تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




جنگ ویتنام؛ از جایزه اسکار تا پولیتزر

کد خبر: ۵۱۶۷۰۰

۹۰۷  بازدید

روزنامه آرمان امروز: اولین تصویر از کشور ویتنام، جنگ سال‌های ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ با آمریکا است؛ تصویری که بعدها در فیلم‌های «اینک آخرزمان» کاپولا و «جوخه»ی الیور استون دو کارگردان آمریکایی دیده‌ایم که هر دو فیلم‌ها جوایز اسکار بهترین فیلم و کارگردانی را از آن خود کردند. اما اکنون تصویری دیگر از یک نویسنده ویتنامی-آمریکایی به نام ویت تان نون پیش‌رو داریم که با نخستین رمانش «همدرد» توانست انبوهی از جوایز معتبر جهانی را از آن خود کند که مهم‌ترینشان جایزه پولیتزر ۲۰۱۶ بود.  جنگ ویتنام از جایزه اسکار تا پولیتزر

جایزه‌ ادگار آلن‌پو، جایزه‌ سنتر، مدال کارنیج انجمن کتابخانه‌ آمریکا‌‌ برای برترین رمان و جایزه‌‌ آسیایی‎-آمریکا‌‌یی در ادبیات داستانی از انجمن کتابداران آسیایی‎-آمریکا‌‌یی از دیگر جوایز این رمان است؛ «همدرد» توسط معصومه عسکری ترجمه و از سوی نشر «کتاب کوله‌پشتی» منتشر شده است. آنچه می‌خوانید چکیده مقاله منتقدان نیویورک‌تایمز - سارا لیال و فیلیپ کاپوتو- درباره این «شاهکار» است.

 
 «همدرد»؛ سفری به «دل تاریکی»


ما شهروندان کشوری ابرقدرت به جنگ ویتنام منحصرا به‌عنوان درامی آمریکایی می‌نگریم، فکر می‌کنیم سرزمین تبدار ببرها و فیل‌ها برای آمریکا صرفا پشت‌صحنه‌‌ای بیش نیست و ویتنامی‌ها هم فقط سیاهی‌لشکرند. این دیدگاه در ادبیات نیز منعکس شده و اساسا جنگ ویتنام جنگی بسیار ادبی‌ بوده است؛ چراکه کتابخانه‌ پروپیمانی از ادبیات داستانی و غیرداستانی تولید کرده است. از این انبوه کتاب‌ها فقط یک کتاب به‌دردبخور به ذهن متبادر می‌شود که در آن ویتنامی‌ها به صدای خود در آن حرف می‌زنند و آن مجموعه‌داستان «بوی خوشی از کوهستانی عجیب» اثر رابرت اولن باتلر است. هالیوود در این حوزه از ادبیات هم آمریکایی‌تر ظاهر شده.

در فیلم‌هایی نظیر «اینک آخرزمان» (فرانسیس کاپولا، ۱۹۷۹، بر اساس رمان «دل تاریکی» جوزف کنراد) و «جوخه» (الیور استون، ۱۹۸۶) ویتنامی‌ها (که البته دیگر آسیایی‌ها نقش آنها را بازی کرده‌اند) به هیچ وجه از ایفای نقش‌های کوتاه فراتر نرفته‌اند، یا دارند کشته می‌شوند و یا در میان خاکستر روستاهای سوخته ضجه و ناله می‌زنند.


آنچه ما را به رمان بی‌همتای ویت‌تان نُوِن، «همدرد» جذب می‌کند این است که نوِن متولد ویتنام است، اما در آمریکا بزرگ شده، بنابراین چشم‌انداز متفاوتی از جنگ و حوادث پس از آن به دست می‌هد. کتاب او خلأهایی که در این نوع ادبیات بوده، پر کرده و صدایی به گوش ما رسانده که قبلا آن را نشنیده بودیم، لذا به ما این فرصت را می‌دهد که به حوادث چهل سال قبلمان از دیدگاهی جدید بنگریم.

اما این رمان کمیک-تراژیک به پس‌زمینه‌ متن تاریخی‌اش رخنه می‌کند تا موضوعات جهانی بیشتری را روشن کند: بدین‌ترتیب تصورات غلط ابدی و سوءتفاهم‌های بین شرق و غرب را از بین می‌برد و دیگر مردم در مواجهه با این معضل اخلاقی‌ مجبور نیستند بین غلط و درست انتخاب کنند، بلکه باید بین درست و درست، دست به انتخاب بزنند.


