تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




«يك قناری، يك كلاغ»؛ درباره‌ رازهای یک خانه قديمی

۶۳۶۳۱۸

۲۶۴  بازدید

روزنامه اعتماد: خب حالا كه خانم قاضياني از آرامش پشت دوربين سخن گفتند، من مي‌توانم بروم سراغ سكوت جلوي دوربين! در فيلم خانه بي‌سر و صدايي داريم كه سكوتش تهديدگر است. صداي راه رفتن و سخن گفتن آدم‌ها در آن فضا مي‌پيچد و به خوفناكي حس كلي فيلم كمك مي‌كند. اين در مرحله فيلمنامه بود يا از آن امكاناتي بود كه لوكيشن در اختيارتان گذاشت؟ چون بالاخره خانه‌هاي قديمي سقف‌هاي بلندي دارند كه باعث مي‌شوند صداها در آنها بپيچد.
 رازهاي خانه قديمي
عبداللهي: اين در فيلمنامه هست. در توضيح لوكيشن آمده «خانه‌اي درندشت و تازه‌ساز وسط يك باغ بزرگ.» در فيلم هم مي‌شنويم كه اين خانه را شخصيت مرد قصه يك‌سال پيش به خواست و بنا بر سليقه زن ساخته است. ما دل‌مان مي‌خواست خانه وسط باغ باشد و بيرون از شهر بودنش را برساند. ولي خانه‌هايي كه مي‌ديديم خيلي فرسوده بودند. علي حضرتي اين خانه را پيدا كرد. ديديم نزديك‌ترين لوكيشن به قصه ما است. نوساز بودنش هم باوركردني بود.

پيچيدن صداها در آن فضا ناخواسته بود؟

عبداللهي: نه؛ اصلا مقداري از آن صداها را بعدا در مرحله صداگذاري ساختيم. مي‌خواستيم اين سكوت و خوف را برسانيم.

يك قناري، يك كلاغ در نگاه اول به لحاظ توليدي فيلم ساده‌اي است. خانه‌اي قديمي و دو شخصيت و وسايل اندك. ولي همين فضا به شما امكان جلوه‌گري‌هايي مي‌داده كه از آن پرهيز كرده‌ايد. مي‌توانستيد در طراحي صحنه و موسيقي و... به همان راهي برويد كه آثار تاريخ معاصر ما رفته‌اند.

حضرتي: ما يك چيزهايي داشتيم كه سرنوشت پروژه به آنها بستگي داشت. مثل دو بازيگري كه توان بيان اين ديالوگ‌ها و بازي در اين نقش‌ها را داشته باشند. يا لوكيشني كه اگر پيدا نمي‌شد اصلا امكان ساخته شدن فيلم از بين مي‌رفت. اما پس از پيدا شدن اينها، مي‌توانستيم همان رويكردي را در پيش بگيريم كه شما به آن اشاره كرديد. خانه پر از وسيله و موسيقي آن دوران و... دو اتاق ما در آن لوكيشن انبار وسايل بود ولي تصميم گرفتيم خيلي قطره‌چكاني از آنها استفاده كنيم.

گفتيم قرار نيست مبهوت شويم و بايد ببينيم براي هر صحنه چه چيزهايي نياز داريم. درباره موسيقي هم با شورا كريمي قرار گذاشتيم موسيقي روز بسازيم ولي از جنسي كه در قالب گذشته خوش بنشيند. واقعا ايستادگي روي استايل و سبك فيلم و يادآوري الزامات اين كار به سرتيم‌ها و به خودمان، يكي از تصميمات مهم بخش توليدي پروژه بود.

عبداللهي: ما ميزانسن را براي اين مي‌دهيم كه بازيگران بيشترين آزادي عمل را براي روايت داستان داشته باشند. هيچ ميزانسني نبايد مخل اين اصل مي‌شد. حتي اشيا هم بايد طوري انتخاب مي‌شدند كه آزادي بازيگر را مخدوش نكنند. از ابتدا بنا را در طراحي صحنه و ميزانسن و دكوپاژ بر همين گذاشتم.

