نگار جواهریان وقتی با رامبد جوان ازدواج کرد اکثر از معرض دقت قرار گرفت، وی بازیگر توانمندی هست و یک سیمرغ را هم در کارنامه دارد. نگار جواهریان بازیگر سینما ، تئاتر و تلویزیون در ۲۲ دی ماه ۱۳۶۱ در شهر تهران متولد شد.به گفته خودش ، او بازیگری را از ۱۴-۱۳سالگی که به مدرسه هنر و ادبیات کودکان و نوجوانان می رفت
یادگرفت و در ۱۵سالگی با رفتن روی سن تئاتر شهر ، کار خود را به صورت حرفهاي آغاز کرد و سپس در رشته طراحی صحنه دانشگاه هنر و معماری تحصیلات خود را ادامه داد.
شروع فعالیت
نگار جواهریان بازیگری هست که هم در عرصه تلویزیون و هم سینما و تئاتر فعال هست و از اوایل دهه هشتاد با فیلم «من ترانه پانزده سال دارم» از رسول صدر عاملی و سپس «خوابگاه دختران» اثر محمدحسین لطیفی پا به سینمای حرفه اي گذاشت.
جواهریان در اکثر فیلم هایي که نقش بازی کرده هست، نقش هاي مکمل و یا فرعی را داشت. نقطه عطف کارنامه بازیگری او، سریال «زیر تیغ» به کارگردانی محمدرضا هنرمند هست که در این سریال با بازیگران بزرگی چون پرویز پرستویی و فاطمه معتمد آریا هم بازی بود.
بحبوحه بازیگری جواهریان فیلم «طلا و مس» محسوب میشود که به دلیل بازی در این فیلم بسیار مورد دقت قرار گرفته و برنده سیمرغ بلورین برترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره فیلم فجر شد.
ازدواج با رامبد جوان
خبر ازدواج نگار جواهریان با رامبد جوان که در ابتدا شایعه بنظر میرسد با انتشار تصاویر دو نفره جدی تر شد و در نهایت خبر رسید در سال ۹۵ این دو در کشور یونان با حضور چند بازیگر و شخصیت هنری شاخص با بکدیگری ازدواج کردندرامبد جوان قبل از نگار جواهریان دوبار ازدواج ناموفق داشته هست، این دو در فیلمی بنام پریدن از ارتفاع کم در سال ۹۳ درست بعد از طلاق رامبد جوان از سحر دولتشاهی با یکدیگر همکاری کردند.
رامبد جوان و نگار جواهریان
ترجمه و نوشتن در سنین کم
در سال هاي ۸۰ و ۸۱ من برای همشهری ضمیمه کارهایی میکردم.در واقع محسن آزرم دوست بسیار عزیزم باعث این همکاری با همشهری ضمیمه شد او بود که با توصیه هاي بی نظیرش راجع به خواندن و فیلم مشاهده، در آن سن ۱۸ سالگی به من جرئت نوشتن و ترجمه کردن داد و آن تیم ضمیمه همشهری چه تیم بی نظیر اي بودند.
دوبله
نگار جواهریان فیلم کمپ ایکس ری ۲۰۱۴ یه جای کریستین استوارت حرف زده هست.
