سلیقه برخی افراد در دکوراسیون خانه واقعا ستودنی هست, هنر چیدمان وسایل در مکان هاي گوناگون خانه میتواند جذب کننده هرکسی باشد. برای من که, آن چه از تجریش پرآوازه دیدهام تنها شلوغی و بعضاً ساختمانهاي تجاری نوین آن اطراف بوده, مشاهده کوچههاي تنگ و قدیمی در آن نزدیکیها اتفاقی غافلگیرکننده هست. به پلاک 11 میرسیم…
میزبان: رضا ندیمی «طراح لباس»
مهمان: رضا عابدینی سهی
درمورد میزبان
رضا ندیمی؛ طراح لباسی که با لباسهاي سیاهوسفید و سمبل کلاغ شناخته شده هست, امروز میزبان ما هست. او در ابتدا به علت عدم امکان تحصیل در رشته طراحی لباس برای آقایان در ایران, رشته طراحی صنعتی راکه معتقد بود نسبت به رشتههاي دیگر به این رشته نزدیکتر هست انتخاب کرد
و مدتی نیز در حوزه دیزاین دکوراسیون فعالیت داشته هست. بعد از آن به پاریس رفت و رشته دلخواهش؛ یعنی طراحی لباس را در آنجا پیگرفت. او حالا در خانه قدیمی و زیبای خود به طراحی لباس می پردازد.وارد خانه که میشوم در همان بدو ورود تیرگی فضا مرا میگیرد. فضای اولین با پردههاي بلند سیاه در وجوه مختلفش به صحنه تئاتری بدل شده هست
که تو را به تماشای خویش می خواند. میز قرمزرنگ و چهارپایههاي چوبی با نور آباژور نیز کاملکننده این صحنه میباشند؛ جاییکه رضای ما با رضای میزبان به صحبت می نشیند:
چشمان ما به مشاهده خانههاي شیک و نونوار امروزی عادت کرده هست و معمولا وقتی صحبت از افراد برجسته جامعه میشود, ناخودآگاه انتظار داریم در چنین خانههایي زندگی کنند؛ انتظاری که انگار برای تو صدق نمیکند. می خواهیم بدانیم رضا ندیمی چرا یک خانه قدیمی در دل یک بافت بومی و محلی برای خود برگزیده هست؟
«من همۀ وقت} به دنبال مکانی بودم که کاراکتر و شخصیت داشته باشد و این کاراکتر را در خانههاي قدیمی خود ما پیدا کردم. این خانهها نیز معمولا در همۀ محلهها یافت نمیشوند و بافتهاي قدیمی مثل همینجاییکه حالا ساکنم, دارای چنین خانههایي میباشند. ضمن این که من خانههاي حیاطدار با باغچه و گل و گیاه را خیلی دوست دارم
و این خانهها نیز از این امتیاز برخوردارند, درواقع این علاقه از کودکی من نشأت میگیرد؛ خانه خانوادگی ما نیز ویلایی بود و حیاط داشت و بنابراین من از کودکی با باغچه انس گرفتم».
یکی از جذابیتهاي این خانه برای من و احتمالا هر ناظر دیگری این هست که عناصر دکوراسیونی مثل مبلمان, رنگآمیزی و نورپردازی بهخوبی با معماری قدیمی خانه تلفیق شدهاند؛ پردههایي که حائل سرسرای ورودی و آشپزخانه و همچنین سرسرای ورودی و سالن نشیمن شدهاند, آباژور و لوسترهایی که بهصورت باشکوهی فضای محصور خود را تعریف کردهاند و… .
یکی از دلایلی که ما را به خانه تو کشاند, شخصیتدار بودن این خانه هست؛ به این معنا که روح تو در آن حس می شود و هویت تو را دارد. از رنگهاي تیرهاي که گزینه شده تا قدیمی بودن, چیدمان و المانهایي که بهره گیری کردهاي, همه ي و همه ي نشانی میباشند از این که تو صاحب این خانهاي! درمورد این انتخابها و نگاهی که منجر به آن ها شد, برایمان صحبت کن!
«ازآنجاییکه من گذشته از طراحی لباس, چندین سال در اساس دیزاین دکوراسیون کار کردهام, همواره دقت به روحیات فردی که قرار هست برایش طراحی انجام بدهم, برایم از اهمیت زیادی برخوردار بوده هست؛ چیزی که دکوراتورهای ما اغلب نادیده میگیرند. من این دیدگاه را در دیزاین دکوراسیون خانه خود نیز رعایت کردم.
نکته مهم دیگر از نگاه من, فضاسازی برای خلق هنر هست. فضای خانه من اضافه بر محل زندگی, محل کار من نیز هست؛ یعنی جاییکه به طراحی لباس می پردازم, گرچه این رابطه دوسویه هست؛ یعنی کار و هنر من به خلق فضای زندگیام کمک کرده و از جانب دیگر فضایی که ساختهام بر روی شکوفایی هنرم تأثیرگذار هست.درنهایت هدفم این بوده که خانهام , بازتابی از من و هنرم باشد که انشاالله در رسیدن به این هدف پیروز بوده باشم».
