کد خبر: ۴۵۹۱۱۲
۲۲۳ بازدید
روزنامه صبا - آرش واحدی: کیسی افلک در ۴۱ سالگی هنوز چهرهای شبیه به نوجوانها دارد، هنگام صحبت کردن نه به آن اندازه که از یک بازیگر انتظار دارید زبان بدن دارد و نه حتی لبهایش را هنگام جاریشدن کلمات حرکت میدهد، گویی او هنوز یک بومی اهل ماساچوست است که تازه سروکلهاش در شهری بزرگ پیدا شده است. از تمام این نقصها که بگذریم او برادر کوچکتر ستاره و فیلمساز مطرح سینما بن افلک است.
شخصی که هم دو جایزه اسکار برای نگارش فیلمنامه «ویلهانتینگ نابغه» و تهیهکنندگی «آرگو» دارد و هم در کارنامه بازیگریاش از تجربه حضور در بلاکباستری چون «پرل هاربر» تا اثر مخوف دیوید فینچر «دختر گمشده» بهچشم میخورد. با این تفاسیر سوال اصلی این است که کیسی چگونه توانست از زیر سایه برادرش خارج شود و امسال خود را بهعنوان مهمترین مدعی جایزه اسکار مطرح کند.
واقعیت این است که زمانی کیسی برای «به قتل رسیدن جسی جیمز توسط رابرت فورد بزدل» نامزد اسکار بهترین نقش مکمل مرد شد، کسی فکر نمیکرد روند صعودیاش را با چنین قدرتی ادامه دهد. اما تجربههای بیشمار وی در دنیای بازیگری که از حضور در قالب شخصیتهای فرعی و گذری در آثاری که بن بازی میکرد آغاز شد تا به امروز برای وی اندوختهای ارزشمند بهارمغان آورده است.
حاصل تمام تلاشها و سختیهایی که در این مسیر انجام داده است درنهایت باعث هموار شدن راه اوجگیریاش شده و حال کارنامهای بهشدت پربار از وی پیشرویمان داریم. کیسی هیچگاه ستاره سینما نخواهد بود، زیرا تمام نقصهای مذکور حال مبدل به ویژگیهای مثبتی شده که از او یک بازیگر تمامعیار ساخته است. بهبهانه موفقیتهای چشمگیر کیسی افلک در «منچستر کنار دریا» با او گفتوگویی خواهیم داشت در مورد چگونگی علاقهمند شدنش به بازیگری، کارگردانی و آثار مطرح و چالشبرانگیزی که در این سالها ایفا کرده است.چه زمانی فهمیدید که میخواهید بازیگر شوید؟
هیچ لحظهای در زندگی من وجود ندارد که در آن تصمیم گرفته باشم که بازیگر شوم، این کاری است که دوران نوجوانی انجام میدادم و درحالحاضر ۳۰ سال است که به آن مشغولم، هیچ زمان نمیخواستم تمام زندگیام را بهعنوان یک بازیگر بگذرانم، برای همین در این سالها بهصورت متناوب شغلهای دیگری را نیز امتحان کردهام. تقریبا همیشه بازیگری را بهچشم فعالیتی دلی دیدهام.
اولین نقش برجسته خود را حدود ۲۰ سال پیش، در فیلم «برایش بمیر» اثر گاس ونسنت ایفا کردید؛ این تجربه در آن زمان چه تاثیری روی شما گذاشت؟
واقعیت این است که در آن روزها واقعا به فکر این نبودم که با حضورم در فیلم «برایش بمیر» بازیگر بهتری خواهم شد، ۱۸ ساله بودم و درک کمی از اتفاقات اطرافم داشتم، انتخابهای زیادی را پیشروی خودم میدیدم. بیشتر سعی میکردم هر آنچه کارگردان میخواهد را انجام دهم و آبروی خودم را نبرم. حالا که ۲۰ سال از این فیلم میگذرد حس میکنم بسیار خوششانس بودم که در اوایل شکلگیری کارنامهام در چنین اثری بازی کردهام.
تمام اصولی که من در حین فیلمبرداری «برایش بمیر» آموختهام زیربنای اصلی حرکتم در رشته بازیگری بوده است. وقتی آن روزها را بهخاطر میآورم متوجه میشوم که نمابهنمای آن فیلم چقدر در راه پیشرفت در این حرفه یاریام کرده است.
«به قتل رسیدن جسی جیمز توسط رابرت فورد بزدل» نقطهعطف بسیار مهمی در کارنامه شماست. حال خودتان باتوجه به مسیری که طی کردهاید نقش این فیلم را در زندگیتان چگونه میبینید؟اندرو دامنیک، فیلمساز بسیار متفاوت و بااستعدادی است. او فرآیند ساخت این اثر را برای من مبدل به کلاسی برای آموزش فیلمسازی کرد. او کنترل کاملی روی نقش من داشت، نه از اینگونه کنترلها که بازیگر را مانند یک آدمک چوبی میکند، فشاری زیادی که اندرو روی بازیگر میآورد برای قرارگرفتن هرچه بهتر بازیگر در نقشی است که ایفا میکند.