راوی بی‌نام داستان که با وجود گمنامی شخصیتی به‌یاد‌ماندنی است، یک ویتنامی-آمریکایی با یک قلب و ذهن تقسیم‌شده است. مهارت نون در به تصویرکشیدن این نوع شخصیت دوسوگرا شایسته‌ مقایسه با اساتید این فن یعنی جوزف کنراد، گراهام گرین و جان لوکاره است. دوگانگی به معنای واقعی کلمه در پوست و گوشت و خون شخصیت اصلی این کتاب است؛ یک دورگه‌ که فرزند خارج از عرف یک مادر ویتنامی نوجوان (مادرش را دوست دارد) و یک کشیش کاتولیک فرانسوی (از پدرش متنفر است) است. کم‌کم شکاف در شخصیت او گسترده می‌شود. چون او در ایالات متحده درس خوانده، انگلیسی را سلیس و بی‌لهجه آموخته و همین‌ها نوعی عشق-تنفر در وجود او می‌پروراند، بودن در کشوری که برای خودش خیلی اَبَر-اَبَر ضرب کرده است؛ اَبَرهواپیماها، جت‌های اَبرصوت، سوپرمارکت‌های بزرگ، بزرگراه‌های عظیم.

جنگ ویتنام از جایزه اسکار تا پولیتزر 

توانایی آکروباتیک راوی در تعادل برقرارکردن بین این دو دنیا، همانطور که در سطور اول کتاب می‌گوید نقطه قوت و ضعف او نیز است: «من یک جاسوسم، یک شبح، یک روح، یک مرد دوچهره. به همین دلیل شاید عجیب نیست که من دوتا ذهن هم دارم. من تصویر نامربوطی نیستم که از یک کتاب طنز یا یک فیلم ترسناک بیرون آمده باشد، هرچند بعضی‌ها طور‌ با من برخورد می‌کنند انگار یکی از آن شخصیت‌ها هستم. چیز‌ جنب بخورد، هر طرف که باشد، راحت متوجه می‌شوم. بعضی وقت‌ها تملق خودم را می‌گویم که پسر، این خودش یک استعداد است که تو داری! آن‌هم یکی از ریزترین استعدادهای خدادادی، اما شاید فقط من صاحب این استعداد‌ باشم. بعضی مواقع، وقتی می‌بینم با وجود این استعداد، نمی‌توانم گرهی از گره‌­های این دنیا‌ کوفتی باز کنم، به خودم می‌گویم یعنی واقعا اسم این را می­‌شود گذاشت استعداد؟ به‌هرترتیب، تو هستی که از استعداد استفاده می‌کنی، نه اینکه استعداد از تو استفاده کند. باید اعتراف کنم استعداد‌ که نتوانی از آن استفاده کنی، استعدادی که خودش بر تو مسلط باشد، خطر محض است.»


کتاب با روایت شخصیت اصلی که فرم نوشتن اعتراف برای مردی مرموز به نام «فرمانده» را دارد، در روزهای پایانی جنگ و تسلط نیروهای کمونیست بر سایگون آغاز می‌شود. راوی معاون و دستیار حاضر در اردوگاه «ژنرال» (یکی از چندین شخصیتی که مانند راوی هرگز به نام خوانده نمی‌شود) است. ژنرال، رئیس‌پلیس ویتنام جنوبی و همینطور پلیس مخفی شعبه‌ ویژه است. یکی از نیروهای سیا به نام کلود در لحظات آخر هواپیمایی برای ژنرال و ایادی‌اش دست‌وپا می‌کند و با اینکه راوی مایل به ترک سایگون نیست، مافوق و رفیقش «مان» از او می‌خواهد برای پاییدن ژنرال همراه او به آمریکا برود.


نون تصویری از سایگون سقوط‌کرده به دست می‌دهد؛ یک فضای سردرگم، پر از هرج‌ومرج، هراس‌انگیز که راوی زیر توفان ویت‌کنگ‌ها و رفقای ویتنام شمالی‌اش کشور را ترک می‌کند. این روایت بی‌نقص و داغ که در پنجاه صفحه‌ اول رمان جمع شده، بعد کم‌کم به جوش می‌آید. همان صفحات شوق‌انگیز و آغازین کتاب ما با شخصیت بزن‌بهادر راوی و تجربیاتش به‌عنوان پناهنده جاسوس در لس‌آنجلس همراه می‌شویم. راوی در لس‌آنجلس با استاد دانشگاه قدیمی‌اش شغلی می‌گیرد و روابطی عاطفی با یک زن آمریکایی-ژاپنی بزرگ‌تر از خودش آغاز می‌کند.

