از گرفتاری خلاص شدن و به گرفتاری بزرگتری مبتلا شدن آورده اند که …
در گلستان سعدی آمده است از صحبت یاران مشفقم ملامتی پدید آمده بود . سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفته ، تا به وقتی که اسیر فرنگ شدم و در خندق طرابلس یا جهودانم به کار گل بداشتند .
یکی از روسای حلب که سابقه معرفتی در میان ما بود ، گذر کرد و شناخت .
گفت : این چه حالت است ؟
گفتم : همی گریختم از مردمان به کوه و دشت که از خدای نبودم به دیگری پرداخت
♦
♦
♦
♦
…
قیاس کن که چه حالم بود در این ساعت که در طویله نا مردمم بباید ساخت پای در زنجیر پیش دوستان به که با بیگانگان در بوستان بر حالت من ، رحمت آورد و به ده دینارم از قید ، خلاص کرد و با خویشتن به جلب برد و دختری که داشت به نکاح من در آورد ؟ به مهریه صد دینار .
مدتی برآمد . دختر بد خوی و ستیزه روی و نافرمان بود . زیان درازی کردن گرفت و عیش مرا منغص داشت .
زن بد در سرای مرد نکو هم در این عالم است برزخ او زینهار از این قرین بد ، زینهار و قنا ربنا عذاب النار باری ! زبان طعنت دراز کرده ، همی گفت :
تو آن نیستی که پدر من از قید فرنگ باز خریده ؟
گفتم : بلی ، من آنم که به ده دینار ، از قید فرنگم باز خرید و به صد دینار به دست تو گرفتار کرد .