در سكانس افتتاحيه فيلم زن و مردي مي‌بينيم و تفنگي آويخته به ديوار و آينه‌اي. زن و مرد حرف مي‌زنند. از تفنگ آويخته به ديوار گلوله‌اي شليك مي‌شود و آينه‌ هم مثل خاطره اين رخداد باقي مي‌ماند. به نظرم در همين سكانس قراردادهايي با مخاطب مي‌گذاريد كه تا انتها به آنها پايبند مي‌مانيد. يكي از اين قراردادها ديالوگ است. جنس ديالوگ‌هاي فيلم هم مي‌تواند با بياني بد تبديل به پاشنه آشيل شود. راستش خيلي زياد مي‌بينيم نمونه‌هايي كه در آنها بازيگران دارند ديالوگ‌هايي را مي‌گويند كه به وضوح براي‌شان ثقيل است و درك روشني هم از آنچه مي‌گويند، ندارند.

قاضياني: بله، كلمات را متجلي نمي‌كنند.

دقيقا. انگار فقط مي‌خواهند هرچه زودتر از زير بار ديالوگ رها شوند. شما جلسات دورخواني داشتيد؟

عبداللهي: نه. يك‌بار نشستيم و فيلمنامه را خوانديم.

قاضياني: آقاي عبداللهي براي ما متن را خواندند.

عبداللهي: بله. دليلي نداشت بارها دورخواني كنيم. وقتي دو بازيگر قدر داريد كه مي‌دانيد از پس اجراي نقش و بيان اين جملات برمي‌آيند، ديگر نگراني‌ نداريد و دورخواني متعدد هم دليلي ندارد.

حضرتي: كار دشوار ما پيدا كردن بازيگراني بود كه بتوانند اين جملات را بگويند و اين نقش‌ها را ايفا كنند. وقتي پيداي‌شان كرديم، تا حد زيادي خيال‌مان آسوده بود.

قاضياني: كار مهم براي من قدم اول در پيدا كردن صدا و لحن بود. چون اين گام ابتدايي هرچه بود بايد تا انتهايش مي‌رفتم. خوشبختانه من حافظه خوبي دارم. رجوع كردم به خاطراتم از پدربزرگ و مادربزرگم كه يك نسل پيش از پدر و مادرم هستند و شيوه سخن‌گفتن‌شان. يادم هست وقتي پدر بزرگم فوت كرد، مادر بزرگ گفت: «آقا وقتي از در وارد مي‌شدند، گماشته‌ها از آن سر مي‌دويدند تا مقابل و داخل كه مي‌آمدند، مي‌گفتند بانو امروز چگونه گذشت؟» اين خيلي براي من آشنا بود. زبان تاريخي عجيب و غريبي هم نبود.

عبداللهي: برخلاف تصور ديالوگ‌ها و سياق كلام خيلي واقعي است. مي‌شود به خود واقعيت ارجاع داد. آدم‌ها همين طور صحبت مي‌كرده‌اند. چندي پيش يادداشتي خواندم مبني بر چرايي عدم شباهت ديالوگ‌هاي اين فيلم با آثار علي حاتمي. واقعا چه الزامي دارد مدل صحبت كردن آدم‌هاي هر اثر نمايشي مربوط به تاريخ معاصر و دهه‌هاي بيست و سي شبيه ديالوگ‌هاي علي حاتمي باشد؟ حاتمي ديالوگ نويس و فيلمساز خوبي بود و از قضا من هم خيلي دوستش دارم. ولي قرار نيست هرچه در اين دوره مي‌سازيم، شبيه نوشته‌هاي حاتمي باشد. حاتمي دنياي شخصي‌اي از آدم‌ها و آن مقطع تاريخي داشت و ديالوگ‌هايش مبتني بر فرض‌هاي شخصي‌اش بود. اين فرض‌ها مي‌تواند به تعداد نويسنده‌ها و كارگردان‌هايي كه سراغ آن مقطع مي‌روند، تنوع داشته باشد.

