یک عاشقانه مدام
زندگی > مهارتها – همشهری دو – مریم کمالی نژاد:
نه اینکه دلمان بخواهد دور بیفتیم از همه حالو هواهای خوب و نشاطبخش معنوی، نه!
اما یکدفعه، چشم بازمیکنیم و میبینیم غرق شدهایم در شلوغی روزها و زمانمان به آشفتگی میگذرد و سرعت و تکنولوژی به اضطراب و استرس سپردتمان. یک روز میان اتفاقات ناخوشایند و حال اضطراریمان حس میکنیم از درون تهی شدهایم. احساس پوچی داریم. قلب و ذهنمان خالی از آن ریسمان محکمی است که از پس هر زمین افتادنی، به آن چنگ میزدیم و دوباره بلند میشدیم. آدمی نیازمند ارتباط و راز و نیاز با خداست، پشتوانهای عاطفی که از این رهگذر نصیبش میشود، بهداشت روان و آرامشاش را تأمین میکند. اما همین بشر هم گاهی گُم میشود، دور میافتد و راهی جز بازگشت نیست؛ بازگشت به معنویت و اتصال به خداوند بزرگ…
صلح؛ واژه غریب و گمشدهاولین اتفاقی که در دوری از معنویات برای ما رخ میدهد، دوری از صلح است. فکرتان نرود پی صلح دنیای که البته به آن هم خواهیم رسید. اما در پله اول منظورمان صلح با خودمان است. معنویات، ما را با خود و دنیا در صلح نگه میدارد. ارتباط با نیروی لایزال و قدرتمند خداوند که همیشه و همهجا حواسش به تو هست و هر کاری از دستش برمیآید، قطعا آدمی را از اضطراب تنهایی و غربت همیشگی انسانیت نجات میدهد؛ آن هم در دنیا شلوغ و متفاوت امروزی. متون دینی، خاصه قرآن عزیز را اگر بررسی کنید، متوجه میشوید که از صلح بهعنوان یک عمل صالح یادشده است. بارها و بارها در قرآن، مستقیم و غیرمستقیم به این مفهوم اشاره شده. شاید هزارانهزار راه، بشر امروز برای رسیدن به صلح بیندیشد، اما شاهراه آن همین معنویت است که او را از «خودمطلقپنداری» دور میکند.
درد عدمخودشناسینیمی از مشکلات ما برمیگردد به عدمخودشناسی؛ چه در مفهوم کلی آن و چه در مفهوم جزئی و شخصیترش. نمیدانیم انسان چیست و کیست و نیاز واقعیاش کدام است. خودمان را خوب و درست از حفظ نیستیم. چم و خمهای روحیمان را نمیشناسیم. آنقدر حواسمان را پرت دنیا پرزرق و برق اطرافمان کردهایم که خودمان را یادمان نمیآید. فقط میدانیم که نیازمند آرامش هستیم. شیفته آنیم، اما مسیر را اشتباه نشانمان میدهند، یا خودمان اشتباه میرویم. چنگ میزنیم به راههای دنیوی برای رسیدن به آرامش. به خانه بزرگتر، اتومبیل شیکتر، رابطههای رنگینتر. اما آدرس اشتباهی است؛ چون درد عدمخودشناسی داریم و از خداوند که منبع لایزال انرژی است فاصله گرفتهایم. آن وقت سرگردان و بیچاره در راه رسیدن به آرامش، مدام پی آدرسهای اشتباهی میرویم و خسته و کلافه میشویم و خودمان هم نمیدانیم عیب کار کجاست.
ما، حداقل ما ایرانیها، آدمهایی معنوی هستیم. در طول سال بهواسطه مناسبتهایی همچونماه رمضان و محرم، معطوف میشویم به معنویات و راههای رسیدن به آن. اما اگر بخواهیم آثار آن برایمان ماندگار باشد، باید آن را در تمام زندگی روزمرهمان جاری کنیم و مصادیقش را در خانهها و خلوتهایمان هم برپا کنیم. باید برنامهای روزانه برای آن درنظر بگیریم.
خودتان را نفی نکنید. قلب تمام انسانها برای عشق و محبت میتپد؛ حتی خشنترین و دورافتادهترین آنها. حتی بشر ناآگاه، بسیاری اوقات برای رسیدن به عشق مرتکب اعمالی میشود که فرسنگها از این واژه دور است و حتی در تضاد با آن قرار دارد. ارتباط با خدا و منبع و خالق هستی قلب ما را مالامال از عشق میکند. اما قطعا اینطور نیست که هیچ کاری نکنیم و امیدوار باشیم از آن سرشار شویم. پس به فکر بالابردن کیفیت رابطه خودتان با خدا باشید تا حال قلبتان مدام بهتر شود.