فیلم ها
سال فیلم کارگردان یادداشت
۱۳۹۶ دوئت نوید دانش
۱۳۹۵ گرگ بازی عباس نظام دوست
۱۳۹۴ بیا با من مهدی ودادی
۱۳۹۴ نگار رامبد جوان
۱۳۹۳ اعترافات ذهن خطرناک من هومن سیدی
۱۳۹۳ قندون جهیزیه علی ملاقلیپور
۱۳۹۳ پریدن از ارتفاع کم حامد رجبی
۱۳۹۲ ملبورن نیما جاویدی
۱۳۹۱ حوض نقاشی مازیار میری
۱۳۹۱ آشغالهاي دوست داشتنی محسن امیریوسفی
۱۳۹۰ قصهها رخشان بنی اعتماد
۱۳۹۰ بی خود و بی جهت عبدالرضا کاهانی
۱۳۸۹ این جا بدون من بهرام توکلی
۱۳۸۹ یه حبه قند رضا میرکریمی
۱۳۸۸ هیچ عبدالرضا کاهانی
۱۳۸۷ طلا و مس همایون اسعدیان
۱۳۸۷ شبانه روز امید بنکدار و کیوان علیمحمدی
۱۳۸۷ کتاب قانون مازیار میری
۱۳۸۶ تنها دو بار زندگی میکنیم بهنام بهزادی
۱۳۸۶ صد سال به این سالها سامان مقدم
۱۳۸۶ جعبه موسیقی فرزاد مؤتمن
۱۳۸۵ نسل جادویی ایرج کریمی
۱۳۸۴ پابرهنه در بهشت بهرام توکلی
۱۳۸۳ خوابگاه دختران محمدحسین لطیفی
۱۳۸۲ چند تار مو ایرج کریمی
۱۳۸۲ قدمگاه محمدمهدی عسگرپور
۱۳۸۰ من، ترانه ۱۵ سال دارم رسول صدرعاملی
عکس پدر و مادر نگار جواهریان
آلبوم هاي تلویزیونی
سال آلبوم کارگردان یادداشت
۱۳۹۳ کلاه قرمزی ۹۳ ایرج طهماسب مهمان برنامه
۱۳۹۰ کلاه قرمزی ۹۰ ایرج طهماسب مهمان برنامه
۱۳۸۵ زیر تیغ «آلبوم تلویزیونی» محمدرضا هنرمند
۱۳۸۲ این راهش نیست «آلبوم تلویزیونی» نوید میهن دوست
تئاتر
ایوانف آنتون چخوف: ۱۳۹۵ امیررضا کوهستانی
دیوار چهارم: ۱۳۹۱ امیررضا کوهستانی
دیوان تیاترال: ۱۳۸۱ محمود استاد محمد
قرمز و دیگران: ۱۳۸۳ محمد یعقوبی
شهرهای نامرئی: ۱۳۸۴ حسن معجونی
بدون خداحافظی: ۱۳۸۵ کتایون فیض مرندی
ایوانف: ۱۳۹۰ امیررضا کوهستانی
رؤیاها و کابوسهاي زنانه:
گلهاي شمعدانی: ۱۳۸۴ محمد یعقوبی
استان تهران: ۱۳۸۶ محمود استاد محمد
خون خشک، سبزی تازه: ۱۳۸۶ امیررضا کوهستانی
۱۷ دی کجا بودی: ۱۳۸۸ امیررضا کوهستانی
دون کیشوت: ۱۳۹۰
جوایز و افتخارات
برنده تندیس برترین بازیگر نقش اول زن از چهارمین جشن انجمن منتقدان برای طلا و مس – ۱۳۸۹
برنده تندیس برترین بازیگر زن نقش اول از چهاردهمین جشن منزل سینما برای طلا و مس – ۱۳۸۹برنده سیمرغ برترین بازیگر
نقش اول زن از بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر برای طلا و مس – ۱۳۸۸
برنده جایزه برترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره اوسیان سینه فن برای تنها دو بار زندگی میکنیم – ۱۳۸۸
برنده تندیس برترین بازیگر نقش مکمل زن از پانزدهمین جشن منزل سینما برای این جا بدون من – ۱۳۹۰
کاندیدای سیمرغ بلورین برترین بازیگر نقش اول زن از سی و یکمین جشنواره فیلم فجر برای حوض نقاشی – ۱۳۹۱
برنده جایزه پروین بطور مشترک با «لیلا حاتمی وترانه علیدوستی» – ۱۳۹۱
نامزد جایزه برترین بازیگر نقش اول زن از هفتمین دورهٔ جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک برای حوض نقاشی – ۱۳۹۲
نگار جواهریان مفید بلد هست آدم را غافلگیرکند
یکبار زن شهرستانی جوانی بود روی تخت بیمارستان که از شوهرش خجالت میکشید که بچه هایش را تنها گذاشته، بار دیگر عروسی بود سیاه پوش که با اقتدار بر صدر مجلس می نشست و حرف آخر را می زد. و جایی دیگر دختری بی قرار بود که علیه اراده ي مادرش عصیان میکرد. این بار اما زنی ست با جنینی مرده در شکم که در سکوت فقط نگاه میکند، به آدم ها، به عادت ها، به روزمرگی.