اصلا دهه‌هاي بيست و سي آنقدر از ما دور نيستند. ما سروده‌هاي شاعران و مصاحبه‌هاي‌ چهره‌هاي فرهنگي و سياسي اين مقاطع را داريم و مي‌بينيم كه مدل حرف زدن‌شان چندان از امروز ما دور نيست.

 رازهاي خانه قديمي
عبداللهي: بله. بنابراين ديالوگ تنها مسئله ما نبود كه بخواهد تمركزمان را بگيرد. ما مي‌دانستيم دو بازيگر فرهيخته مي‌خواهيم كه مسلط بر بازيگري باشند. ولي نه فقط براي بيان ديالوگ‌ها؛ براي بازي. چون زمان زيادي از فيلم بدون ديالوگ است. خانم قاضياني اشاره كردند كه بايد با يك چشم حس‌هاي مختلفي را مي‌رساندند. اين واقعا كار آساني نبود. اصلا يكي از نگراني‌هاي ما شكل اين چشم‌بند بود.

حضرتي: دقيقا. مي‌توانست تبديل به بحران شود و اصلا كمدي ناخواسته‌اي ايجاد كند.

قاضياني: جدا از نگراني‌هاي چندماهه تهيه‌كننده و كارگردان، خود من هم مدتي درگير اين چشم‌بند شدم و اين نگراني را داشتم كه قرار است چه شكلي باشد. روي همه اين جزييات فكر شده بود.

پرسش بعدي‌ام را از هرسه شما مطرح مي‌كنم. در تمام پروسه توليد فيلم روي استقبال كدام طيف از مخاطبان حساب كرده بوديد؟

عبداللهي: مثل هر فيلمسازي دل‌مان مي‌خواست بيشترين مخاطب ممكن را داشته باشيم. قطعا به مخاطب اندك فكر نكرديم. تصور مي‌كنم مخاطبان اين فيلم كم نيستند. فقط شايد دور از دسترس باشند. بخشي از آنها مخاطباني‌ هستند كه خيلي سينما نمي‌روند. طبعا اين فيلم مخاطبي را مي‌طلبد كه اسير عادت‌هاي ديدن فيلم‌هاي تكراري و مشابه نشده باشد. تعدادشان هم كم نيست. ما بايد شرايطي فراهم كنيم كه آن مخاطب كه كم نيست و بالقوه مخاطب چنين فيلم‌هايي است، بتواند اين فيلم را ببيند.

بحث من كم و زياد بودن مخاطب بالقوه فيلم نيست. منظورم مخاطب هدف بود. كساني كه فكر مي‌كرديد يك قناري، يك كلاغ براي‌شان جذابيت دارد.

حضرتي: ما تصوري از سليقه مخاطب داريم كه لزوما صحيح نيست. متريال متنوعي مقابل مخاطب نگذاشته‌ايم و به او امكان انتخاب نداده‌ايم. درباره همين فيلم نكته‌اي بگويم شايد براي‌تان جالب باشد. پخش‌كننده‌هاي زيادي با سلايق متفاوت و متنوع آمدند و فيلم ما را ديدند. تعدادي از آنها را من پرچمداران نگرش مخاطب عام مي‌دانم. همه آنها يك جمله مشابه گفتند؛ فيلم خوبي است ولي مخاطب عام دوستش ندارد. به چند نفر آنها كه رويم مي‌شد گفتم كه شما خودتان مخاطب عام هستيد! يكي از آنها سه‌بار فيلم را ديد و با خانمش هم به تماشاي آن نشست ولي باز معتقد بود مخاطب عام، اين فيلم را دوست ندارد.

