبودیم. باز دوباره داستان در چند قاره اتفاق نمیافتاد و باز دوباره شاهد اکشنهایی که به فروریزی ساختمانها و انفجارهای کامپیوتری غولآسا منجر میشد نبودیم. سکانس افتتاحیهی فیلم که حول و حوش آن تصادف اتوموبیل روی پُل جریان داشت دلیل موفقیت فیلم اول را در خود خلاصه کرده است. تمرکز روی شلیک رگباری جوک و وراجیهای بامزه ددپول به جای تمرکز روی چیزی که در مغایرت با هویت این کاراکتر قرار میگیرد.
پس بزرگتر شدن همهچیز در «ددپول ۲» نباید به معنی فراموش کردن دلیل اصلی موفقیت فیلم اول باشد. اینجا همان جایی است که مقایسهی «بیگانهها» دوباره به کار میآید. جیمز کامرون با اینکه ابعاد فیلمش را در تمام زمینهها بزرگتر از فیلم اول کرده بود، ولی همزمان فیلمی تحویلمان داد که طرفداران را تا به امروز در موقعیت سختی گذاشته است: اینکه فیلم اول بهتر است یا دوم؟ آیا امکان دارد بعد از تماشای «ددپول ۲» چنین سوالِ مشابهای در رابطه با این مجموعه هم ایجاد شود؟ یکی از انتقادهایی که به قسمت اول میشد این بود که «ددپول» با وجود تمام حرفهایش در رابطه با شکستن قواعد داستانگویی فیلمهای ابرقهرمانی، کماکان از داستان کلیشهای انتقامجویی و نجات معشوقه از دست بدمن قصه پیروی میکرد. خبر خوب این است که به نظر میرسد «ددپول ۲» قصد دارد تا این روند را تغییر دهد. بالاخره فیلم پیرامون محافظت ددپول از پسربچهای میچرخد که کیبل به عنوان سایبورگی که از آینده آمده قصد کشتن او را دارد. به عبارت دیگر اینطور به نظر میرسد که سازندگان «ددپول» را با «لوپر» مخلوط کردهاند که در اینصورت اگر فیلم فقط نیمی از پیچیدگی «لوپر» را هم به ارث برده باشد، بارش را بسته است. اگر دربارهی کیبل و دومینو هم نگران هستید، در همین حد بدانید که فیلم مورد جلسات فیلمبرداری دوباره قرار گرفت. دلیلش چه بود؟ ظاهرا کسانی که نسخهی اولیهی فیلم را دیده بودند آنقدر از این دو کاراکتر خوششان آمده که تنها گلهشان این بوده که «کیبل و دومینویش را بیشتر کنید»! خلاصه به نظر نمیرسد فیلمی که تبلیغاتش با مسخره کردن سیبیل هنری کویل در «جاستیس لیگ» شروع شده است سرانجام بدی داشته باشد!
Solo: A Star Wars Storyسولو: داستانی از جنگ ستارگان«سولو»، فیلم پیشدرآمدی که به گذشتهی هان سولو، یکی از پرطرفدارترین کاراکترهای کهکشانِ «جنگ ستارگان» میپردازد ماموریتِ سختی در پیشرو دارد. چرا که فیلم راه پیچیدهای را تا این لحظه پشت سر گذاشته است. اگرچه معرفی پیشدرآمدهای «جنگ ستارگان» با دست و جیغ و هورا روبهرو شد، ولی «روگ وان» کافی بود تا طرفداران به این نتیجه برسند که هدف لوکاسفیلم بیشتر از روایت داستانهای جدید، کشیدن شیرِ نوستالژی باقیمانده در مجموعه و سوءاستفاده از نامهای معروف فیلمهای قدیمی برای کشیدن دوبارهی طرفداران به سینما به جای گسترش مرزهای مجموعه است. اگرچه انتخاب فیل لرد و کریستوفر میلر، کارگردانان انیمیشن «فیلم لگو» (Lego Movie) و «شمارهی ۲۲ خیابان جامپ» (22 Jump Street) برای هدایت «سولو»، خبر از لوکاسفیلمی میداد که میخواست لحنِ متفاوتی را به این مجموعه بیاورد، ولی اخراج شدن آنها در حالی که پروژه به هفتههای پایانی فیلمبرداریاش رسیده بود و جایگزین کردنشان با گزینهی غیرریسکیتری مثل ران هاوارد باعث شد نگرانیها با قدرت بیشتری برگردند. آیا «سولو» میخواهد سهگانهی نوستالژیبازی شرمآور لوکاسفیلم که با «نیرو برمیخیزد» و «روگ وان» شروع شده بود را ادامه بدهد؟ مخصوصا با توجه به اینکه ران هاوارد به جای ادامه دادن کار لرد و میلر، حدود ۹۰ درصد از فیلم را از دوباره فیلمبرداری کرده است. بماند که «سولو» به کاراکتری میپردازد که بزرگترین عنصر کارکرد و موفقیتش هریسون فورد است و حالا که جای او با بازیگر دیگری تغییر کرده، این فیلم جای خالی بزرگی برای پُر کردن دارد.
