تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




یک هفته 7 چهره؛ از چیپِ طارمی تا سورپرایز احمدی نژاد

برترین ها - ایمان عبدلی:

کاندیدای جمنا یا (اجماع هفته)

نیروهای سیاسی اصولگرا در روزهای گذشته به شدت به دنبال ائتلاف و اجماع هستند تا با کاندیدایی واحد در انتخابات پیش رو حاضر شوند . بحث ائتلاف و اجماع در میان نیروهای سیاسی اصولگرا و اصلاح طلب طی سال های گذشته رونق زیادی داشته و فراتر ازرونق، بود و نبودش عامل شکست و پیروزی در انتخابات دوره های گوناگون تلقی شده است.


 در انتخابات سال 92 اجماع نیروهای اصلاح طلب به نفع حضور روحانی در انتخابات و کناره گیری نماینده اصلاحات، بزرگترین عامل پیروزی روحانی قلمداد شد. در همان انتخابات اصولگرایان از تعدد نیرو رنج می بردند و وجود همزمان نیروهایی مثل قالیباف و جلیلی به عبارتی رای آن را پراکنده کرد. از این مثال ها زیاد است و ائتلاف با چنین حافظه سیاسی، اهمیت دوچندان پیدا می کند.


با این حال عده ای اعتقاد دارند که ائتلاف ها در جهت پیروزی انتخاباتی است و مصرف کوتاه مدت دارد و پایدار نیست.غافل از این که  ائتلاف و اجماع در هر مدلی از شاخصه های اساسی دموکراسی خواهی است.


 گرچه که اجماع دو گونه است و آن مدلی که در کشور ما مشاهده می شود را «اجماع منفی» نام می گذارند، اما همین مدل منفی اجماع که در واقع اشاره به اجماعی دستوری با مداخله نخبگان سیاسی دارد هم فضای سیاسی با ثبات را تقویت می کند.  در کشورهای کاملا توسعه یافته که احزاب در آن تعریف روشن دارند، اجماع مثبت صورت می گیرد و کل فرایند ائتلاف خود جوش و بر حسب نیازها شکل یافته، پیش زمینه آن مدل ایده آلی اجماع همین مرحله ی در حال گذاری است که ما در حالی طی کردن آن هستیم.

یک هفته 7 چهره 


اجماع نه به معنای امحا اختلافات، بلکه به معنای توافق بر سر مسائل اساسی و سازش برسر مسائل فرعی تر است.از یاد نبریم در کشورهای همچون ایران دست یابی به اجماع کار دشوارتری است، چون شکاف ها کثرت و پویایی دارند (از تفاوت ها و تضاد های قومیتی بگیرید تا مسائل مذهبی). از این رو برای اجماع قاعدتا باید از منافع زود گذر گذشت و در بلند مدت قدرت تعامل داشت. اگر امروز نیروهای اصولگرا تلاش می کنند زیر یک چتر قرار بگیرند اصلا اتفاق بدی نیست و گمان منفعت طلبی و طمع قدرت نبرید. اتفاقا با چنین سازو کاری هر چند الکن و قابل انتقاد، کاندیدای مورد وفاق و احتمالا پیروز هر جریان بعدها پاسخگوتر خواهد بود و نمی تواند زیر حرف هایش بزند. اگر موتلفه راضی به کناره گیری یا قبول قیومیت جمنا شود و میرسلیم نیاید و اگر تمام نام هایی چون: قالیباف و زاکانی و بذر پاش هیات حاکم جمنا را به رسمیت بشناسند و به توافقات درون جبهه ای تمکین کنند، راه پیروزی هموارتر خواهد شد.


کما این که چه لزومی دارد افرادی که در اصول اساسی شبیه به هم هستند، حضور توامان داشته باشند. این نه تنها  چند صدایی نیست، بلکه فضا را بیهوده مغشوش می کند. در نهایت فرقی نمی کند روحانی و اصلاح طلبان اجماع کنند یا آیت الله رئیسی و اصولگرایان، مهم تر ازهر چیزی، وفاداری به قانون و تمرین پاسخگویی و مسئولیت پذیری و البته ولایت مداری است و درنهایت این که ائتلاف ها را با عباراتی احساسی و منفعلانه چون «همه سرو ته یه کرباسند» سرکوب نکنیم که سیاست اصلا جایی برای رمانتیسیم ندارد.