ما تلقي نادرستي از مخاطب عام داريم. پخش‌كننده‌ها مي‌گويند فيلم‌تان را دوست داريم اما مخاطب عام كمدي مي‌خواهد. خب با اين ديدگاه هرگز فضايي براي كارهاي متفاوت مهيا نخواهد شد. من بيشتر به فكر اين بودم كه چگونه فيلم را از لابيرنت پخش بگذرانم و به مخاطب برسانم. نگران مخاطب عام و خاص نبودم. معتقد بودم اين فيلم مي‌تواند تماشاگر خودش را داشته باشد ولي مشكل كساني هستند كه فكر مي‌كنند فقط ژانر كمدي جواب مي‌دهد. در اين فضا همانطور كه گفتم مشكل ما پنجاه‌درصد اول است كه بايد فيلم را به مخاطب برسانيم.

وضعيت غم‌انگيزي است. فيلم‌هاي فرهادي فروش خوبي مي‌كنند، دو، سه سال بعد همه آن مدل فيلم مي‌سازند. بعد كمدي‌ها مي‌فروشند، موج به سمت ساخت كمدي تغيير جهت مي‌دهد. اين ميزان بي‌خلاقيتي و بي‌ذوقي مايه افسوس است.

حضرتي: كساني كه اين تفكر را دارند، همواره چند قدم از مخاطب عقب‌ترند و به همين دليل پيوسته غافلگير مي‌شوند. مي‌گويند مثل فيلم‌هاي فلاني بسازيم. واقعا يعني چه؟!

قاضياني: من از روزهايي كه هنوز بازيگر نشده بودم و جنونش را داشتم و با گل‌هاي حياط خانه‌ام در سانفرانسيسكو حرف مي‌زدم و براي‌شان برنامه اجرا مي‌كردم تا امروز كه مخاطبانم مردم واقعي‌اند، مخاطبان ذهني‌ام تغيير نكرده‌اند. علي حضرتي براي تفريح به سينما نيامده است. ايرج كريمي را پيدا كرد و با او فيلمي ساخت كه به آخرين فيلم كريمي تبديل شد. شايد كساني بگويند اگر نمي‌ساخت چه اتفاقي مي‌افتاد؟ من مي‌گويم خيلي فرق مي‌كرد.

وقتي پدرم داشت به كما مي‌رفت، حسرت مي‌خوردم كه كاش مي‌توانست آخرين جمله‌اش را بگويد. آخرين جمله ايرج كريمي را علي حضرتي به ما رساند. اصغر عبداللهي مثل سازنده يك عروسك براي تك‌تك كلمات اين فيلمنامه وقت گذاشته و ظرافت به خرج داده. من براي زحمت اين دو عزيز احترام بسيار قائلم اما وقتي مي‌گويم مخاطبان ذهني‌ام تغيير نكرده‌اند، يعني اساسا حسابگري را شأن هنرمند نمي‌دانم. اينكه بنشينيم فكر كنيم الان چه چيزي جواب مي‌دهد و ما همان را بسازيم، مسير از اساس نادرست است.

معمولا هم اين حسابگري‌ها جواب نمي‌دهد. يعني در سال فيلم‌هاي شكست‌خورده زيادي مي‌بينيم كه براساس همين محاسبات ساخته شده‌اند.

عبداللهي: براي من هم سخت است كه درباره مخاطب و مخاطب‌شناسي صحبت كنم. چون اين تصور را به وجود مي‌آورد كه خيلي از مخاطب دورم. نه! من جدا از مخاطب نيستم.