نگار جواهریان مفید بلد هست آدم را غافلگیرکند. حتی در میانه ي مصاحبه با نقلی از وولف از متنی که خودت آن را ترجمه کرده اي ولی انگار او آن را زندگی کرده. نه اینکه تجربه ي ناکام نداشته «او و شهاب حسینی با آن چشم هاي همچنان هشیارشان در ساختن آن زوج ناتوان ذهنی کم و بیش ناکام بودند»، اما در وجودش جدیت و عزمی هست «و گرچه وسواسی در گزینش نقش» که میتواند حتی به ناکامی هایش رنگی از تجربه ببخشد.
در کنار بحث درمورد ي حضور چشم گیرش در پریدن از ارتفاع کم در این مصاحبه سعی کردیم به بخش هاي ناگفته اي از تجربه هاي قبل گریز بزنیم، گرچه حرف هاي بسیاری نیز ناگفته ماند، از جمله درمورد ي حضورش در موقت و اعترافات ذهن خطرناک من «که در نوبت پخش امسال اند» و قندون جهیزیه «که هنوز دیده نشده».
کم تر بازیگری را سراغ داریم که اینگونه دقیق و بیرحم به تجربه هایش نگاه کند؛ به لحظه هاي بودن، و لحظه هاي نبودن اش، یا همان «زمان هاي پنبه اي».
عمیق زندگی کردن یعنی چی؟
نگار جواهریان :یعنی اینکه یک «بچه سوسول» خیابان فرشته ممکن هست تجربه ي چه بسا بسیار عمیق تری حتی در از دست دادن یا هر موضوع دیگری داشته باشد.
این درواقع کلیشه اي ست که در ذهن همۀ هست.
نگار جواهریان : بله. من خودم هم خیلی از خاطرات عمیق زندگی ام را به تازگی دارم به یاد می آورم.
چه مانعی تا همین حالا وجود داشته؟
نگار جواهریان :شاید چون نمی خواسته ام به یاد بیاورم. وقتی از طبقه ي اجتماعی حرف میزنیم، تا حد زیادی داریم از پول حرف میزنیم و وقتی از پول حرف میزنیم، درواقع اصلا از پول حرف نمیزنیم، بلکه از هزارتا چیز دیگر حرف میزنیم. بنابراین این تصمیم دسته جمعی همه ي مان هست که بتوانیم همۀ چیز را دسته بندی کنیم.
به خود ما بگوییم اگر این کشو را باز کردیم این توش هست و توی آن کشو چیز دیگر. بنابراین اگر کشوی بچه ي خیابان فرشته را باز می کني، نمیخواهی با تجربه ي از دست دادن منزل ي رویایی کودکی هایش رو به رو بشوی. چون دیگر نمی تواني با خیال راحت هرکسی و هر موضوعی را در طبقه و کشوی مخصوص خودش بگذارید.
و این فقط هم مال تو نیست. یاد گلی ترقی افتاده که در همۀ ي داستان هایش ان گستت ترسناک از دست دادن منزل هست. یک بچه فقیر این گسست را ندارد.
نگار جواهریان :شاید توی یک خرابه زندگی کردن امنیت بیش تری داشته باشد تا زندگی در یک جای بی نقص که هرلحظه احتمال از بین رفتن دارد. با بمب یا هر چیز دیگری. بنابراین از یک جایی شروع کردم به یاد آوردن. اول سعی کردم آدم هاي دیگر را به یاد بیاورم و بعد سعی کردم دورانی از زندگی خودم را به یاد بیاورم.
یعنی به یاد آوردن این تجربه هاي عمیق به تو این اطمینان را داده که برای یک بازیگر مفید بودن چیزی کم نداری. شاید قبل تر در آن فضای بسته بندی شده ي ذهنی فکر می کری جای کس دیگری را گرفته اي. انگار آن کسی که در ظاهر محرومیت بیش تری کشیده مستحق تر هست.
نگار جواهریان :برای من شاید این شکلی بوده که باید بهایش را می پرداختم. بهایش فاصله ي بین من ترانه… بوده تا طلا و مس. تقریبا ده سال. توی زندگی نامه ي ویرجینیا وولف که ترجمه کردید توصیفی هست از «زمان هاي پنبه اي» یا «لحظه هاي نبودنم.این چیزی که راجع به سطح میگویم ترس از پنبه اي شدن زمان ها هست.