ترامپ یا (هجوم هفته)


هجوم نیروهایی آمریکایی به مواضع نظامی  سوریه در حمص غافلگیری عجیبی داشت از آن جنبه که ترامپ بارها در منازعات انتخاباتی مداخله دولت اوباما در مسائل داخل سوریه را محکوم می کرد. اگر از تحلیل هایی که احساسات ایوانکا ترامپ را  در این حمله موثر می دانند، بگذریم و با عمق بیشتری به تحولات رفتاری دولت ترامپ نگاه کنیم بهتر در می یابیم که اتفاقا برخلاف آن چه که تصور می شود این حمله ارتباط خاصی با ترامپ و اطرافیانش ندارد.


در واقع  نخبگان سیاسی ایالات متحده از ظرفیت هیجانی ترامپ در جهت تقویت خط سیر مواضع آمریکا بهره برده اند (برای ترامپ هم این حمله یک خاصیت داشت و این که به نوعی نمایش قاطعیتی بود که بارها فقط وعده اش را داده بود) و اصلا این حمله به حمص نشانمان داد که ترامپ نمی تواند خیلی خارج از قاعده کلی مورد پسند و ساختار سیاسی و کنترل کننده موجود در واشنگتن رفتار کند.


حمله به مواضع ارتش سوریه برای رئیس جمهوری که اولویت اش مبارزه با داعش بود و قائل به دخالت در سوریه نبود، نشان می دهد آن چه که تیم سیاست خارجی آمریکا می پسندد، حتی می تواند مسیری خلاف جهت وعده های رئیس جمهور مستقر باشد و حتی ترامپ و نیروهای آمریکا را موقتا در کنار داعش قرار دهد. به هر حال برای ساختار سیاسی مستقر در ایالات متحده این حمله چند وجهی است و مصداق قاعده ی «هر ده سال  و یک مداخله نظامی مرعوب کننده» است.

یک هفته 7 چهره 


یک بعد مرعوب کردن کره شمالی و هم رده هایش است و بعد دیگر در این میان نفع رژیم صهیونیستی است. به هر حال پایگاهی مورد اصابت قرار گرفته، همان جایی بود که چندی پیش جنگنده های رژیم صهیونیستی را مورد اصابت قرار داده بود و اما نکته ظریف پایانی رفتار روسیه و آمریکا است. همان طور که ناظران بین المللی هم تایید می کنند، احتمالا روس ها از این حمله خبر داشتند و شاید به نوعی این فضا سازی مشترک روسی و آمریکایی در جهت آمادگی بشار اسد برای انتقال دولت است.


ماحصل این فرایند اثبات غیر قابل اعتماد بودن آمریکا و روسیه است. دو کشوری که  همه چیز را در جهت منافع خودشان پیش می برند و حرجی هم نیست و این ذات روابط دیپلماتیک در دنیا است.


 ورای همه ی این ها مردم سوریه هستند که در ویرانه ی شامات زندگی می کنند و بهای جنگ نیابتی روسیه و آمریکا را می دهند. برای کرملین و کاخ سفید مهم نیست که ساکنین ترس و دلهره روز شب و روزهایشان چه رنگی دارد، اما برای سوری ها مهم است که افراد مستقر در کاخ سفید و کرملین چگونه فکر می کنند و این نهایت نگون بختی است که زندگی مردمانی  وابسته به دیگران باشد.

مهدی طارمی یا (چیپ هفته)


مهدی طارمی احتمالا برای دومین سال پیاپی آقای گل خواهد شد. او به تنهایی شش امتیاز برای تیم ملی در مقدماتی جام جهانی به ارمغان آورده. سیر پیشرفت او طی دو سال گذشته خیلی سرعت داشته وهمین مساله باعث می شود فرصت کافی برای تامل و ته نشینی رفتارهایی متناسب با موقعیت اش نداشته باشد. طارمی یک مثال از خیل فوتبالیست های درمانده در چنین وضعیتی است.


آن هایی که در اتاقکی شیشه ای زندگی می کنند و کوچکترین کنش آن ها ثبت و ضبط می شود و حتی یک غلط املایی  از آن های در یک پست اینستاگرام محل نقد و نظر می شود و موج راه می اندازد.


 به جرات هیچ شخصیت سیاسی و هنری این اندازه محل سوژگی نیست و این همه سوژه بودن ظرفیتی عجیب می خواهد. فوتبالیست ها در فرمی کاذب محل توجه مردم قرار گرفته اند و کری های آبی و قرمز فراتر از تخلیه هیجان  و کارکردهای این چنینی ورزش رواج دارد. اصلا این ها، محل تمرین تعصب و بی ادبی شده و همین می شود که حتی بازیکن خودی هم با یک پنالتی ناکام فحش می خورد.