حضرتي: بارها براي همكاري در پروژه‌هاي مختلف به دفاتر توليد دعوت شده‌ام. پرسيده‌ام داستان فيلم چيست؟ گفته‌اند: بفروش است. باز پرسيده‌ام دو خطي داستان فيلم چيست؟ جواب گرفته‌ام كه كمدي است... باز بحث داستان را پيش كشيده‌ام و گفته‌اند فلاني و فلاني قرار است در فيلم بازي كنند. خب ما بايد ابتدا بنا را بر اين بگذاريم كه در حال توليد يك اثر هنري هستيم. به لازمه‌هايش فكر مي‌كنيم و فيلم را مي‌سازيم و بعد مي‌رويم سراغ چگونه عرضه كردنش.

قاضياني: مخاطب خيلي متنوع‌تر از چيزي است كه تصور مي‌كنيم. مثلا من در تلويزيون كار نمي‌كنم. كمدي خوبي هم به من پيشنهاد نشده و عمده پيشنهادها از جنسي بوده‌اند كه حاضر به بازي در آنها نشده‌ام. خب به اين ترتيب در شهرستان‌ها و روستاها نبايد من را زياد بشناسند. ولي چند روز پيش در روستايي بودم و ناباورانه ديدم دختري بسيار زيبا به سمتم آمد و با اشاره به كنسرت سال ٩٤ من گفت خانم قاضياني اميدوارم كنسرت بعدي‌تان را بتوانم در تهران از نزديك ببينم.

يعني آن دختر روستايي حتي فعاليت‌هاي من در حوزه موسيقي را دنبال مي‌كند. شما به عنوان هنرمند بايد ماموريت‌تان را انجام دهيد و آن طرف هم حتما هستند كساني كه اين ماموريت را از شما بگيرند. چند روز پيش با همين عزيزان بحث بود كه بلاتار چه شهامتي دارد كه تانگوي شيطان را در هفت ساعت مي‌سازد؟ اگر او قرار بود به هريك از اين چيزها فكر كند، هرگز نمي‌توانست براي ما اثر بيافريند.

بله. اصولا حسابگري افراطي راه را بر هر نوع خطركردني مي‌بندد. آقاي عبداللهي مي‌خواهم سراغ يكي از همين خطركردن‌ها بروم. در يك قناري، يك كلاغ شخصيت مردي داريم كه از ناحيه همسرش احساس تهديد مي‌كند. راز داستان، شخصيت زن است. نمي‌دانيم چه در سر دارد و از حرف‌هاي مرد حس مي‌كنيم ممكن است هر لحظه انتقام بگيرد. اگر همراه مرد از خانه خارج مي‌شديم و بازمي‌گشتيم يا با هر تمهيد ديگري كنار مرد قصه مي‌مانديم، ساختار آشناتر و كم‌خطرتري داشتيم. ولي در فيلم ما كنار زن مي‌مانيم. مرد از خانه بيرون مي‌رود و ما رفتار روزانه زن را مي‌بينيم و از طريق صداي سر حتي وارد دنياي ذهني او مي‌شويم. با اين ساختار، اينكه زن تا پيش از سكانس پاياني همچنان رازگونه بودنش را حفظ كند، كار راحتي نيست. يعني طناب باريكي است كه بايد تعادل زن روي آن حفظ شود كه از طرفي به نظر ما شخصيت منفي‌اي نيايد و از سوي ديگر حس كنيم انتقام گرفتن از او برمي‌آيد. متوجه اين خطر بوديد؟

عبداللهي: من هيچ‌وقت به اين فكر نكردم كه منظر روايت را به مرد بدهم. فكر ‌كردم كه زاويه روايت را محدود به قهرمان زن نگه دارم ولي ديدم بازخيلي محدودمان مي‌كند. زاويه روايت را سوم شخص محدود گرفتم.

در آن صورت قصه حالت آشناتري مي‌گرفت و كم‌خطرتر مي‌شد. در واقع شما راه دشوارتر را برگزيده‌ايد. ما خيلي به زن قصه نزديك و با او آميخته‌ايم. در چنين شرايطي كار بازيگر خيلي دشوار است كه بازي‌اي تاويل‌پذير ارايه دهد كه به برداشت‌هاي مختلف راه بدهد.