«سولو» مخصوصا بعد از «آخرین جدای» که حکم وارد کردن «جنگ ستارگان» به مرحلهای جدید را داشت نمیتواند با تکیه به نوستالژی تماشاگرانش را گول بزند. همهی اینها «سولو» را به فیلمی تبدیل کرده که وضعیت باکس آفیسش از قبل تضمین شده نیست. البته که هیچکس انتظار شکستِ «سولو» را ندارد، اما تحلیلگران فکر میکنند «سولو» در کنار قسمت اول «جنگ ستارگان»، تنها فیلمهای این مجموعه هستند که تبدیل شدن آن از همین حالا به یکی از بزرگترین فیلمهای سال تضمین شده نیست. این موضوع لزوما به معنی مشکل یا انتقاد نیست. بلکه فقط به این معناست که از سال ۱۹۷۷ تاکنون با فیلم لایو اکشنی از «جنگ ستارگان» روبهرو شدهایم که انتظار میرود نتواند صدر جدول باکس آفیس آمریکای شمالی یا دنیا را در پایان سال به چنگ بیاورد. هرچند مشکل بیشتر از اینکه عدم انتظار برای «سولو» باشد، وجود رقبای قدرتمند زیادی مثل «بلک پنتر»، «جنگ اینفینیتی»، «شگفتانگیزان ۲»، «دنیای ژوراسیک: پادشاهی سقوط کرده»، «ددپول ۲»، «جانوارن شگفتانگیز و جرایم گریندلوالد» و غیره است. از سوی دیگر اما «سولو» این پتانسیل را دارد تا به فیلم متفاوتی نسبت به دیگر فیلمهای مجموعه تبدیل شود. برای شروع با فیلمی طرفیم که به نظر میرسد هیچ ربطی به «فورس» و دار و دستهی جدایها ندارد. آدمها و موجودات بیشماری در کهکشان «جنگ ستارگان» وجود دارند که قصهشان هیچوقت به فورس و متعلقاتش برخورد نکرده است و خوب است که حالا با فیلمی مواجهایم که میخواهد به جنبهی دیگری از این مجموعه بپردازد.