نگار جواهریان :این ترسی ست که هیمشه داشته ام و همین حالا که سن ام بیش تر میشود بیش تر هم میشود. وقتی چندان کار میکنم، میخواهم این زمان هاي پنبه اي را در زندگی ام محدود کنم. وقتی کم کار میکنم هم عملا دارم همین کار را میکنم.
و کتاب «لحظه هاي بودن» علت قاطعی ست برای اینکه یک بچه ي مرفه هم میتواند تجربه هاي عمیقی داشته باشد.
نگار جواهریان :و واقعیت این هست که روند به یادآوردن، کار سخت تری ست. چون لازمه ي به یادآوردن این هست که با آن زخم هاي قبل هنوز ازشان خون میآید کنار بیایی. راحت ترش این هست که به یاد نیاوری.
خب حرف زدن از پریدن از ارتفاع کم فرصتی ست که بچه هاي قبلی را هم در یک مشابه ي مشخص جمع بندی کنیم. چه قدر با یک فیلم نامه ي دقیق و مشخص سروکار داشتید؟
نگار جواهریان :راستش خیلی. وقتی فیلم نامه را توصیه کردند، من پرویز و فصل باران هاي موسمی را ندیده بودم ولی درمورد شان شنیده بودم. فیلم نامه برایم شگفت انگیز بود. مطمئن بودم کسی این را نوشته که حتما مرا می شناسد. از خیلی لحظات فیلم نامه تعجب کردم و حتی ترسیدم، که کسی این قدر لحظات شخصی مرا دیده. بنابراین فیلم نامه ي دقیقی بود، ولی یک جاهایی هم تغییر کرد.
نگار جواهریان : مثلا در پایان وقتی زن اثاث را می چید پشت در، تا موقعی که آنها جمع بشوند و در را بشکنند، در فیلم نامه فاصله اي بود و در این مدت زن با بچه ي توی شکمش حرف می زد. من خیلی محکم ایستادم که این اتفاق نیفتد و این قضیه حذف شد. دلم میخواست قرص افسردگی خوردن زن هم حذف شود.
چون این طوری ممکن هست تعبیر شود که او آدمی افسرده ست و ربطی به بقیه آدم ها ندارد. مانند همان تقسیم بندی ها، مانند همان کشوها. ولی حامد روی این خیلی محکم بود. با این حال من هنوز فکر میکنم این بیاینه علیه روان دکتر هایي که قرص تجویز میکنند می توانست نباشد.
فرقش این هست که اگر افسردگی زن نبود، این طور به نظر میرسید که انگار بد بودن حال زن فقط به بچه ربط دارد. شکل فعلی این طوری ست که بچه کمک کرده که او کمی حالش بهتر بشود. ولی حالا برگشته به حال قبلی اش. بنابراین بد بودن حال ربط دارد به اوضاع فرد در جامعه، که این هدف مهم فیلم هست.
نگار جواهریان :درست هست. ولی نگاه من این هست که داریم درمورد ي پذیرفتن یک بخش مرده در زندگی حرف میزنیم، همان حرف فروید که مسیر مرگ و مسیر زندگی هر دو در زندگی هست و میشود به سوی مرگ هم زندگی کرد و سلامت روان داشت.
برای من تاکید چندان روی از دست دادن بچه وجود نداشت. میل به خودکشی هم وجود نداشت. مطمئن بودم وقتی زن تصمیم میگیرد جنین مرده را برای چند روز نگه دارد، فقط برای چند روز هست. مطمئن بودم تصمیم نگرفته همراه بچه بمیرد. هیچ لحظه ایش برای من میل به خودکشی نیست.
یک چیزهاییش اگزیستانسیالیستی تیپیک هست. انگار از دل مدل سارتر میآید. حس بیگانگی، اراده برای گزینش. گزینش یک نگاه اخیر به زندگی. شاید در سینمامان نداشته ایم مشابه اي که این قدر مشخص به این ایده بپردازد. چون پرویز که خیلی هم جنس این فیلم هست، این قدر عناصر عینی را شدید میکند که دچار نقض غرض میشود.
