تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




طنز؛ حکایت های تیمارستانی

۵۸۱۵۵۰

۳۵۶  بازدید

ماهنامه خط خطی - مهرشاد مرتضوی: بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم؛ دیروز، یک خاطره بود، حسرتش را نمی خورم؛ امروز، یک هدیه است، قدرش را می دانم؛ فردا، یک راز است، نگرانش نیستم.»

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم؛ دیروز، یک خاطره بود، حسرتش را نمی خورم؛ امروز، یک هدیه است، قدرش را می دانم؛ فردا، یک راز است، نگرانش نیستم.» گفتند: «پس فردا چی؟» و هارهار خندیدند. بزرگ پوکرفیس نگریست. خجالت کشیدند.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم؛ دیروز، یک خاطره بود، حسرتش را نمی خورم؛ امروز، یک هدیه است، قدرش را می دانم؛ فردا، یک راز است، نگرانش نیستم.» گفتند: «می ذاری توییتر که ری توییت کنیم؟» بزرگ  گفت: «بالای 140 کاراکتره.» جامه ها دریدند.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم؛ دیروز، یک خاطره بود، حسرتش را نمی خورم.» گفتند: «داداش، شما دیروز کارِ نکرده باقی نذاشتی.»
بزرگ تابلو شد.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم...» حرفش را قطع کردند و گفتند: «اوه اوه! اینم می خواد پند و اندرز بده!» و گریختند.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم. دل بر آنچه می رود می بندم و تا صبح ضجه می زنم. بعد، خل می شوم و از کار خود می خندم.»

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم؛ عوضش، در به روی هرچه تاریکی است می بندم؛ غم ها رو دور می ریزم، می خندم.» سپس، نقابش را برداشت، هرمز شجاعی مهر بود. جیغ زنان گریختند.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» پایش را بالا آورد و تن تاکش را نشان داد.
***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» سپس، بویی از آشپزخانه استشمام کردند و خودشان فهمیدند داستان چیست. رفتند.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «قیمت اجناس در سال 92 به یادم آمد، مخم رد کرد!»
***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «چون بزرگم.» و از آن ها پرسید کلاس چندم اند.
لرزان، از پنجره گریختند.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» بزرگ کتاب راز شاد زیستن را به آن ها معرفی کرد و پورسانتش را گرفت.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» سرش را بلند کرد و غمگین به آن ها نگریست. فهمیدند باید زنگ بالایی را می زدند.




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «طنز؛ حکایت های تیمارستانی»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..