تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




عاقبت داماد فریبکار و عروس ساده دل روستایی

عاقبت داماد فریبکار و عروس ساده دل روستایی

 

به گزارش ایران ناز ، پسر فریبکار تهرانی که از ساده دلی دختر روستایی سوء استفاده کرده بود و بعد از ازدواج با دخترک به طرز عجیبی او را فریب داده بود ، نقره داغ شد ! عروس روستایی که با هزاران امید با خواستگار پایتخت‌نشین سر سفره عقد نشسته بود، همه آرزوهایش را بر بادرفته دید. شوهر این نوعروس هنوز یک سال نگذشته بود که با حیله‌گری وی را با دستانی خالی رها کرد.

 

عروسی دختر همسایه «فاطمه» بود، میهمانان زیادی از تهران به آنجا آمده بودند و در محله و کوچه بروبیایی بود.

 

فاطمه که 17 ساله بود، با ظاهری ساده و از روی کنجکاوی جلوی در خانه ایستاده بود و رفت و آمدهای خودروهای مدل‌بالا را نگاه می‌کرد که ناگهان خودروی سفیدرنگی جلوی در خانه‌شان ایستاد و پسر جوانی که شیک‌پوش بود، شیشه را پایین داد و پرسید در کجای روستا بقالی وجود دارد.

 

فاطمه که خجالت‌زده شده و صورتش سرخ شده بود، با لکنت زبان آنها را راهنمایی کرد و به داخل خانه بازگشت.

 

شب عروسی فاطمه و خانواده‌اش هم دعوت بودند، در آنجا بود که چند باری همان پسر را در محله دید و متوجه شد وی رفتارهایش را زیر نظر دارد.

 

دو ماه بعد، زن همسایه به خانه فاطمه و خانواده‌اش آمد و از پدر و مادر وی خواست اجازه دهند پسرخاله پدری‌اش که فاطمه را دیده و پسندیده است به خواستگاری بیایند.

 

دختر روستایی خوشحال بود، چراکه بارها به همان پسر فکر کرده بود. روز خواستگاری همه راضی بودند. پدر و مادر «عادل» از اینکه دختری ساده و مومن از روستا می‌گیرند، ابراز خشنودی می‌کردند و خود عادل مدام می‌گفت که مطمئن است آن دو خوشبخت خواهند شد.

 

عادل مغازه پارچه‌فروشی داشت و بدون اینکه خانواده عروس پیشنهادی بدهد، خودش مهریه 500 سکه‌ای را پیشنهاد داد و همه پذیرفتند.

 

خیلی زود دو میهمانی برگزار شد؛ یکی در روستا و دیگری در تهران و فاطمه از اینکه دوبار لباس عروسی بپوشد، خوشحال بود. آنها خانه زیبا و نقلی در مرکز تهران داشتند و با وجود اینکه جهیزیه خوبی آماده کرده بود، عادل و فاطمه به این نتیجه رسیدند که اثاثیه را به سلیقه هم بخرند.

 

فاطمه زن مهربانی بود و با دست‌پخت خوبی که داشت، شوهرش را بارها به ستایش خود وادار کرده بود. هر روز تا جلوی در خانه با عادل می‌رفت و برای بازگشت وی ثانیه‌شماری می‌کرد. دلتنگ روستا بود و همیشه شوهرش قول می‌داد آخر همین هفته به روستا خواهند رفت.

 

دوری از خانواده گاهی اذیتش می‌کرد و وی به تلفن پناه می‌برد. هنوز دو سال نگذشته بود که عادل به هزینه‌های تلفن ایراد گرفت و آن شب فاطمه با گریه به خواب رفت.

 

عادل رفتارش تغییر پیدا کرده بود، برعکس گذشته که با دلتنگی‌های فاطمه وی را آرام می‌کرد و می‌گفت باید با هم به روستا بروند، این بار پیشنهاد داد همسرش مدتی به خانه پدرش برود تا هوایی تازه کند.

 

فاطمه وقتی در روستا بود، با دروغ به پدر و مادرش می‌گفت که شوهرش مدام به موبایلش زنگ می‌زند، در حالی که عادل انگار وی را فراموش کرده بود تا جایی که فاطمه تصمیم گرفت خودش به تهران برگردد، اما هرچه به عادل زنگ زد، جوابی نشنید.عروس روستایی راهی تهران شد و وقتی درخانه را باز کرد، با اوضاع به هم ریخته‌ای مواجه شد. هیچکس آنجا نبود، اما مشخص بود که در غیاب وی عادل میهمانی‌هایی در خانه داشته است.