یعنی به جای آن که جامعه را تبدیل به هیولا کند، خود «پرویز» هیولا میشود. به حامد رجبی گفتم این فیلم شبیه پرویز می شد اگر آب میوه ها واقعا مسموم بود. هم اکنون ما طرف زن ایم چون واقعا آب میوه ها مسموم نیست و کسانی که فکر میکنند مسموم هست غیرعادی جلوه میکنند.
نگار جواهریان :یک لایه اي از عقده و نادیده گرفته شدن در «پرویز» هست که به آدم ها احساس عذاب وجدان میدهد ولی در عین حال خطرناک جلوه میکند.
میزان خشونتی که پرویز از خودش نشان میدهد خیلی چندان هست.
نگار جواهریان : محمد کارت مستندی دارد به نام خون مردگی که درمورد ي آدم هایي ست که قمه میکشند و آدم ها را توی خیابان میزنند و تو به شدت می ترسی ازشان. ولی از یک جایی از فیلم دچار مهر عجیبی میشوی که توام با عذاب وجدان هم هست. یعنی می بیني چه طوری قمه از دست خودت رفته به دست آنها. این در مورد پرویز هم صدق میکند.
ولی پرویز به این حس راه میدهد که به جای جامعه، خود پرویز را هیولا تصور کنی. توی پریدن از ارتفاع کم این اتفاق نمی افتد. از آن روزی که فیلم را دیدم مدام به این فکر میکنم که این عنوان به چی بر میگردد. یکی از معانی اش عصیان زن هست که انگار تا آخر خط نمیرود و از ارتفاع کم می پرد.
نگار جواهریان :معنی دومش حقارت جامعه ست. مانند آن جمله ي فروغ که «و نردبام چه اترفاع حقیری دارد».به خصوص کاراکتر مرد، که دنیاش چه قدر کوچک هست. دنیایی که نقطه اوجش خریدن آن مشاین زشت حقیر هست. یعنی آدم ها به پریدن از ارتفاعی مفتخرند که خیلی کم هست. عنوان فیلم عملا هر دو طرف را میتواند پوشش بدهد.
نگار جواهریان :برای من نخستین نکته ي تکان دهنده اش اسمش بود. دیدنی هست یک کسی به ام گفت شاید با بازی کردن در این فیلم یاد بگیری از ارتفاع کم بپری. واقعا این کارکرد را برای من دارد. یعنی یک ارتفاعی را میشود گزینش کرد که مفهوم پریدن درش وجود داشته باشد ولی نمیری.
نگار جواهریان :فیلم شبیه آن شوخی سرشناس هست که یک دیوانه به ملاقات کننده اش میگوید میشود جای ما برعکس باشد، ولی شما تعدادتان بیش تر هست! همان تشبیهی که در فیلم هم هست که تعداد خودرو هایي که از رو به رو میآیند نشانه ي حقانیت آنها نیست. این حس را در موقعیت هاي متعدد پیروز میشود نشان بدهد.
نگار جواهریان :و چون نهال آن حالت عقده اي «پرویز» را ندارد راحت تر میشود باهاش همراه شد، با اینکه کارهای عجیب غریبی انجام میدهد.
نگار جواهریان :و دیدنی این هست که نهال با آدم ها مشکل ندارد، با علمکردها مشکل دارد. با شوهر مشکل ندارد، با تلویزیون نگاه کردن مشکل دارد، با خریدکردن بعنوان یک ابزار مشکل دارد. با مکانیکی زندگی کردن مشکل دارد.
نگار جواهریان :نهال نه فقط با آدم هاي دیگر مشکل ندارد، بلکه آنها را دوست دارد. چون اگر دوست داشتنی در کار نبود، ممکن بود برای عصیانش راه دیگری را برود. نهال سعی میکند با عصبانیتش چیزی را به دیگران بفهماند. نایستاده با تفاخر آنها را نگاه بکند.
ارتباطش را با آنها قطع نکرده…
نگار جواهریان :یا جنس بد معرفی شده اي را روشنفکری را ندارد. اعتراض تحقیرآمیز ندارد.