یک هفته 7 چهره 


این بحران هایی که در فوتبال ما دامن گیر شده اما محصول خلا در عرصه های دیگر است. به عبارتی در ایران ما فاقد الگوهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی هستیم و طبع الگو پروری عوام دائما در فوتبال اسطوره اش را جستجو می کند، یعنی در تنها امکان موجود.


 فضای فرهنگی که نتوانسته همه گیر شود و محدود به عده قلیلی مانده و اصلا در پیشبرد امورات خودش هم نقص های زیادی دارد، چه برسد به قهرمان پروری و الگو سازی! فضای سیاسی هم انقدر درگیر تعاریف محدودیت ساز است که اصلا عرصه ای برای الگوسازی ندارد و و باقی عرصه ها هم یا نیستند و یا کمرنگ اند.


 همین می شود که میل الگو پروری توده ها به سمت فوتبال سرازیر می شود، چون پرداخت چهره های فوتبالی برای رسانه ها کم دردسر و کم هزینه است، پس دائما پر رنگ می شوند و ناخواسته به مردم جهت می دهند. مردم خوراک می خواهند، این خوراک راحت هم هضم می شود و اتفاقی که می افتد پررنگ شدن آدم های بی نهایت معمولی است که چون ازآن ها قهرمان ساخته ایم گمان می کنیم خدشه ناپذیرند.

رامبد جوان یا (خیرخواه هفته)


تعریف و تمجید از کسانی که در رسانه ملی صاحب جایگاه هستند، دل شیر می خواهد. عموم مردم تصور می کنند تمام آن هایی که در رسانه ملی تریبون دارند با رانت و لابی این جایگاه را تصاحب کرده اند و البته درآمد کلانی هم از جایگاهشان به جیب می زنند.


 در واقع پس از افت و خیزهای تلویزیون در چند سال اخیر که متاثر از غلبه ی فضای سیاسی بود، صاحب جایگاه بودن در رسانه ملی درصدی از عدم محبوبیت را حداقل در نگاه دسته ای از مردم با خودش می  آورد. خصوصا اگر آن صاحب جایگاه به شکلی مستمر و طی سال ها طولانی صاحب کرسی باشد، گمانه های منفی دامنه دارتر و بیشتر می شود.


 انگار امثال رامبد جوان حق دیگرانی را خورده اند که حالا جای خالی شان حس می شود برخی این جای پر را به آن جاهای خالی ربط می دهند، غافل از این که تصمیمات کلان مدیریتی و ممنوع الفعالیتی دیگران به پرکاری مثلا رامبد جوان ربطی ندارد.


از خودِ رامبد دور نشویم و برگردیم به برنامه ای که در سال پنجم خودش با همه ی بالا و پائین ها صاحب جایگاه است. بارها نوشته اند و نوشته ایم که خندوانه می تواند بهتر باشد، که جناب خان نیست و باید جایگزین های مناسبت تری نسبت به این چهارعروسک سردرگم داشته باشد. خیلی ها  شکل مهمان دعوت کردن های رامبد را نقد کرده اند و برخی هم فرم برنامه را تکراری می بینند و اعتقاد دارند خندوانه از اوج فاصله گرفته.

یک هفته 7 چهره 


این بار کاری با این داستان ها نداریم به هرحال رامبد جوان عرصه ای را انتخاب کرده که نیاز به انرژی زیادی دارد. خندیدن دسته جمعی برای مردمی که عبوس بودن را معادل با اعتبار بودن می دانند و هرگونه شادی را به کنایه سرخوشی نام می گذارند و اصلا این شکل برنامه سازی را سوپاپی برای تخلیه انرژی های منفی می دانند، کار دشواری است در ذات.


با این شرایط کاری که رامبد جوان کرده علی رغم تمام نقاط ضعفش قابل تقدیر است. او به زور و با شرم  و تعارف هم که شده از حاضرین در استودیو و از مردم پشت تلویزیون خنده گرفته و می گیرد. چهار سال برنامه سازی روتین، مطمئنا فرساینده است، ادامه این مسیر در فرمی که حتی برای معرفی اسپانسرهایش هم خلاقیت و تازگی به کار می برد، کار سختی است.این که  درمیانه ی گود حتی بداخلاقی های عده ای از مردم تنگ نظر را که مسائل مربوط به زندگی خصوصی ات را تیتر می کنند، تحمل کنی و باز هم خنده بخواهی ظرفیت بالایی می خواهد.