The Incredibles 2شگفتانگیزان ۲تقریبا برای هیچکدام از فیلمهای این فهرست به اندازهی دنبالهی انیمیشن ابرقهرمانی کلاسیک پیکسار صبر پیشه نکردهایم. اگر یک فیلم در این فهرست باشد که حتی بیشتر از «جنگ اینفینیتی» برایش لحظهشماری میکنیم «شگفتانگیزان ۲» است. اگر یک فیلم در این فهرست باشد که ماموریت سنگین و انتظارات کوهستانواری برای برآورده کردن دارد «شگفتانگیزان ۲» است. بیش از یک دهه از زمانی که پیکسار ما را با خانوادهی عجیب آقای شگفتانگیز آشنا کرد میگذرد. ساختهی بِرد برد بلافاصله به یکی از اولین فیلمهای بینقص ابرقهرمانی دورانی که هنوز تا این اندازه شاهد گسترش این سینما نبودیم تبدیل شد. فیلمی که هنوزه که هنوزه روی دستش نیامده و از آن در کنار «شوالیهی تاریکی» و «مرد عنکبوتی ۲» به عنوان بهترین فیلمهای این حوزه یاد میکنند. فیلمی که به آن لقب بهترین اقتباس کامیکهای «فنتستیک فور» هم دادهاند. یکی از دلایلش به خاطر این بود که «شگفتانگیزان» مثل هر فیلم ابرقهرمانی موفق دیگری قبل از اینکه یک فیلم ابرقهرمانی باشد، یک فیلم غیرابرقهرمانی با عناصر فیلمهای ابرقهرمانی است. «شگفتانگیزان» قبل از اینکه دربارهی خانوادهای با قدرتهای فرابشری در نبرد با نیروی شر باشد، فیلمی دربارهی خانوادهی آشفتهای است که هنوز به انسجامی که از یک خانواده انتظار داریم نرسیدهاند. بنابراین نبرد آنها با سیندروم به فرصتی تبدیل میشود تا این خانواده با کنار هم قرار دادن قدرتهایشان به قدرت واحدی به اسم «خانواده» تبدیل شوند. تمام اینها بهعلاوهی سکانسهای اکشن خارقالعادهای که از تمام پتانسیلهای مدیوم انیمیشن طوری استفاده کرده که تکرار آنها به همان اندازه عالی در قابل لایو اکشن غیرممکن است، به فیلمی منجر شده که پیکسار را در بینقصترین و سرگرمکنندهترین حالتش به تصویر میکشد.
خوشبختانه از تریلرهای فیلم به نظر میرسد که سازندگان این نکتهی اساسی در ساخت قسمت دوم را فراموش نکردهاند. پس «شگفتانگیزان ۲» هم قبل از اینکه دربارهی اکشنهای خیرهکننده باشد، دربارهی جنبهی دیگری از زندگی زناشویی و خانوادگی است. از قرار معلوم فیلم جدید درست بعد از پایان فیلم قبلی، با بیرون آمدن «تونلزن» از زیرزمین آغاز میشود تا بالاخره شاهد به پایان رسیدن مبارزهای که بیش از یک دهه نیمهکاره رها شده بود باشیم. اما به نظر میرسد زندگی آقای شگفتانگیز به عنوان قهرمان اصلی خانوادهاش زیاد طول نمیکشد. تریلرهای فیلم سرمایهدار بانفوذی (با صداپیشگی باب اُدنکرک) را معرفی میکنند که احتمال میرود حکم آنتاگونیست فیلم را داشته باشد. این سرمایهدار قصد دارد تا ابرقهرمانان را دوباره به مرکز توجهی جامعه برگرداند و میخواهد که اِلستاگرل نمایندگی اصلی این حرکت را برعهده بگیرد. هلن با اشتیاق این پیشنهاد را قبول میکند و باب را تنها میگذارد تا به بچهها برسد. اگرچه باب در ابتدا با مهربانی سعی میکند تا از طریق ماندن خانه و اجازه دادن به همسرش برای دنبال کردن علاقهاش از او حمایت کند، ولی بلافاصله کارهای خانه و سروکله زدن با بچهها به نقطهای میرسد که حتی قدرت آقای شگفتانگیز هم برای مدیریتشان کافی نیست. از کمک کردن دَش در تکالیف ریاضیاش تا تحت کنترل گرفتن قدرتهای غیرقابلکنترل جک-جک. از شستشو و اتو کردن لباسها تا قصه خواندن برای نوزاد شیطانی که میخواهد تا کلمهی آخر قصه را بشوند و قصد خوابیدن ندارد. آیا آقای شگفتانگیز راضی میشود تا به حمایت کردن از همسرش در حالی که او از ماموریتهای هیجانانگیزش لذت میبرد ادامه بدهد یا فکر میکند عوض کردنِ پوشک بچه و دیکته گفتن به بچهها، استعدادهایش را هدر میدهند؟ از همین حالا میتوان تصور کرد که این قصه چه حرفهای جالبی دربارهی موضوع نقش جنسیت در خانواده و جامعه برای گفتن دارد.
