تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




گزیده‌ای از اشعار عاشقانه سعدی

وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها*** بی‌خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها

گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل*** با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها

ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها *** وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها

تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم *** بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها

تا خار غم عشقت آویخته در دامن*** کوته نظری باشد رفتن به گلستان‌ها

آن را که چنین دردی از پای دراندازد *** باید که فرو شوید دست از همه درمان‌ها

گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید *** چون عشق حرم باشد سهل است بیابان‌ها

هر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آید *** ما نیز یکی باشیم از جمله قربان‌ها

هر کاو نظری دارد با یار کمان ابرو *** باید که سپر باشد پیش همه پیکان‌ها

گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش *** می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها

***

ما را همه شب نمی‌برد خواب *** ای خفته روزگار دریاب

در بادیه تشنگان بمردند *** وز حله به کوفه می‌رود آب

ای سخت کمان سست پیمان *** این بود وفای عهد اصحاب

خار است به زیر پهلوانم *** بی روی تو خوابگاه سنجاب

ای دیده عاشقان به رویت *** چون روی مجاوران به محراب

من تن به قضای عشق دادم *** پیرانه سر آمدم به کتاب

زهر از کف دست نازنینان *** در حلق چنان رود که جلاب

دیوانه کوی خوبرویان *** دردش نکند جفای بواب

سعدی نتوان به هیچ کشتن *** الا به فراق روی احباب

***

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست *** یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس *** که به هر حلقه موییت گرفتاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست *** در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید *** تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم *** همه دانند که در صحبت گل خاری هست

نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس *** که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست

باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد *** آب هر طیب که در کلبه عطاری هست

من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود *** جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست

من از این دلق مرقع به درآیم روزی *** تا همه خلق بدانند که زناری هست

همه را هست همین داغ محبت که مراست *** که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست

عشق سعدی نه حدیثی‌ست که پنهان ماند *** داستانیست که بر هر سر بازاری هست

***

 هر که دلارام دید از دلش آرام رفت *** چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت

یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل بدیم *** پرده برانداختی کار به اتمام رفت

ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت *** سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت

مشعله‌ای برفروخت پرتو خورشید عشق *** خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت

عارف مجموع را در پس دیوار صبر *** طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی *** حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت

هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت *** آخر عمر از جهان چون برود خام رفت

ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان *** راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت

همت سعدی به عشق میل نکردی ولی *** می چو فرو شد به کام عقل به ناکام رفت

***

 هرگز نبود سرو به بالا که تو داری *** یا مه به صفای رخ زیبا که تو داری

گر شمع نباشد شب دلسوختگان را *** روشن کند این غره غرا که تو داری

حوران بهشتی که دل خلق ستادند *** هرگز نستانند دل ما که تو داری

بسیار بود سرو روان و گل خندان *** لیکن نه بدین صورت و بالا که تو داری

پیداست که سرپنجه ما را چه بود زور *** با ساعد سیمین توانا که تو داری

سحر سخنم در همه آفاق ببردند *** لیکن چه زند با ید بیضا که تو داری

امثال تو از صحبت ما ننگ ندارند *** جای مگسست این همه حلوا که تو داری

این روی به صحرا کند آن میل به بستان *** من روی ندارم مگر آن جا که تو داری

سعدی تو نیارامی و کوته نکنی دست*** تا سر نرود در سر سودا که تو داری

تا میل نباشد به وصال از طرف دوست *** سودی نکند حرص و تمنا که تو داری

 انتهای پیام/




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «گزیده‌ای از اشعار عاشقانه سعدی»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..