 شخصا گمان می کنم رامبد جوان درصد قابل توجهی از خیرخواهی را در وجودش دارد وقتی که از تریبونش برای احیای همکارانی فراموش شده چون ارژنگ امیرفضلی استفاده می کند. او اگر با دعوت از چهره هایی چون حامد همایون به خواست عمومی باج می دهد، از آن طرف کم کارها و فراموش شده ها راهم به دیگران یادآوری می کند و به قولی دست خیر دارد. اگر برنامه ارژنگ امیرفضلی را دیده باشید بهتر درک می کنید از چه جنس رفتاری صحبت می کنم.
 هنرمندی چون او کجا بهتر ازخندوانه می تواند از ناتوانی مالی اش بگوید.این امکانیست که رامبد در اختیار امثال امیرفضلی قرار می دهد و نشان می دهد جوانمردی و دیگرخواهی ها فقط به خیریه ها و انجمن های حمایتی از بیماران  ... این ها نیست و سطحی عمیق تر دارد. اگر رامبد طی این سال ها صاحب جایگاه و منزلت شده، نوش جانش! چه کسانی بهتر از امثال او که در موقعیت هم دیگران را فراموش نمی کنند و دستگیرند.

مسعود ده نمکی یا (تحدید هفته)


حضور مسعود ده نمکی در برنامه جهان آرا که به مناسبت زندگی و زمانه شهید آوینی تدارک دیده شده بود، بهانه ای شد برای نقد و تحلیل وضعیت مدیران فرهنگی در دهه شصت و امتداد آن نگاه که توسط امثال سروش و محمد بهشتی تکوین شد و توسط تکنوکرات های دولت هاشمی ادامه یافت و در دوران اصلاحات بارور شد و البته به زعم ده نمکی خطرناک هم.


 در نگاه ده نمکی  امثال مهرجویی و علی حاتمی و اصغر فرهادی نقد شدند و تا اندازه ای تکفیر، آن بخش که ناظر به سیاست ای فرهنگی در دهه شصت است را کاری نداریم و فقط در مورد نقد های سینمای مسعود ده نمکی حرف خواهیم زد.


 اوکمال الملک و اجاره نشین ها و فروشنده را در یک سبد قرار می دهد و همه ی آثار این شکلی را در جهت تضعیف اعتقادات و کمرنگ کردن روحیه انقلابی گری می داند، به هرحال ادعای سنگینی است به یک باره سه کارگردان موثر و قابل احترام سینما را زیر سوال بردن، توان و سواد سینمایی زیادی می خواهد که برای کسی چون ده نمکی که خیلی سابقه ای در هنر ندارد، گام بلندی است. نمی دانم و شاید حق با کارگردان اخراجی ها و رسوایی باشد، اما  امثال ده نمکی چگونه نادانسته به هنر جفا می کنند؟


آن چه که  ده نمکی نرمالیزاسیون می نامد و اعتقاد دارد جامعه با آثاری چون اجاره نشین ها مصرفی می شود، با کمال الملک شکلی تزئینی از تاریخ را می بیند و با هامون فردانگار و سکولار می شود و با فروشنده هم که اصلا فریب می خورد( چون سرمایه گذارش قطری است و ظالم است پس کارگردانش نباید از گورخواب ها دفاع کند) و این خواست که همه به  شکلی ایدئولوژیک فیلم هایی بسازند که پسند ده نمکی باشد، در واقع تقلیل و تخفیف هنر به شعار و سخنرانی است. کما این که هنر اگر مطلوبتی دارد بیشتر از آن جهت است که عرصه ی تحدید نیست.

یک هفته 7 چهره 


 در هنر، هنرمند تا جایی که می تواند تخیل می کند و ذهن پرواز دارد بدون هیچ محدودیتی. مهرجویی با ذهن فسلفی اش حق دارد پری، سارا و هامون را بسازد. او چیزهایی را می سازد که در ذهنش می گذرد و هر بار که موفق شده پرداخت قدرتمندی داشته باشد، علاقه مندانش صف کشیده اند و هر بار هم که مثل سال های اخیر توفیقی نداشته، بی تعارف نقد شده. همین طور سینمای حاتمی روایتی شخصی اما محبوب از تاریخ است، او هیچ گاه ادعای سند سازی تاریخی نداشته و همیشه شعر و قاب را به اسناد تاریخی ترجیح داده.


