تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




داستان کوتاه | کلاه آسیابان

تاریخ نشر : شنبه 7 اسفند 1395 مشاهده : 3 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS

داستان کوتاه | کلاه آسیابان

داستان کوتاه : کلاه آسیابان

شخصی در آسیابی منزل کرد و به آسیابان گفت سحر مرا بیدار کن چون خوابش برد آسیابان کلاه او را برداشت و کلاه خودش را بر سر او گذاشت و سحر او را بیدار کرد.

داستان کوتاه

 داستان کوتاه کلاه آسیابان


داستان کوتاه

چون قدری راه آمد و روز روشن شد به لب جویی رسید نظر در آب کرد و دید که کلاه آسیابان بر سر اوست گفت: من به او گفتم که مرا بیدار کن او خودش را بیدار کرد مراجعت کرد و با آسیابان مخاصمه می کرد که چرا مرا بیدار نکردی.

روزنامه خراسان

اخبار مرتبط:

داستان کوتاه | شاهینی که پرواز نمی کرد

داستان کوتاه دختر دستفروش وعکاس

داستان کوتاه و آموزنده کاسه چوبی

داستان کوتاه سخن مرد گوژپشت

داستان کوتاه | اکسیژن خیالی!




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «داستان کوتاه | کلاه آسیابان»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

جستجو های اخبار روز

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..