Mission: Impossible – Falloutماموریت غیرممکن: فالآوتامسال میزبان بازگشت مامور ایتن هانت به سینما است. «ماموریت غیرممکن» را به عنوان مجموعهی اکشنی میشناسیم که همیشه انتظارمان را به عنوان کلکسیونی از بدلکاریهای تام کروز برآورده کرده است. با اینکه معمولا فرانچایزها با بالا رفتن تعداد قسمتهایشان هویت خود را از دست میدهند و مثل چیزی که در رابطه با «سریع و خشن» شاهدش هستیم به موجود دیگری تغییر شکل میدهند یا کیفیتشان را فیلم به فیلم از دست میدهند و چیزی که منحصربهفردشان میکرد را فراموش میکنند، ولی «ماموریت غیرممکن» یکی از آن مجموعههای دنبالهداری است که همیشه پای چیزی که بوده ایستاده است و همیشه فیلمهایی ارائه کرده که در حد و اندازهی یکدیگر ظاهر شدهاند. و به نظر میرسد که ششمین «ماموریت غیرممکن» هم هدفی غیر از این ندارد. ولی مهمترین چیزی که «فالآوت» را نسبت به قسمتهای قبلی متفاوت میکند شکستن یکی از سنتهای مجموعه است. سری «ماموریت غیرممکن» همیشه به خاطر استخدام کارگردانان مختلف برای هر قسمت که باعث میشد هرکدام ویژگیهای کارگردانی خاص خودشان را به هر فیلم بیاورند شناخته میشد. اما قسمت ششم، اولین فیلم سری است که کریستوفر مککوئری به عنوان کارگردان فیلم قبلی یعنی «ملت سرکش» (Rogue Nation)، دوباره برای نشستن روی صندلی کارگردانی بازمیگردد.
«ماموریت غیرممکن ۶» اولین فیلم سری است که کریستوفر مککوئری به عنوان کارگردان فیلم قبلی یعنی «ملت سرکش» (Rogue Nation)، دوباره برای نشستن روی صندلی کارگردانی بازمیگردد
«فالآوت» از کلیشهایترین خط داستانی ممکن فیلمهای جاسوسی پیروی میکند. بعد از اینکه ایتن هانت و تیمش (الک بالدوین، سایمون پک و وینگ ریمز) به همراه چهرههای آشنایی از دوستانشان (ربکا فرگوسن، میشل موناهان) در حین انجام یک ماموریت شکست میخورند، توسط خودیها گناهکار شناخته شده و تحت تعقیب قرار میگیرند. آنها باید جلوی یک فاجعهی جهانی را بگیرند و بیگناهیشان را اثبات کنند. البته این خط داستانی کممایه نباید تعجببرانگیز باشد. ناسلامتی این مجموعه همیشه نان ستپیسها و بدلکاریهایش میخورده و داستان چیزی بیشتر از ریسمانی که آنها را به یکدیگر متصل میکنند را نداشته است. به خاطر همین است که طبق معمول مهمترین بحثهای پیرامون فیلم نه به اتفاقات داستانیاش، بلکه به این اختصاص دارد که ایندفعه تام کروز دست به چه دیوانهبازیهای هیجانانگیزی زده است. و با توجه به اینکه کروز در این قسمت از هلیکوپترهای در حال پرواز آویزان میشود و از ساختمانهای بلند به پایین میپرد، نباید انتظار کمبودی در این زمینه را داشته باشیم. بعد از فرانچایزهای مشابهای مثل جیمز باند و جیسون بورن که با فیلمهای اخیرشان چه از لحاظ تجاری و چه از لحاظ هنری ناامیدکننده ظاهر شدند، همیشه این احتمال وجود دارد که «فالآوت» به اولین شکست تاملبرانگیز این مجموعه تبدیل شود. ولی با نگاهی به «ملت سرکش» که علاوهبر نقدهای خیلی مثبت، به ۶۸۲ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار فروش جهانی دست پیدا کرد، باید گفت «ماموریت غیرممکن» در وضعیت محکمی به سر میبرد. از آنجایی که یکی از دلایل عمر طولانی و سالم این مجموعه کارگردانان متفاوتش بوده است، باید دید آیا مککوئری میتواند اینبار هم همهچیز را در حد و اندازهی یک کارگردانِ جدید، تازه و سرحال نگه دارد یا نه.
