تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




ماجرای جمله‌ای که آیت‌الله مرعشی در حرم حضرت معصومه(س) به پویا گفته بود/ دوست شهید: از آبروی خود برای کمک به مستحقین مایه می‌گذاشت

گروه حماسه و مقاومت رجانیوز کبری خدابخش: می‌گویند: شجاعت، شرمنده شمایل شما بوده. مروت، درمانده مردانگی‌های‌تان و خوبیها وامدار خوبی‌های‌تان. کجا رفته‌اید؟! خوبان خدادوست کجا رفته‌اید؟! غریبان شهر! ما اینجا منتظر حسرت یک نگاه شما نشسته‌ایم، و ریحانه سه ساله شهيد همانند سهساله امامحسين علیه‌السلام روزهای تازه‌ای را از زندگی‌اش ورق به ورق می‌زند. ریحانه و مادرش دوري و دلتنگي‌های‌شان را با يا ليتني كنا معك به آرامشی بی‌بدیل تبدیل کرده است، که هیچ جایگزینی ندارد.

 

عشقی که به سر حد آسمان رسیده بود «پویا»ی قصه ما را فدايي حضرتزينب سلام‌الله علیها  و حرم مملو از عشقش کرد، پویایی که وقتی کودک بود در حرم حضرت معصومه سلام‌الله علیها آیت‌الله مرعشی نجفی او را می‌بیند در بین آن همه بچه به سمت پویا می‌رود، و همه نگاهش به پویا بوده، دستی روی سرش می‌کشد و می‌گوید: ماشاءالله چه مردی! و آن مردخدایی آن روز خیلی چیزها را در چهره پویا دیده است.

 

عشق به امام حسين علیه‌السلام پویا را شهيد كربلايي ديگر و علقهاش به ابوالفضل علیه‌السلام او را شهيد روز تاسوعا کرد. ارادت به شاه خراسان آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام هم از آنجا خودنمایی می‌کند که هشتمين شهيد لشكر زرهی 8 نجف اشرف است و ماه هشتم سال به شهادت ميرسد و هشت روز بعد از آسمانی شدن و دیدار با افلاکیان به خانه ابدی‌اش به امانت سپرده می‌شود.

 

امروز هم‌صحبت با همسر شهید پویا ایزدی شده‌ایم تا گذری کوتاه از زندگی با همسرش را برای رجانیوز روایت کند.

 

همسر شهید: وقتی آقا پویا به خواستگاری‌ام آمد، ايمان و نجابت همسرش بسيار اهميت داشت. پویا پاسدار بود.  از اول من را با شرايط سخت زندگی نظامی آشنا كرد و گفت: شرایط و مسائلی که از شغلم برایت گفتم، به آنها فکر کن می‌توانی با سختی‌های شغل یک نظامی زندگی کنید، و دوست دارم خوب فکر کنید. و  ادامه داد: من لباس مقدس سبز سپاه بر تن دارم و شايد روزي لازم باشد تا جانم را در اين لباس فدا كنم. و چه زیبا آن روز از آرزوی شهادت و آرمان‌هایش حرف زد. در اواسط هوای سرد و نمناک آذر سال 1387 پیوند زیبای من و پویا بسته شد و 11 ماه بعد 29 آبان 88 به کلبه پر از عشق و صفا و صمیمیت خود روانه شدیم تا فصل جدیدی از زندگی‌مان را ورق بزنیم. همسرم بسيار مهربان، خوش‌اخلاق و شوخ‌طبع بود. مشاور خوبي براي فاميل، دست توانمندي در انجام امور خير داشت. که بعد از شهادت خیلی از کارهای خیرش برای ما نمایان شد. بسيار احساساتی، هميشه اوج احساساتش برای خانواده خرج می‌شد. یک بهانه کوچک کافی بود تا حتی یک شاخه گل در دست و برای شادمانی دل من و ریحانه وارد خانه شود. عید غدیر، عید ولایت و امامت را بسیار پر‌اهمیت می‌دانست و در این روز به من عیدی می‌داد. رضایت خداوند و بعد رضایت و لبخند نشاندن بر لب من صدر همه تلاش‌هایش بود. می‌گفت: ما باید پشتيبان ولايتفقيه باشيم هم خودش و هم به هرکسی از دور و آشنا تأکید می‌کرد چشم و گوش‌مان به اوامر حضرت آقا باید باشد.