قاضياني: اين تاويل‌پذيري اشاره درستي است. برخي ديالوگ‌ها اگر با هر حسي گفته مي‌شدند، به اين اصل لطمه وارد مي‌شد. گاهي احساس مي‌كردم با فيكس نگه داشتن نگاه هنگام بيان ديالوگ، بايد اين حس دوگانه را از زن به مخاطب بدهم. در آن لحظات حتي يك پلك زدن مي‌توانست اين اصل را مخدوش كند.

 رازهاي خانه قديمي
به همين دليل معتقدم اين يكي از بازي‌هاي سخت شماست. تا پيش از سكانس پاياني اگر كسي بگويد زن اهل ادبيات است و قصد كشتن مرد را ندارد، قبول مي‌كنيم. اگر هم كسي بگويد در سكانس پاياني زن از مرد انتقام مي‌گيرد، باز مي‌پذيريم. در واقع اين بازي نشان مي‌دهد كه بازيگر كاربلد بايد بداند كجاها اگر هيچ كاري نكند و هيچ حسي را منتقل نكند، بهتر است.

قاضياني: ما در سينماي‌مان نقد بازيگري به معناي جدي‌اش نداريم. خوشحالم كه اين تلاش و دشواري بازي در اين نقش ديده شده است. واقعا نقش راحتي نبود.

خب برويم سراغ موضوع حاشيه‌اي. فيلم به جشنواره راه پيدا نكرد. معمولا در اين موارد عوامل اعتراض مي‌كنند و بازيگران هم به نوعي نارضايتي‌شان را نشان مي‌دهند. اما از جمع توليدكنندگان اين فيلم صداي اعتراضي شنيده نشد. نمي‌خواستيد وارد اين بازي بشويد؟

حضرتي: الان هم نمي‌خواهم خيلي وارد جزييات اين ماجرا بشوم. مي‌دانم شركت در جشنواره قواعدي دارد. ما فرم را پر كرديم و براي جشنواره فرستاديم. دوستاني در دبيرخانه داشتيم كه تماس مي‌گرفتند و مي‌پرسيدند قصد نداريد اينجا بياييد؟ هر روز خيلي از كارگردان‌ها و تهيه‌كنندگان مي‌آيند و بحث و لابي مي‌كنند و... گفتم من هرگز از اين كارها نكرده‌ام و نخواهم كرد. فرم را پر كرده‌ايم و منتظر نتيجه مي‌نشينيم. همين‌جا هم بگويم كه منظورم از نقل اين خاطره اين نبود كه هر فيلمي به جشنواره راه يافته، سازندگانش لابي كرده‌اند.

خواستم جو غالب آن روزها را بگويم. اما جدا از بحث شركت يا عدم شركت فيلم در جشنواره، چيزي كه باعث ناراحتي‌ام شد اين بود كه ديدم جشنواره فيلم فجر هم دارد خودش را براساس معيارهاي گيشه تنظيم مي‌كند. بزرگان سينماي ما كه بايد وقتي يكي مثل من دلش مي‌لرزد به او قوت قلب بدهند كه ادامه بده، خودشان تبديل شده‌اند به كساني كه من را نصيحت مي‌كنند چرا كمدي نمي‌سازي؟ وقتي اين موج به فجر برسد يعني بحران از رگ گردن به ما نزديك‌تر است. در واقع كساني كه سينما را جدي دنبال مي‌كنند، دارند پناهگاه‌هاي‌شان را يكي‌يكي از دست مي‌دهند. به نظرم بخش نگران‌كننده ماجرا اينجاست.

