متن آهنگ آهنگ جواد رزاقی و محمدرضا قادری – حس بی تاب
نمی دوني يه شبه پیر شدن یعنی چی
نمی دوني که زمين گیر شدن یعنی چی
نمی دوني از همه سیر شدن یعنی چی
نمی دوني نمی دوني
نمی فهمی يه شبه آب شدن یعنی چی
نمی فهمی شبا بی خواب شدن یعنی چی
نمی فهمی حس بی تاب شدن یعنی چی
نمی فهمی نمی فهمی
بسه ديگه از غرورت کمی کوتاه بیا
نمی بینی که شکستم با دلم راه بیا
نذار اشکام پیش مردم آبرومو ببره
مردم از درد ديگه برگرد التماس آخره
آه سرد و
بغض و درد و
اشک مرد و
نمی فهمی
از جنونم
نگرونم
نمی تونم
نمی فهمی
از غریبی
خود فریبی
بی نصیبی
چی می دوني
بی جوابم
از عذابم
اضطرابم
چی می دوني
بسه دیگه ازغرورت کمی کوتاه بیا
نمی بینی که شکستم با دلم راه بیا
نذار اشکام پیش مردم ابرومو ببره
مردم از درد دیگه برگرد التماس اخره