 

همه جا را مرتب کرد و شام مورد علاقه‌ شوهرش را آماده کرد و منتظر ماند. ساعت 8 شب شده بود که صدای عادل و خنده‌های زنی را شنید و باز شدن در حیاط و سکوت معنی‌دار، بعد در بسته شد. فاطمه بیرون دوید تا عادل را ببیند، اما اثری از وی و صاحب صدای زنانه نبود.

 

به خانه برگشت و هنوز 20 دقیقه‌ای نگذشته بود که شوهرش با چهره‌ای افروخته برگشت. آن شب عادل به جای خوش‌آمدگویی وی را به بهانه اینکه حاضر نیست همسرش به تنهایی سفر کند، برای نخستین‌بار به باد کتک گرفت و شبانه از خانه بیرون رفت.

 

فاطمه مانده بود با تنهایی‌هایش تا اینکه عادل نزدش رفت و گفت برای اینکه به زندگی با هم ادامه دهند، باید مهریه‌اش را ببخشد و قول داد نیمی از مغازه را به نام وی بزند، حتی یک دست‌نوشته‌ای به وی داد که پای آن امضا کرده بود.

 

عروس روستا پذیرفت، اما سه ماه بعد عادل وقتی شنید فاطمه می‌خواهد مادر شود، نه‌تنها نپذیرفت، بلکه ادعای تلخی کرد. به گزارش ایران ناز این مرد گستاخانه گفت که اجازه ازدواج دوم می‌خواهد و گفت که در حال ورشکستگی است و یک زن از خانواده پولدار می‌خواهد با وی ازدواج کند و با سرمایه‌گذاری نجاتش دهد. دختر ساده‌لوح پذیرفت و اجازه ازدواج دوم داد تا اینکه…

 

فاطمه دیگر خانه‌ای در تهران نداشت که سرپناهش باشد. در روستا هم طلاق نابخشودنی بود، اما دیگر طاقت نامهربانی‌های عادل را نداشت تا اینکه با اصرار خواهرش به دادگاه خانواده رفت و خواستار طلاق و دریافت سهمیه‌اش از مغازه شوهرش شد.

 

این عروس روستایی با سادگی گفت: من هنوز هم عادل را دوست دارم، اما او و هوویم من را از خانه بیرون انداختند. شوهرم دروغ می‌گفت که ورشکسته شده و همسر جدیدش پولدار است. عادل به من گفت که مدرن فکر نمی‌کنم و همیشه بوی غذا و آشپزخانه می‌دهم و بعد فریبم داد مهریه‌ام را ببخشم و نصف مغازه را به نامم می‌کند، اما یک کاغذ به من داد که حالا فهمیده‌ام اصلا ارزشی ندارد.

 

وی افزود: گفته طلاقم می‌دهد و من خسته شده‌ام، اما همه دار و ندارم را از من گرفته، حتی جهیزیه‌ام را فروخت و وسایل لوکس خرید. حالا مانده‌ام چه کنم. مدتی است در خانه‌های مردم کار می‌کنم که اگر پدر و مادرم بفهمند من را خواهند کشت.

 

عادل که عصبانی بود، به قاضی گفت: مهریه‌اش را بخشید و حالا من هم می‌خواهم طلاقش بدهم. من در ازدواج و انتخاب فاطمه اشتباه کرده‌ام و زندگی با همسر جدیدم را بیشتر دوست دارم.

 

قاضی دادگاه خانواده پس از شنیدن سرنوشت عروس روستایی حکم طلاق را صادر کرد و با توجه به بخشیده شدن مهریه فاطمه، در یک فریبکاری، عادل را به پرداخت 110 سکه بهار آزادی به عنوان مهریه و برگرداندن جهیزیه فاطمه با ارزش ریالی آن محکوم کرد.

 

در این حکم عادل به پرداخت اجرت‌المثل و نفقه نیز محکوم شد و به این حکم اعتراض کرد.بنابر این گزارش، محکومیت سنگین داماد فریبکار به دادگاه تجدیدنظر استان تهران ارجاع شد و سه قاضی آن را تایید و قابل اجرا دانستند.

 

 




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «عاقبت داماد فریبکار و عروس ساده دل روستایی»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..