فرهادی را هم فرض می کنیم که دست در دست غربی ها دارد و در دلسوزی برای گورخواب ها صداقت ندارد، مگر کم سینماگر ریاکار داریم؟ فرهادی هم اضافه بر همه ی آن ها! حداقلی ترین تفسیر این که این ریاکار نام ایران را نه در مسائلی چون اعتیاد و تورم بلکه در سینما و اسکار سربلند و پر آوازه می کند.


 نکته بعدی این که حالا که ده نمکی از فضای  گذشته به عرصه ای چون سینما و هنر آمده که اتفاقا میمون  و مبارک هم هست، بهتر آن که قواعد بازی را بپذیرد با زبان بصری سینما و در عمق و با ظرافت حرف هایش را بزند. به عبارتی در تمام این سال ها میکروفون از دست ده نمکی پایین نیفتاده، حتی اثری چون رسوایی  و اخراجی های سه هم سراسر ایدئولوگ و در خدمت محتوایی کم اثر است.


 او همچنان فریاد می زند، اما پشت دوربین و هنوز خیلی لطافت ندارد، چون دیالوگ هایش مستقیم و جهت دار است. سینما و هنر ته ندارد و هر نگاه را در خودش می پذیرد اگر قواعدش را رعایت کنیم. کاش امثال ده نمکی تحمل بیشتری برای پذیرش نگاه های گوناگون داشتند. پذیرندگی هنر اگر نبود که ده نمکی کارگردان سینما نمی شد! می شد؟

محمدعلی فردین یا ( قهرمان هفته)


زادروز ستاره ای که در دوران غیبت رسانه های مدرن «قهرمان» ملت بود. آدم خوب چشم پاک با خدایی که همیشه بر سیاهی چیره می شد و به آرزوهایش می رسید، تجسم آرزو بر پرده ی سینما، در مورد ماندگاری شمایل فردین بر اذهان عمومی نمی شود به یک عامل بسنده کرد، حکمرانی سینما، نسل قهرمان پرور، سینمای فارسی ...


آن چه که مشخص است بعد از او هیچگاه «قهرمان» سازی به آن شکل انجام نشد و به نظر نمی رسد انجام شود، اصلا آن نسل تکرار شدنی نیست، نسلی که می خواست لرزه بر تن دنیا بیاندازد، قهرمانش هم پر از خرق عادت و شگفتی بود، می شود نسل ها را با ستاره یشان شناخت، فردین قهرمانی آرمانگرا بود چون ذهن مخاطبانش آرمانی بود؛ آن ها می خواستند حال دنیای خودشان را خوب کنند.

یک هفته 7 چهره 


دو ساعت هم که در سینما می نشستند با نسبتی دور از واقعیت قهرمان سازی می کردند و یادشان می رفت مناسبات دنیای واقعی، عشق دختر پولدار و پسر جوان را خیلی بر نمی تابد، نسلی که روی ابرها قدم بر می داشت و همه ی رویاهایش را می شود در چهره ی قهرمانش دید، فردین را مرور کنید با دقت و به کثرت، شمایلی است که ریشه ی خیلی از تحولات را می شود در چهره اش دید.

روحانی و کمی احمدی نژاد یا (انتخاباتی های هفته)


نشست خبری رئیس جمهور یک حاشیه فراتر از متن داشت جایی که روحانی به نوعی زیر قول و قرار صد روزه اش زد  و از اساس آن را انکار کرد و بنا به دلایلی انکار را بر اقرار ترجیح داد.

یک هفته 7 چهره
شاید نزدیکی به انتخابات و تلاش برای جلب رای، هر جریانی را می تواند محافظه کار کند اما اگر حتی قرار بر جلب رای هم باشد روحانی و همراهان می دانند که سبد رای ثابت آن ها متشکل از اقشار عمدتا تحصیل کرده و شهری است که به جنس چنین رفتارهایی اعتراض دارند و نکته آخر محمود احمدی نژاد که یک روز صبح بهاری حوالی ساعت 11 به حیات سیاسی خودش پایان داد!



پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «یک هفته 7 چهره؛ از چیپِ طارمی تا سورپرایز احمدی نژاد»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

جستجو های اخبار روز

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..