کد خبر: ۵۴۰۲۴۰
۱۱ بازدید
محمد کیانوشراد در روزنامه آرمان نوشت: چرا اصلاحطلبان به اصولگرايان معتدل و راستين و اصولگرايان به اصلاحطلبان نيازمندند؟ از نظر جامعهشناختي و سياسي، اصلاحطلبي هم نوعي محافظهكاري است. تفاوت در ميزان درجه و دامنه خواست تغييرات اجتماعي سياسي است. محافظهكاران (اصلاحطلبان و اصولگرايان) مخالف تغيیرات راديكال هستند.
محمد کیانوشراد در روزنامه آرمان نوشت: چرا اصلاحطلبان به اصولگرايان معتدل و راستين و اصولگرايان به اصلاحطلبان نيازمندند؟ از نظر جامعهشناختي و سياسي، اصلاحطلبي هم نوعي محافظهكاري است. تفاوت در ميزان درجه و دامنه خواست تغييرات اجتماعي سياسي است. محافظهكاران (اصلاحطلبان و اصولگرايان) مخالف تغيیرات راديكال هستند.
در اين تعريف، اصلاحطلبان (رفرميستها) و اصولگرايان (محافظهكاران) هر دو با فرض حركت مسالمتجويانه براي ايحاد تغييرات در درون نظام سياسي تعريف ميشوند. واكنشهاي محافظهكاران يا اصولگرايان ايران، نسبت به تغيير و تحولات اجتماعي و فرهنگي متفاوت بوده است. محافظهكاري از نظر ايدئولوژيك ميتواند اشكال بسيار متفاوتي به خود بگيرد. فردگرايان ليبرال، و همچنين لایههایی از سلطنتطلبان، واپسگرايان نوستالژيك و واقعگرايان غيراصولي، همگي محافظهكار خوانده شدهاند. بدين ترتيب اصلاحطلبي محافظهكارانه براي سنت محافظهكاري اهميت محوري دارد. اين توصيفي است كه در فرهنگ علوم سياسي آكسفورد، نوشته «ايان مك لين» ميتوان از توصيف محافظهكاري آموخت.
محافظهكاري در ميان روشنفكران ايران، امروزه برچسبي بيشتر منفي را با خود حمل ميكند، همانگونه كه برداشتي منفي از ليبرال بودن و يا سوسياليست بودن در ميان جامعه سنتي وجود دارد. واژه محافظهكار اغلب در باره هركسي كه در برابر تغيیر ميايستد به كار ميرود، اما اشكال آن اين است كه گاه، دو تن را با وجود مواضع سرسختانه مخالف باز هم محافظهكار مينامند. بديهي است اين تعريف در مورد مدعيان دلواپس مصداق نخواهد داشت. ميتوان اصلاحطلباني را نيز در نظر داشت كه بهشيوه تدريجي، مسالمتآميز و گامبهگام و با اتكا به آرای ملت، به تغييرات اساسي در نظام سياسي نيز مي انديشند، و به شيوههاي راديكال و انقلابي هم معتقد نباشند، اما آنچه در يادداشت مطمح نظر است، اصلاحطلبان متعين فعلي با مشي و منش بزرگان اصلاحات است.
از اين منظر، هم اصلاحطلبان و هم اصولگرايان را بايد ذيل مفهوم محافظهكاري تعريف کرد. پس تفاوتهاي مصداقي اين دو جريان چيست؟ و آيا ميتوان حلقه وصلي براي تعامل دو جريان اصلاحطلب و اصولگرا يافت؟ اصلاحطلبي و محافظهكاري، بيش از آنكه يك ايدئولوژي خاص باشد، روشي براي پیگيري و پيادهسازي اهداف و آرمانهاست. آيا در ايران و در ميان دو جريان اصلي هيچ آرمان و هدف مشتركي كه زمينه همكاري و تعامل باشد، وجود ندارد؟ بدون شك وجود دارد. در اينجا برخي مشابهتها و اختلافات ذكر ميشود. مساله اصلي صرفا، بودن يا نبودن معيارها نيست، بلكه گاه ميزان و شدت آنهاست كه اختلافبرانگيز است. اصلاحطلبان بيشتر به آينده مينگرند و اصولگرايان بيشتر در گذشته ماندهاند. اصلاحطلبان بيشتر به باطن و پيام توجه دارند و اصولگرايان بيشتر به ظواهر و مناسك ميانديشند.
اصلاحطلبان بيشتر به تجدد و اصولگرايان بيشتر به سنتها و گذشته چشم دارند. اصلاحطلبان بيشتر استقراييمآب و تجربيانديشند و اصولگرايان بيشتر و تاريخي به امور مينگرند. اصلاحطلبان بيشتر به عقل و عقلانيت و اصولگرايان بيشتر به نقل و توصيه توجه دارند. اصلاحطلبان بيشتر به «ماقال» و منطق سخن و اصولگرايان بيشتر به «منقال» و گوينده آن توجه دارند. اصلاحطلبان بيشتر به دموكراسي بهعنوان پيششرط توسعه و اصولگرايان بيشتر به دينداري بهعنوان اصليترين هدف توسعه مينگرند. اصلاحطلبان بيشتر همهجانبهنگرند و به تحليل سيستماتيك امور توجه دارند و اصولگرايان بيشتر به تكبعدينگري در مسائل توجه دارند. اصلاحطلبان بيشتر با گفتوگو و تعامل پيش ميروند و اصولگرايان بيشتر با تحكم و دستور كار ميكنند.
اصلاحطلبان بيشتر اهل تشكيلات و تحزب هستند و اصولگرايان بيشتر به نظام دروني سلسلهمراتبي و فرمايشي نظر دارند. اصلاحطلبان بهلحاظ رفتاري بيشتر انعطافپذيرند و اصولگرايان بيشتر تصلب رفتاري دارند. اصلاحطلبان بيشتر اهل نقد و پذيرش و تجديدنظرطلبياند و اصولگرايان بيشتر اهل ثبات و ايستايي در افكار و رفتارها هستند. اصلاحطلبان بيشتر به تكثر جامعه و وجود دگرانديشان باور دارند، اصولگرايان بيشتر به يكدستي و يكپارچه و همانندسازي جامعه معتقدند. به هرروي ميتوان بيش از اين به تفاوتهاي دو جريان مهم سياسي كشور پرداخت. مشتركات دو جناح كم نيست، راه و روش نيز با درجاتي اختلاف، يكي است.
پس چرا نتوان با حفظ رقابت، براي توسعه ايران تعامل داشت؟ چرا هر دو جريان نيازمند هم هستند؟ ترديدي نيست كه هردو جريان به فكر اسلام، ايران، رشد و توسعه كشور هستند، اما با دو رويكرد و دو نگاه متفاوت. افراط و تفريط، تنها با حضور تعاملي هر دو و در كنار هم بودن ميسر است. حذف هر جرياني به افراط يا تفريط منجر خواهد شد. به بيان ديگر اصولگرايان نقش ترمز در برابر افراط اصلاحطلبان (از جمله در مورد سنتها) و اصلاحطلبان نقش موتور و پدال گاز براي رهايي از سكون و ايستايي اصولگرايان را ايفا ميكنند. اعتدال، حلقه وصل اين دو جريان به هم است.