آقاي عبداللهي، چند سال بود كه براي ساخت فيلم اول مي‌گفتند سازندگان‌شان بايد سوابقي داشته باشند و نمونه ‌كار بياورند و... شما پس از سال‌ها فعاليت بالاخره فيلم اول‌تان را ساختيد و شايد نام‌آشناترين فيلم‌اولي سال گذشته سينماي ايران بوديد. راه نيافتن فيلم به جشنواره براي شما مايه تعجب نشد؟

عبداللهي: وقتي فيلم را به جشنواره داديم، يعني مشتاق شركت در اين رويداد و ديده شدن فيلم‌مان بوديم. اما اينكه آيا شايستگي‌اش را داشتيم يا نه، نمي‌دانم. من در اين مورد قرار نيست نظر بدهم.

خانم قاضياني شما را هم به عنوان بازيگري كه اهل اعتراض باشد و پيرو راه نيافتن فيلمش به جشنواره يا كانديدا نشدن و... سروصدايي كند، نمي‌شناسيم. راستش اصلا يادم نمي‌آيد چنين كاري كرده باشيد.

قاضياني: نقشم را در يك قناري، يك كلاغ كنار دو نقش ديگري مي‌گذارم كه براي‌شان سيمرغ بلورين بردم. در ميدان آرژانتين جلوي داروخانه در تاكسي بودم كه خبر را خواندم. ابتدا دلم سوخت براي اين شخصيتي كه زحمت زيادي برايش كشيده بودم. ولي صادقانه بگويم وقتي جشنواره آغاز شد و حاشيه‌ها اوج گرفت و آن وضعيت «داغون» را ديدم (روي اين واژه داغون تاكيد مي‌كنم) خوشحال شدم كه فيلم در چنين جشنواره‌اي نيست. شما گفتيد من اهل اعتراض و حاشيه نيستم. دلگرم‌كننده است كه چنين تصويري از من داريد. در اين هجده ‌سال پيش آمده كه شب جزو كانديداها بوده‌ام و فردايش اسمم را درآورده‌اند. نشسته‌ام و برنده را تشويق كرده‌ام. سعي كرده‌ام آنقدر عزت نفس داشته باشم كه نگذارم چيزي آرامشم را به هم بزند.

بگذاريد در پايان درباره بروم سراغ علي حضرتي و كارنامه‌اش. اخيرا فيلمي را به كارگرداني بهروز غريب‌پور به پايان رسانده‌ايد. اين تصويري كه از علي حضرتي در سينماي‌مان به دست داده شده، ممكن است مانع پيشنهادهاي متنوع‌تر بشود. به‌شخصه فكر مي‌كنم داشتن تهيه‌كنندگاني كه توليدات‌شان داراي شناسنامه باشد خوب است. حالا مي‌خواهد شناسنامه كار تجاري باشد يا سينمايي متفاوت‌ و جدي‌تر. اما با اين روند فكر مي‌كنيد ممكن است روزي يك فيلم كمدي به تهيه‌كنندگي علي حضرتي ببينيم؟

حضرتي: يك‌بار آقاي عبداللهي به من گفتند دوست نداري كمدي كار كني؟ گفتم حتما دوست دارم. مگر مي‌شود سينما را دوست داشت و دلبسته بيلي وايلدر نبود؟ ايشان هم گفت همين توقع نشان مي‌دهد كه نمي‌خواهي كمدي كار كني (مي‌خندد) ولي جدا از شوخي رويكردم اين نيست كه قرار است تهيه‌كننده‌اي بشوم با كارنامه‌اي پر از فيلم‌ها و سريال‌هاي متنوع. جنبه تجاري ماجرا برايم مهم است اما اولويت اصلي نيست.

چه‌بسا روزي كمدي هم كار كنم اما به شرطي كه به كار توسعه اين سبك و مسير بيايد، مسيري كه ادامه دادنش يك تيم با مطالعه و همدل مي‌خواهد كه فكر مي‌كنم آن را داريم و يك قاطعيت و اراده آهنين كه آن را هم ان‌شاءالله نگه مي‌داريم.




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر ««يك قناری، يك كلاغ»؛ درباره‌ رازهای یک خانه قديمی»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

جستجو های اخبار روز

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..