Sicario 2 : The Day of the Soldadoسیکاریو ۲: روز سولدادومعمولا فیلمهای عامهپسند تابستانی آنهایی هستند که روح تماشاگرانشان را خدشهدار نمیکنند و حتی در خشنترین لحظاتشان هم نمیگذارند تا تماشاگرانشان ناراحت شوند. فیلمهای نازکنارنجیای که حواسشان است تا از این طریق اکثر مردم را به سینماها بکشانند. بنابراین دیدن فیلمی مثل «سیکاریو ۲» در بین موردانتظارترین فیلمهای ۲۰۱۸ خیلی خوشحالکننده است. قسمت اول پیرامون یک مامور اف.بی.آی (امیلی بلانت) میچرخید که برای ماموریتی در خاک مکزیک به یک گروه ضربت مرموز میپیوندد. فیلمی که گرچه به عنوان یک اکشنِ سرگرمکنندهی معمولی آغاز شد، اما خیلی زود به یکی از تهوعآورترین فیلمهایی که این اواخر دیدهایم تغییر شکل داد. تیلور شریدان به عنوان نویسندهی این فیلم قرار است دنبالهی همان فیلمی را بسازد که او را به عنوان یکی از بااستعدادترین نویسندههای جدید هالیوود معرفی کرد. او در این مدت دو فیلم «حتی اگر سنگ از آسمان ببارد» (Hell or High Water) و «ویند ریور» (Wind River) را نوشته و دومی را کارگردانی کرده است. فیلمهایی که اگرچه در مقایسه با دیگر آثار همسبکشان به اندازهی کافی ترسناک و تاریک بودند، اما نه به اندازهی «سیکاریو».
جاش برولین گفته است که بزرگتر شدن «سیکاریو ۲» به این معنا نیست که این فیلم صمیمیت و احساسات سنگین قسمت اول را از دست داده است
اما ظاهرا شریدان قصد دارد تا این موضوع را با دنبالهی این فیلم تغییر بدهد و در این زمینه روی دست خودش بلند شود. چرا که خود شریدان تعریف میکند که اولین واکنش تهیهکنندگان بعد از خواندن فیلمنامه این بوده که قسمت اول در مقایسه با این یکی مثل کمدی میماند! یکی از اولین تغییراتی که «روز سولدادو» نسبت به قسمت اول کرده این است که از افق بزرگتری بهره میبرد. برخلاف فیلم اول که حول و حوش یک ماموریت تقریبا فوقسری میچرخید، این یکی حکم یک جنگ تمامعیار را دارد. اگر خون و خونریزیهای قسمت اول در پشتصحنه اتفاق میافتد، این یکی حال و هوای روانی غیرقابلکنترلی را دارد که هر جا میرسد دعوا راه میاندازد. اگر کاراکتر امیلی بلانت باعث میشود که جاش برولین و بنیسیو دلتورو کمی خودشان را در انجام ماموریتهایشان کنترل کنند، حالا عدم حضور او یعنی دستشان باز است تا خشاب یک کلتشان را روی یک نفر در خیابان خالی کنند. اما جاش برولین به عنوان یکی از بازیگران اصلی فیلم گفته است که بزرگتر شدن فیلم به این معنا نیست که این فیلم صمیمیت و احساسات سنگین قسمت اول را از دست داده است. همچنین با اینکه نگرانیهایی در رابطه عدم کارگردانی این فیلم توسط دنی ویلنوو و عدم حضور راجر دیکنز به عنوان فیلمبردار از قسمت اول احساس میشد، اما تاکنون تریلرهایی که از فیلم دیدهایم همه حاوی همان حس و حال غمانگیز و آخرالزمانگونهای است که از فیلم اول به یاد میآوریم. همچنین برای کسانی که هنوز اکشنهای تنشزای فیلم اول را فراموش نکردهاند، تریلرهای «روز سولدادو» خبر از سکانسهای درگیری بیشتر و پرهیاهوتری میدهند. تیلور شریدان تاکنون در جریان همین عمر کوتاه نویسندگیاش نمرهی ۲۰ را گرفته است، اما حالا او یک چالش دیگر روبهروی خودش میبیند: ارائهی دنبالهای که به جای سوءاستفاده از نام شناختهشدهی «سیکاریو»، ادامهی قابلتوجهای بر فیلم پرطرفدار قبلی باشد.