قطاری ست که سوارش بوده و وقتی پیاده شده از خودش می پرسد «چه طوری سوارش بودم؟» و این شامل همۀ ي مکانیزم هاي عادی شده ي زندگی میشود. انگار دارد آداپته شدن را زیر سوال میبرد. میگوید توقف کنید و نگاه کنید.
نگار جواهریان :چیزی که نهال را حفظ کرده یک ساحتی از ترس هست، که شبیه همان ترس از «پنبه اي شدن» زندگی ست. این ترس کمک میکند که شخصیت وی را بفهمیم و کاملا ویرانگر نبینیمش. شاید برترین مثالش همان سکانس آخر هست که فرار میکند و پناه میگیرد. نه برای اینکه با آن جنین بمیرد، بلکه چون می ترسد.
پریدن از ارتفاع کم پازلی را در نقش هایي که بازی کردی کامل میکند. یکسری از نقش هایت آن دختر معصوم و ساده بود «یه حبه قند و شبانه روز و طلا و مس». آن طرف تر می ریم به نقش ات در هیچ، که یک نوع بدجنسی و بیرحمی درش هست «کسی که میرود و پشت سرش را هم نگاه نمیکند، ولی آنقدر شدید نیست
که تماشاگر این بیرحمی را باور کند». در بی خود و بی جهت تبدیل میشود به خودخواهی، که «چیزی را میخواهم و آن را به هر قیمتی به دست می آورم.» شخصیت نهال انگار اینها را به هم پیوند داده.
هم پیوند داده و هم برش زمان قبل.
نگار جواهریان :یعنی اگر این خودآگاهی را ازش بگیریم، شبیه پسند میشود، و در عین حال خودخواهی شخصیت بی خود و بی جهت را هم دارد.
نگار جواهریان :خودخواهی توش نیست. چیزی که باعث میشود با همۀ ي انها فرق داشته باشد، انکارنکردن مرگ هست. سعی دارد همین را به بقیه هم بگوید. معنی اش هم این نیست که از یک ارتفاع بلند بپریم و بمیریم. فقط از یک ارتفاع کوتاه بپریم و مفهوم مرگ راکه در همۀ چیز هست ببینیم. اگر خودخواهی درش بود، اصلا این مسیر را نمی رفت.
نگار جواهریان :به هر حال مسیر تخریب را میرود. وقتی چهار میلیون و خرده اي میدهد پای لباس، این فقط برای اصلاح جهان نیست، بلکه حاضر هست یک چیزهایی را خراب کند.
کاراکتر نهال خیلی خاص هست. برای رو به رو شدن باهاش با هیچ شیوه اي که ما بازیگران بلدیم نیم شد رفت سراغش. هیچ راهی نبود جز فهمیدنش.
این پیداکردن با تمرین اتفاق افتاد یا با نماهای مجدد؟
نگار جواهریان :خیلیش در تمرین هاي قبل از فیلمبرداری پیدا شد. به لحاظ عملی شبیه تمرین هایي که این جا بدون من با بهرام توکلی داشتم نبود. آن جا روی حتی پلک زدن و نوع چرخاندن سر و چیزهای دیگر کار میکردیم.
این جور وقت ها چه قدر به دریافت خودت از بازیت اطمینان داری و چه قدر به کارگردان؟
نگار جواهریان :بستگی دارد به اینکه کارگردان کی باشد؟
جایی بوده که اعتماد کامل کرده باشی به کارگردان؟
نگار جواهریان :هیچ وقت پیش نیامده که صددرصد اعتماد کنم.
طی فیلمبرداری یاد بچه ي رزماری پولانسکی بودید؟
نگار جواهریان :حرف نزدیم راجع به اش.
نمیشود به این شباهت هیچ انگی زد، ولی ایده ي کلی دو فیلم خیلی شبیه هست. هجوم رجاله ها و تک افتادگی یک مادر و جنین.
نگار جواهریان :چه عجیب! هم اکنون که گفتید میبینم این شباهت هست. ولی درمورد ي شباهتش به رمان بیگانه کامو فکر کرده بودم.
بیگانه کامو مرا قانع کرد که اشتباه هست فکر کردن به اینکه چرا بهانه ي ورود به بحران در فیلم، مرگ بچه هست. چون در بیگانه هم بهانه، مرگ مادر هست. به لحاظ بازی فکر میکنم این جا نقطه ي مقابل بازی هست در بی خود و بی جهت هستی. آن جا یک جور حاضرجوابی داری، و این جا تبدیل میشود به مکث. همه ي چیز با مکث همراه هست.