درحالی‌که عشق و علاقه در این کتاب به رمزی مجهول و آزاردهنده تبدیل شده، دوست راوی با آن ظاهر کلیشه‌ای آسیایی‌اش، یک فمینیست معتقد به عشق آزاد از آب درمی‌آید. در اینجا رمان هم هیجان‌انگیز و هم طنزی اجتماعی می‌شود. اگر شما شوخ‌طبعی در نوشتن را دوست دارید، اینجا خنده دارترین جای کتاب است؛ ‌طوری‌که بیشتر شایسته‌ لطایف‌الحیل است تا رمانی جدی.


در آمریکا فعالیت‌های جاسوسی راوی و انگلیسی بی‌عیب و نقصش او را وارد وادی فیلم و فیلمسازی می‌کند. او توسط یک کارگردان پرطمطراق هالیوودی که از او به نام «نویسنده» یاد می‌شود (و ما را یاد فرانسیس فورد کاپولا می‌اندازد) استخدام می‌شود تا در مورد فیلمنامه‌ «هملت» با او صحبت کند؛ پروژه‌ فیلمی که شبیه فیلم «اینک آخرزمان» است.

این فیلم در روستایی ویتنامی که متعلق به ویت‌کنگ‌ها یا همان کمونیست‌هاست می‌گذرد و در آن یک‌سری آدم بدبخت محکوم به فنا توسط کلاه‌سبزهای آمریکایی نجات پیدا می‌کنند. فیلمنامه حاوی بسیاری صحنه‌های پوچ، توهین‌‌آمیز و تناقضات و دروغ‌هایی ا‌ست که دل این سروان را به درد می‌آورد و می‌گوید مرگ یک بار، شیون هم یک بار. بدین‌ترتیب به کارگردان می‌گوید که هیچ‌یک از شخصیت‌های ویتنامی فیلم دیالوگی ندارند و فکر نمی‌کنید اگر اینها به زبان ویتنامی حرف بزنند فیلم باورپذیرتر خواهد شد؟ و در پاسخ می‌شنود: «بگذار به شما رازی بگویم.

آماده‌ای؛ هیچ‌­کس به هیچ‌کجایش هم نیست!» هنگام تصویربرداری فیلم «هملت» سروان به فیلیپین سفر می‌کند، این بخش به وضوح بر اساس فیلمبرداری فیلم «اینک آخرزمان» نوشته شده است. او کمک می‌کند تا یک سری پناهندگان ویتنامی در بخش‌هایی از فیلم به‌عنوان سیاهی‌لشکر نقش ایفا کنند.


دستاورد مهم «همدرد» این است که به ویتنامی‌ها صدا می‌دهد و از ما می‌خواهد که به آن توجه کنیم. تا الان این کتاب دیالوگی یک‌طرفه داشته یا حداقل به نظر فرهنگ مردمی آمریکا اینطور به نظر می‌رسد. همانطور که راوی توضیح می‌دهد؛ «این تنها جنگی است که در آن بازندگان به‌جای فاتحان تاریخ را نوشتند.» و بنابراین آنچه که ما اغلب از جنگ ویتنام شنیده‌ایم از نقطه‌نظر سربازان آمریکایی، سیاستمداران و روزنامه‌نگاران آمریکایی بوده. ما تا‌به‌حال داستانی شبیه این در مورد این جنگ نشنیده بودیم.