The Predatorغارتگر«بدن عضلانی برهنهی گلآلودِ آرنولد و چشمانِ حرارتسنجِ موجودی فرازمینی که او را تشخیص نمیدهند». این یکی از بهیادماندنیترین صحنههای سینمای اکشن است. جایی که «غارتگر» را رسما به فیلم موردعلاقهی خیلی از ما تبدیل کرد. ساختهی جان مکتیرنان یکی از دههی هشتادیترین فیلمهای سینماست. فیلمهایی با ایدههای تازه و هیجانانگیز که این روزها به ندرت با آنها روبهرو میشویم و اگر هم شویم، از قبل همهچیزشان برایمان لو میرود. برداشتن ایدهی گرفتار شدن کوماندوهایی سرسخت در جنگلهای خطرناک و درگیر شدن آنها با یک جنگجوی پیشرفتهی بیگانه از آن غافلگیریهایی بود که مزهی شیرینش هیچوقت از دهان کسانی که فیلم را بدون اطلاعات قبلی تماشا کرده بودند از بین نخواهد رفت. مخلوق جیم و جان توماس در کنار زنومورف یکی از پرطرفدارترین و منحصربهفردترین هیولاهای شرور سینماست که هیچوقت نمیتوان دوری از او را تحمل کرد. هرچند بعد از اینکه فیلم اول چهار برابر بودجهاش فروخت، شاهد دو دنباله و دو کراسآور بین او و زنومورف بودیم که هیچکدامشان در بهترین حالت نتوانستند جادوی سحرآمیز قسمت اول را تکرار کنند و در بدترین حالت آبروی این هیولای باابهت را بردند. اپیدمی ریبوت آیپیهای قدیمی در هالیوود اما به این معناست که «غارتگر» هم به زودی به جمعشان اضافه میشود. اگرچه معمولا اینجور مواقع باید به احتمالات بدی فکر کنیم و همینطور هم است، ولی از سوی دیگر یک قوت قلب خیلی بزرگ هم داریم و او کسی نیست جز شین بلک. بلک که در فیلم اول «غارتگر» به عنوان یکی از شخصیتهای فرعی جلوی دوربین حاضر شده بود حالا وظیفهی کارگردانی فیلم جدید و نویسندگی آن در کنار فِرد دِکر را برعهده دارد.
و راستش را بخواهید شاید هیچکسی بهتر از بلک برای انجام این پروژه وجود نداشته باشد. بلک بارها و بارها با فیلمهایی مثل «اسلحهی مرگبار»، «بوس بوس، بنگ بنگ»، «مرد آهنی ۳» و «آدمهای خوب» ثابت کرده که نه تنها استاد اجرای حال و هوای فیلمهای دههی هشتادی است، بلکه تبحر قابلتوجهای در کوریوگرافی سکانسهای اکشنِ خشن و هیجانانگیز دارد و البته در نوشتنِ کاراکترهای بذلهگو و شیمی بینشان نیز هیچ کم و کسری ندارد. تمام اینها دقیقا همان چیزهایی هستند که «غارتگر» به آنها نیاز دارد. این در حالی است که فضای داستانی این ریبوت هم به قسمت اول بازگشته است. دوباره دنبالکنندهی گروهی سرباز در جنگلهای حومهی یک شهر کوچک برای سر در آوردن از فضاپیمای بیگانهی سقوط کردهای هستیم که در این بین آنها با آقای غارتگر آشنا میشوند و باید تمام مهارتهای نظامیشان را برای زنده ماندن در مقابل جنگجویی تکنولوژیک به کار بگیرند. فعلا تنها چیزی که از فیلم میدانیم این است که