نگار جواهریان :این چیزی بود که حامد در پیش ساخت درمورد اش حرف می زد. همۀ وقت} میگفت وقتی وارد دفتر می شوي باید دو سه ساعت بگذرد تا برسی به ریتم نهال. اولش انرژی داری و وقتی خسته می شوي شبیه او میشوی. حامد خیلی مفید می دانست که نهال چه شکلی ست. نقشه ي راه کاملا دستش بود.
فیلم با اینکه نهال را از بقیه جدا میکند، ولی در کل یک جهان می سازد. و آدم هاي دیگر هم توی همین جهان میباشند. مثالم شخصیت شوهر هست. او به زنش میگوید: «اگر من نرمالم، تو افسرده اي، و اگر تو نرمالی، همۀ ماها زیادی خوشحالیم.» ولی توی فیلم آن قدرها هم شاد نیست. کی این جمله را میگوید؟ کسی که به خوشحالی شهره هست: رامبد جوان، ولی در فیلم او فقط یک ذره از نهال شاد تر هست. آنقدر نیست که فیلم از هم بپاشد.
نگار جواهریان :اتفاقا رامبد جوان خیلی بازرسی شده بازی میکند و این خیلی مفید هست
این مدتی که رامبد بازی میکند به نسبت نقش هاي دیگرش افسرده ست! چه قدر خودتان حواس تان به این قضیه بود؟
نگار جواهریان :موقعی که من وارد پروژه شدم هنوز بازیگر نقش شوهر گزینش نشده بود و وقتی حامد گفت به رامبد فکر میکند، به نظرم آمد که چه عجیب و سخت بود رامبد با آن همه ي گرفتاریش بتواند بیاید و فکر میکردم نمیآید. و شاد شدم آمد. این شکل از کار را پذیرفتن، زیر این مانیفست رفتن به نظرم خیلی قابل احترام هست.
به نظرم همان قدر که حضور پرویز پرستویی فیلم امروز را نابود کرد، چون بک گراندهای گفته نشده ي شخصیت را با «حاج کاظم» پُر کرد، این جا بک گراند رامبد جوان به کاراکتر کمک کرده. این جا لازم نیست رامبد به اندازه ي خنداونه شاد باشد، چون آن شادی در بک گراند ذهنی بیننده از رامبد هست.
نگار جواهریان :و این خیلی تکان دهنده ست. کسی که همه ي ي عمرش سعی کرده برای شادی مردم، خیلی عجیب هست که بیاید برای این نقش.
تازه حرف فیلم انگار طعنه اي ست به مدل بیرونی رامبد. انگار رامبد تن داده که در معرض تهمت فیلم قرار بگیرد.
نگار جواهریان :این به نظرم ویژگی استثنایی رامبد هست. فکر میکنم پذیرفتن این نقش این را اثبات میکند که حدی از درک عمیق درد در او هست که تصمیم گرفته کاملا راه برعکس اش را برود. درواقع برای همین هست که انتخابش معمولا شادبودن هست.
آخر فیلم وقتی شوهر آن جمله را میگوید که «من بچه ام مرده» انگار این سیکل برای او هم تکرار میشود.
نگار جواهریان :و در این لحظه ست که فکر می کنیم این دوتا آدمی که در طول فیلم این قدر از هم دور بوده اند حالا میتوانند کاملا به هم نزدیک بشوند.
راستش این روزها خیلی به یاد حرفی ام که حامد محمدطاهری خیلی سال پیش در کارگاهش به ما گفت. یک عکس فراموش نشدنی بود. گفت بیایید جوانی را یک گل تصور کنید. خودش اسمش را گذاشته بود «هانای جوانی»، میگفت این همانی ست که برای شما در کار و زندگی و وجودداشتن الهام بخش هست.
یک روز عمر این گل تمام میشود. دیگر نیست. باید تا قبل از اینکه تمام شود و درواقع همه ي وقت، تا آخر عمر، بگردید دنبال چیزی که بیاید جای آن. هرکس باید راه خودش را پیدا کند.