بله کاملاً درست هست! در تو, شخصیتت, لباسهایي که طراحی میکنی و دکوراسیون منزلات این همبستگی و اتحاد کاملاً مشهود هست.درمورد سمبل کلاغ و رنگ سیاهی که بهوفور در خانه و هنرت دیده می شود, اکثر توضیح میدهی؟ در فرهنگ ما رنگ سیاه معمولا سمبل غم هست.
– «نه سیاه برای من رنگ غم نیست, بلکه رنگ آرامش هست. مشکی از نگاه من رنگی هست خودخواه که کاری به بقیه ندارد و تنها در فرمان یک نظارهگر هست. این رنگ کمک می کند که کمتر دیده شوی و اکثر ببینی. کلاغ هم همین دستور را برای من دارد. موجودی فرزانه «بهواسطه عمر بلندش» که بسیار میبیند
و به دلیل میسپارد, اما کمتر دیده میشود؛ به دلیل همین یقین در طراحی داخلی منزلم و لباسهایي که طراحی میکنم از رنگ سیاه چندان بهره گیری می کنم».
رخداد هنرمندانه و هوشمندانهاي که در خانه تو افتاده, این هست که برخلاف انتظار اغلب ما درمورد خفه و دلگیر شدن فضا با رنگ سیاه, بهره گیری از رنگهاي تیره مثل سیاه و خاکستری در فضای زندگی تو منجر به چنین چیزی نشده هست. علت چیست؟«اولین علت آن سقف بلند هست که موجب دلبازی فضا میشود؛
حتی اگر از رنگهاي تیره بهره گیری شود. علت بعدی بهره گیری از عناصر دیگری مثل تابلوها, دکوریها و مبلمان هست که این تیرگی را شکستهاند. اصولاً رنگ بهخودیخود به دیوار خالی, شخصیت میبخشد و عناصر دیگر میتوانند تکمیلکننده آن باشند؛ درحالیکه رنگ سفید بهتنهایی چنین قدرتی ندارد. در این میان رنگهاي خنثی مثل خاکستری نهتنها به دیوار بلکه به اجزایی که قرار هست روی آن نصب شوند نیز شخصیت و کاراکتر میدهد».
با خودم میگویم چقدر ما همۀ وقت} همه ي چیز را مطلق می بینیم؛ سیاه مطلقاً برایمان تیرگی هست و ناامیدی, اما این خانه خلافش را اثبات میکند. سیاه و خاکستری در این خانه بستر زیباییها شدهاند. احتمالا این مبل راحتی روشن, کتابخانه سفارشیساز آهنی, رقص نور لوستر روی دیوار, چهارچوب قرمز پنجره سرتاسری, آیینه و وسایل قدیمی, نور تابیدهشده از آباژورها و… در بستری غیر از این صحنه سیاه و خاکستری به این قدرت و زیبایی جلوه نمی کردند.
ما ایرانیها معمولا به خانه اهمیت چندانی نمی دهیم حتی بهاندازه ماشینمان؛ درصورتیکه خانه اصلیترین فضای زندگی ماست؛ جاییکه بیشترین وقت خود را در آن میگذرانیم, آرامش پیدا میکنیم و برای شروع روزی دیگر حاضر میشویم. نگاه تو به این قضیه چیست؟
«به نظر من این رخداد به علت بیتوجهی یا حتی دقت به تعریفی هست که بقیه از شیک بودن ارائه میدهند. افراد زیادی خرجهاي بالایی برای دیزاین دکوراسیون خانه خود می پردازند, ولی هدفشان متأسفانه تأمین خواستهها و علایق خود نیست, بلکه صرفاً به پیاده کردن طرحی میپردازند که از نگاه بقیه زیباست.
اگر قرار هست خانه رنگ و بوی خود ما را داشته باشد, نیازی به صرف خرجهاي چندان نیست, تنها کافی هست زمانی را به شناخت خود اختصاص دهیم و انچه راکه شاد و آراممان می کند پیدا کنیم».
بله خانه ما باید روایت کننده ما باشد و اجزاء آن دست به دست هم دهند تا حکایت ما را روایت کنند…گفتگوی رضای ما و رضای ندیمی عزیز با همین بحث به آخر خود رسید. میلاد هم در کل پروسه صحبت مشغول عکاسی بود. خانه دوم نیز برایم تجربه زیبا و آموزندهاي بود و مشتاقانه چشم براه روایت خانه سوم هستم تا برای شما نیز راوی آن باشم. یادمان نرود آفریننده قصههاي خانههاي ما خود ما هستیم!
برترین دکوراسیون هاي ایرانی،مدلهای زیبای دکوراسیون ایرانی،انواع مدلهای برتر دکوراسیون،دکوراسیون شیک