گروه بازیگرانش شامل بویلد هالبروک، اُلیویا مان، کیگان مایکل کِی، ادوارد جیمز، تِرور رودز، جیکوب ترمبلی، توماس جین، آلفی آلن و استرلینگ کی. براون میشود. داستان فیلم به وقایع بین «غارتگر ۲» و «غارتگران» میپردازد، اما روی پای خودش میایستد و صد البته که درجهبندی سنی فیلم R خواهد بود. خبر بد (یا شاید خوب) این است که آرنولد شوراتزنگر در این فیلم حضور نخواهد داشت. اگرچه نسخهی اولیهی فیلمنامه با در نظر گرفتنِ او به نگارش در آمده بوده است، ولی شوارتزنگر آن را به خاطر اینکه نقشش به اندازهی کافی مهم نبوده و حضور پررنگی نداشته است رد کرده است. شاید عدم حضور یکی از نمادهای این مجموعه در فیلم جدید ناراحتکننده باشد و شاید این احتمال وجود داشت که بازگشت کاراکتر آرنولد به خوبی بازگشت کاراکتر هریسون فورد در «بلید رانر ۲۰۴۹» مدیریت شود، اما از آنجایی که نوستالژیبازی یکی از آفتهای گریبانگیر خیلی از ریبوتهای هالیوود بوده است، همین که شین بلک و تیمش فرصت پیدا کنند تا داستان کاملا جدیدی را بدون درگیر شدن با گذشته روایت کنند شاید به نتیجهی بهتری دست پیدا کنند. باید دید آیا «غارتگر» به عنوان یک اکشنِ کلاسیک میتواند در بین بلاکباسترهای ابرقهرمانی امسال به تجربهی متفاوتی تبدیل شود یا نه.
The Megمگچی میشد اگر «آروارهها» و «پارک ژوراسیک» را در یک دیگ ریخته و حسابی هم میزدیم؟ احتمالا نتیجه چیزی شبیه به «مگ» از آب در میآمد. فیلمی که قصد دارد جیسون استاتهام را به نبرد با یک کوسهی غولپیکر بیاندازد. اما نه یک کوسهی غولپیکر معمولی. بلکه یک کوسهی غولپیکر ماقبلتاریخی که میتواند یک کشتی باری را از وسط گاز بزند! حدود ۴۰ سال پیش استیون اسپیلبرگ با «آروارهها» یکی از ترسهایی که در وجودمان داشتیم اما هیچوقت از وجودش آگاه نبودیم را آشکار کرد: ترس از پیدا کردن خودمان در میان دندانهای مثلثیشکل و زل زدن در چشمانِ سرد و خالی از احساسِ کوسهها. به این ترتیب یک ژانر شکل گرفت و در این مدت فیلمهای گوناگونی از این ژانر را دیدهایم. «مگ» اما اعتقاد دارد که تاکنون کوسهای به این بزرگی را ندیدهایم. پس تماشای آن واجب است. از آنجایی که فیلمهای کوسهای شبکهی سایفای مثل «شبح کوسه» (Ghost Shark)، «شارکوپوس» (Sharktopus) و مجموعهی «شارکنیدو» (Sharknado) از طرفداران بسیار زیادی برخوردار هستند، به نظر میرسد بالاخره هالیوود میخواهد این علاقه را با چند برابر کردن اندازهی این کوسهها در یک فیلم سینمایی به پول تبدیل کند. آخرین بلاکباسترِ کوسهای هالیوود مربوط به «دریای آبی عمیق» (Deep Blue Sea)، محصول سال ۱۹۹۹ میشود. آن فیلم آخرینباری بود که هالیوود با بودجهای بزرگ روی یک فیلم کوسهای سرمایهگذاری کرد.