 

 

راوی: همسر شهید

 

شب‌های قبل از عید پویا حواسش به همه‌جا و همه‌کس بود، با دوستانش اقلام و پول تهیه می‌کردند و در منزل کسانی که نیاز داشتند می‌بردند. از پدر و برادرهای خود من هم پول به عنوان کمک می‌گرفت، من گاهی می‌گفتم: آقا پویا شما اینها را برای چه کسی می‌خواهید؟ می‌گفت: چی کار دارید؟ من می‌خواهم به دست مستحقش برسانم. می‌گفتم: آقا پویا این کار را نکن، یک‌وقت بعضی‌ها یک فکرهایی پیش خودشان می‌کنند. می‌گفت: خدا خودش شاهد است و همچنین یک توفیق اجباری است که نصیب دیگران می‌شود.

 

عید سال 94 بود، ریحانه دخترم کوچک‌تر بود و من هم درگیر ریحانه بودم و هم درگیر خانه تکانی، روز آخر سال بود، بعد از ظهر با دوستش یک سری وسایل را جمع کرده بودند تا دم منزل نیازمندان ببرند. من گفتم: آقا پویا خواهش می‌کنم زود برگرد. گفت: «ان‌شاءالله» و رفت و تا ساعت 12 نصف شب هم برنگشت. زنگش نزدم، پیش خودم گفتم: اگر کار نداشت حتماً می‌آمد. ریحانه خوابید و من هم شام نخوردم و منتظر آقا پویا و کارهایم را انجام می‌دادم. مادرم تماس گرفت و ما را برای شام دعوت کرد، گفتم: آقا پویا نیست، اگر زود آمد می‌آییم. من چون درگیر خانه‌تکانی بودم غذا کوکوسبزی و برنج درست کرده بودم. ساعت یازده و نیم آن شب رفته بود آرایشگاه و موهایش را کوتاه کرده بود و آن شب ساعت یک شام خوردیم. آن شب آقا پویا خودش سفره هفت‌سین را آماده کرد.

 

 

بعد از شهادت آقا پویا، یکی از دوستان برادرم که لباس‌فروشی دارد به برادرم گفته بود: دامادتان از مغازه من لباس می‌خرید و دسته‌بندی می‌کرد و می‌برد برای خانواده‌های نیازمند.

 

راوی: دوست شهید

 

شب عید بود. آقا پویا خیلی نگران فقرا بود. برای جمع‌آوری کمک به سطح شهر رفتیم, خودش وارد مغازه‌ها می‌شد و با فروتنیِ تمام، طلب کمک برای نیازمندان می‌کرد، کاری که من از انجام دادنش خجالت می‌کشیدم  و از رفتن داخل مغازه‌ها امتناع می‌کردم. در مواردی پیش می‌آمد که دست رد به سینه‌اش می‌زدند، اما برایش اهمیتی نداشت و با گشاده‌رویی کارش را ادامه می‌داد. اینجا یاد این جمله شهید رجائی می‌افتادم که وقتی رئیس‌جمهور شد گفت: «من از مال دنیا چیزی به جز اندک آبرو ندارم که حاضرم آن را برای اسلام خرج کنم» و شهید پویا ایزدی به معنی واقعی آبروی خود را برای این کار می‌گذاشت و جالب‌تر اینکه وقتی برای رساندن کمک‌ها به درب خانه نیازمندی می‌رفتیم، با اصرار به من می‌گفت: «شما اجناس را به آنها بده و بگو اینها را یک غریبه برای شما فرستاده» و خودش نزدیک نمی‌شد تا ناشناخته بماند.




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «ماجرای جمله‌ای که آیت‌الله مرعشی در حرم حضرت معصومه(س) به پویا گفته بود/ دوست شهید: از آبروی خود برای کمک به مستحقین مایه می‌گذاشت»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..