زیر پر و بال عقلتان را بگیریدعقل و دلایل عقلی پذیرش دین و معنویت را به حال خود وانگذارید. مطالعه کنید و بپرسید، قولها را بشنوید و بهترین را انتخاب کنید که این یکی، سخن صریح قرآن است. فکر کنید. بسیار فکر کنید. اگر دلتان را به حال خود رهایش کنید و بیفکر و استدلال یا به امید استدلالهای ضعیف و رنگباخته و پوسیده کودکانه بخواهید همچنان در این مسیر بمانید، عقلتان دورتان میزند؛ آن هم در دنیای سراسر قول و شبهه. اینگونه میتوانید اعتقادات قلبی خودتان را سفت و محکم برای خودتان نگه دارید و کمتر نگران لغزشهای گاه و بیگاه دلتان باشید.
معنویت جاری؛ امنیت روانیچه برنامه روزانهای برای رسیدن به معنویت و حفظ و نگهداری از آن دارید؟ رها کردهاید و سپردهاید به گاهگاهی تا شرایط جامعه آن را یادتان بیندازد؟ و در عوض هر روز بهخودتان میگویید:«چقدر دلم آرامش میخواهد»!؟ دست بهکار شوید. از همان ابتدای روز خودتان را به یک منبع عاطفی و معنوی متصل کنید. نماز را سر وقتش بخوانید. در آن تاریک و روشن شروع روز جدید، آرامش واقعی را تجربه کنید. پیامبراکرم(ص) موقع اذان که میشد، «بلال» را صدا میکردند و میگفتند: «ای بلال، با اذان، من را به آرامش برسان».
عادت کنیم به نام عزیزشیادتان هست که مدرسه میرفتیم و میخواندیم که هر کاری بینام خدا شروع شود، ناقص میماند؟ پس عادت کنیم به همین نامش. به اسم عزیزش که پیش از هر کاری بر زبانمان جاریاش کنیم؛ حتی قبل از کوچکترین کارها؛ قبل از فرو بردن نخستین لقمه غذا، قبل از بستن در خانه، قبل از شروع کار، قبل از گرفتن شماره کارفرما، قبل از… . عادت کنیم به نام عزیزش… . مگر نه این است که «الا بذکرالله تطمئن القلوب».
دعاهایی که از اهلبیت(ع) به ما رسیده، اغلب سرشار از مفاهیم دینی و اعتقادی است. این دعاها پیش از آنکه عقل ما را قانع کند، دلمان را آرام میکند. صحیفه سجادیه را که این همه مغفول مانده باز کنید و ببینید که برای تکتک دردهای امروزی بشر هم یک مناجات دارد؛ مناجاتهایی که وقتی شروع به خواندنشان میکنی، میبینی چقدر خوب لایههای زیرین احساساتات را کاویده و فهمیده. چه عیبی دارد که وقتی بدهکاریم، شکست خوردهایم، گناهی ازمان سرزده و مضطربیم یا ظلمی در حقمان شده و مظلومیم، کتاب عزیز صحیفه را باز کنیم و به فراخور حالمان شروع کنیم به مناجات کردن و خواندن. بیتوجه به اینکه مناجات قرار است برود و برود و گرههای کور زندگیمان را بازکند، تنها دل بدهیم به آرامش واژهها و اتصال به معنویت.
هوای پرواز ملائکهمه ما تجربه حال خوب بعد از زیارت را داریم. اغلب بهترین خاطرهمان از سفر، مربوط است به زیارت امام رضا(ع) یا کربلا؛ شاهدش سیل جمعیتی که حتی در برف و باران هم دست از این سفر نمیکشند و سختترین شرایط را متحمل میشوند تا خودشان را برسانند به آن ضریح مهربان. زیارت، خواه ناخواه ما را غرق در معنویت و آرامش میکند. زیارتگاهها، مثل یک دنیا آرمانی کوچکند که ظواهر دنیوی در آنها رنگ میبازد. سفرهای زیارتی را در برنامه زندگی قرار دهیم. حضور در اماکن زیارتی، امامزادهها و مساجد را دستکم نگیریم. دست خودمان را بگیریم و ببریم رها کنیم در فضای پرواز ملائک.