جنگ ویتنام از جایزه اسکار تا پولیتزر


از این به بعد رنگ‌وبوی کتاب تیره می‌شود و راوی در شبکه‌ای از فریب و خیانت می‌افتد و در درون خود با نقش دوگانه‌اش دچار اختلاف می‌شود. گزارش‌هایی که راوی برای «مان» می‌فرستد درواقع نقشه‌ آینده را برنامه‌ریزی می‌کند. راوی در این بین برای جلوگیری از فاش‌شدن جاسوسی‌اش مجبور به شرکت در دو ترور می‌شود. یکی از قربانیان افسر سابق شعبه ویژه است که در کتاب با عنوان «سرگرد شکمو» از او یاد می‌شود و دیگری روزنامه‌نگاری ویتنامی ا‌ست که در روزنامه‌ کالیفرنیا قلم می‌زند. شرح ماجرای قتل‌ها در کتاب بسیار عصبی، از نظر روانشناختی پیچیده و میخکوب‌کننده است. راوی طی این قتل‌ها روحا و جسما از هم می‌پاشد. در جایی از کتاب اینطور با خود فکر می‌کند: «پشیمانی از قتل سرگرد شکمو، روزی چندبار گریبانم را می‌گرفت؛ سرسخت و سمج مثل طلبکارها.»


 «همدرد»؛ روایت یک جاسوس در ۲ جبهه


آقای نون که در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، انگلیسی و مطالعات آمریکا تدریس می‌کند، و نویسنده‌ یک کتاب دانشگاهی به نام «نژاد و مقاومت» نیز است، اکنون با «همدرد»ش، چیزهای زیادی برای گفتن دارد و صدای داستانی او بسیار دانا، شوخ، پرنفوذ و هوشمندانه است. رمان او یک اثر جاسوسی- جنایی ا‌ست، یک اکتشاف فلسفی، داستان به بلوغ‌رسیدن، قصه‌ مهاجربودن، نیمه‌آسیایی‌بودن و حاصل یک رابطه‌ خارج از عرف. این کتاب در مورد این است که تحت فشار باشی که خود را زیر لایه‌هایی بسیار مخفی کنی که حتی خودت هم مطمئن نباشی که واقعا چه کسی هستی.

در این کتاب قسمت‌های زیادی وجود دارد که قابل ستایش است. آقای نون استاد کنایه‌گویی و مو را از ماست‌کشیدن است و کتاب به وضعی پیچیده و سبکی پوچگرا نبض می‌گیرد. راوی می‌گوید: «آتش‌بس کوبنده‌ موفقی بود، طی دو سال فقط صدوپنجاه هزار سرباز مرده بودند، به‌علاوه‌ تعدادی غیرنظامی. تصور کنید بدون آتش‌بس چند نفر می‌مردند!»


ژنرال در آمریکا ارتشی دست‌وپاشکسته فراهم می‌کند و چهار-پنج نیروی چریکی که «بون» نیز جزو آنهاست به تایلند می‌فرستد تا در عملیاتی با کمونیست‌های ویتنام درگیر شوند. راوی از این عملیات به نام خودکشی یاد می‌کند و با وجود نارضایتی «مان» از ترک آمریکا، برای نجات برادر خونی‌اش «بون» آمریکا را ترک کرده، راهی تایلند می‌شود.

بله، خونِ دوستی پرزورتر از آبِ ایدئولوژی است. بدین‌ترتیب راوی به ارتش ژنرال می‌پیوندد و در این وضعیت چالش‌برانگیز گیر کرده که چطور همزمان هم به «بون» خیانت کند هم جانش را نجات دهد. کاری نداریم که در ویتنام برای راوی و «بون» چه رخ می‌دهد و ما در پی شرح وقایع کتاب نیستیم به‌جز اینکه «همدرد» در بخش‌های پایانی‌اش به رودررویی دو نیروی پوچ باهم می‌انجامد که گویا آن را کافکا یا ژان ژنه نوشته است!


راوی طی بازجویی‌هایی سخت و سبوعانه تا مرز دیوانگی می‌رود، اما در میان همین دیوانگی‌ها به وضوح به دریافتی جدید از خود می‌رسد. می‌بیند این رخدادی که او این همه برایش جانفشانی کرده، به او و هرکس برای آن فداکاری کرده بیش از هرکسی خیانت کرده است... در این بخش او گویا از لبه پرتگاه رد می‌شود و ما هم با او همراه هستیم. (در صفحات آخر کتاب او از خودش با عنوان «ما» یاد می‌کند که بدین معناست که دو نیمه‌ ذهن او به‌هم پیوسته است.) او از زندان آزاد می‌شود و به آنچه آموخته فکر می‌کند؛ چیزهایی که از حوادث تاسف‌بار ویتنامی‌ها و تاریخ قرن بیستم آمریکا آموخته است...




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «جنگ ویتنام؛ از جایزه اسکار تا پولیتزر»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..