چی میشد اگر «آروارهها» و «پارک ژوراسیک» را در یک دیگ ریخته و حسابی هم میزدیم؟ احتمالا نتیجه چیزی شبیه به «مگ» از آب در میآمد
از آن زمان تاکنون فیلمهای کوسهای جای خودشان را به نوع دیگری از بلاکباسترها دادهاند. اما ظاهرا محبوبیت این قبیل فیلمها در تلویزیون و موفقیت فیلم «آبهای کمعمق» (The Shallows) با بازی بلیک لایولی برای کلمبیا پیکچرز، برادران وارنر را متقاعد کرده تا برای برداشتن لقمهی بزرگتری در این حوزه دست به کار شود. این فیلم که با ۱۵۰ میلیون دلار بودجه تهیه میشود براساس سری رُمانهایی نوشتهی استیو آلتن ساخته میشود. داستان به کاپیتانِ نیروی دریایی با بازی استاتهام میپردازد که برای نجات گروهی دانشمند از یک ایستگاهی تحقیقاتی واقع در اعماق دریا فرستاده میشود. کارگردانی این فیلم برعهدهی جان ترتلتاب است که ساخت «گنجینهی ملی» (National Treasure) را در کارنامه دارد. بودجهی هنگفت فیلم هم به این معناست که احتمالا فیلم چیزی در زمینهی تخریبها و قتلعامهای بزرگ کم نخواهد گذاشت. این وسط اگرچه «مگ» به عنوان ترکیبی از «آروارهها» و «پارک ژوراسیک» معرفی شده است، ولی با توجه به خلاصهقصهی دیوانهوار فیلم نباید انتظار تریلرهای تعلیقآفرینی مثل آن دو را از «مگ» داشته باشید. در عوض «مگ» قرار است سراغ اجرای حال و هوای عجیب و خندهدار بیموویها برود که هیچ ایرادی ندارد. اتفاقا دقیقا به خاطر همین است که «مگ» به یکی از موردانتظارترین فیلمهای سال تبدیل شده است. فقط سوال این است که آیا «مگ» میتواند آنقدر در ماموریتش موفق ظاهر شود و به حدی در باکس آفیس مورد استقبال قرار بگیرد که بودجهی بالایش را برای برادران وارنر توجیه کند یا نه.
Aquamanآکوآمنخیلی خب، از کجا شروع کنیم؟ کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که از سقوط آزاد دنیای سینمایی دیسی به اعماق ناشناختهی فضاحت و معنا کردن «فاجعه» پشت «فاجعه» خبر نداشته باشد. دنیای سینمایی دیسی هیولای منحصربهفرد خودش است. مجموعههایی با فیلمهای خوب و بد داشتهایم. مجموعههایی که خوب شروع کرده باشند و به مرور سقوط کرده باشند نیز داشتهایم. اما شاید دنیای سینمایی دیسی تنها فرانچایز گرانقیمتی باشد که ما را آرزو به دل دیدن یک فیلم بیحرف و حدیث گذاشته است. شاید موفقیتهای نسبی «جوخهی انتحار» و «بتمن علیه سوپرمن» به این معنی بود که کاراکترهای پرطرفدار حتی در فیلمهای بد مساوی است با هجوم مردم به سینماها، ولی «جاستیس لیگ» ثابت کرد که استودیوها فقط تا یک جایی اجازهی خرابکاری دارند. طرفداران فقط تا یک جایی گول میخورند. بالاخره روزی از راه میرسد که حتی گردهمایی سنگینوزنهایی مثل بتمن و سوپرمن و آکوآمن و فلش و واندر وومن و سایبورگ به کمدرآمدترین فیلم دیسی تبدیل میشود. حالا درست در حالی که اکثر منتقدان و کارشناسان بهترین راه نجات این مجموعه را ریبوتِ هرچه سریعتر آن میدانند، «آکوآمن» به کارگردانی جیمز وان از راه میرسد. اگرچه وان کارگردانِ مطمئنی است، اما سابقهی دنیای سینمایی دیسی ثابت کرده که مشکل آنها بیشتر از اینکه کارگردان باشد، دخالت بیش از اندازهی استودیو در کار آنهاست. چیزی که با «بتمن علیه سوپرمن» شروع شده بود و با «جاستیس لیگ» به نهایت خودش رسید. با این حال از آنجایی که «واندر وومن» به عنوان یک فیلم مستقل تاحدودی بهتر از دیگر فیلمهای مجموعه ظاهر شد، این امیدواری وجود دارد که «آکوآمن» هم یکی از فیلمهای قابلتوجهای مجموعه از آب در بیاید.
اما یکی از دلایلی که طرفداران را نگران «آکوآمن» کرده این است که هنوز هیچگونه تیزر و تریلری از آن منتشر نشده است. واکنش اولیهی طرفداران این است که حتما دیسی باز دوباره در حال جمع و جور کردن گندی است که به بار آورده است. جیمز وان اما در جواب اعلام کرد که دلیل منتشر نشدن تریلرهای فیلم به خاطر این است