ارائه تمام قدرتهایی که بازیگر در درون خود دارد. او باعث میشد شما وابستگی احساسی بسیار بالایی با نقش داشته باشید و از همینرو ایدههای خوبی نیز به ذهنتان خطور میکرد. او لحظهبهلحظه رابطه عاطفی من و نقش را میسنجید و سپس از شما میخواست تا خود را در اختیارش قرار دهید و کاری که میگوید را با زاویه دید این جهانبینی انجام دهید. اندرو تشنه آموختن زوایای جدید یک پدیده است و دوست دارد شما را نیز در این راه همراه کند. واقعیت این است که من بسیار خوششانس بودهام که با اشخاص ارزشمندی در این حرفه همکاری کرم که الهامبخش من بودند.بازیگران زیادی به فیلمسازی رو آوردهاند اما تجربه شما «هنوز اینجا هستم» اثری بسیار عجیب و متفاوت بود. تماشاگران سردرنمیآوردند که چه چیزی در فیلم هست و چه چیزی نیست! نظر خودتان در مورد واکنش مخاطبان چیست؟
حس خوبی نسبت به این واکنشها دارم، واقعا چنین احساسی دارم، دروغ نمیگویم، خیلی خوب! واقعا حسم خوب است. من میخواستم فیلمی بسازم که شبیه به یک فیلم مستند باشد که توسط یک آدم تازهکار ساخته شده است. میخواستم این موقعیت را تا جایی که میشود حس کنم. مشکلی با اینکه اثری سرگرمکننده بسازم نداشتم ولی بیشتر علاقه داشتم فیلم از دیدگاهی که توضیح دادم، سرگرمکننده باشد.
ما در آرشیو برداشتهای مختلف و طولانیای که داشتیم به صحنههایی برمیخوردیم که خودمان از خنده رودهبر میشدیم ولی درنهایت تمام این صحنهها حذف شد تا کلیت اثر در مسیری که میخواستم هدایت شود. شاید فکر اشتباهی بوده و بازخوردها این تصور را بهوجود میآورد ولی درنهایت فیلم از منظر یک مستندساز آماتور بامزه است و نه چیز دیگر.
راستش وقتی فیلم را در انتها به دیگران نشان دادیم تعجب کردیم، اکثر مخاطبان فیلم را یک مستندنما قلمداد کردند. ما میتوانستیم دوره بیفتیم و درباره سبکوسیاق فیلم توضیح بدهیم ولی من حس کردم اینکار توهین به شعور مخاطب است و او باید خودش سر از دنیای نامعمول اثر دربیاورد. ساخت «هنوز اینجا هستم» سالهای زیادی از عمر من را بهخود اختصاص داد و حتی باتوجه به بازخوردهای منفیای که داشت شاید ادامهای برای آن بسازم.
همان سال در «قاتل درون من» ایفای نقش کردید، کاراکتری فوقالعاده قدرتمند که مخاطبانش را بهشدت تحتتاثیر قرار میداد. چگونه نقش چنین موجود ناراحتکنندهای را ایفا کردید؟
خودم از میزان خشونتی که آن کاراکتر داشت بهشدت متنفرم، علاوه بر اینکه چنین خشونتی هرگز از من سر نمیزند حتی قدرت تماشا کردنش را نیز ندارم. مایکل وینترباتم پیش از آغاز فیلمبرداری به من گفت که میخواهد صحنه خشونتآمیز فیلم بهشدت شوکه کننده باشد و حتی تا جایی که میشود ترسناک بهنظر برسد تا به مخاطب این حس متنقل شود که این اتفاق واقعا درحال رخ دادن است.
او فیلم «بازگشت ناپذیر» گاسپار نوئه را مثال میزد و میگفت صحنه بسیار خشونتآمیز فیلم در حقیقت برای این کارایی دارد که گویی میلیونها بیننده اثر، خودشان درحال کتکخوردن با کپسول آتشنشانی هستند. بعد از آن بود که خودم را آماده ایفای نقش فردی به این شدت منزجرکننده کردم و فکر نمیکنم دیگر در چنین نقشهایی بازی کنم.چگونه وارد ذهن شخصیتی که در «منچستر کنار دریا» ایفا میکنید شدید؟
کار خاصی انجام ندادم، تنها هرروز که سر صحنه حاضر میشدم حس بیچارگی میکردم تا نقش درست از کار در بیاید.
گرچه فیلم «منچستر کنار دریا» فضای بسیار تیره و سیاهی دارد و بار سنگین درام تلخی که روایت میکند در برخی لحظات کشنده بهنظر میرسد ولی باز هم واجد موقعیتها و لحظات طنز و بامزهای است که به زیبایی اجرا کردهاید، چگونه تعادل میان این لحظات بهشدت متفاوت را حفظ کردید؟
اصل ماجرا این است که به کارگردان اثر کنی (لانرگان) و متن اعتماد کردم. حتی کلمهای در فیلمنامه وجود نداشت که کنی آن را با دقت انتخاب نکرده باشد و نکته مهمتر این است که کنی حس شوخطبعی را در غمگینترین موقعیتهای زندگی بهخوبی میشناسد. این حس شوخطبعی از دل درام بیرون آمده و هیچگاه اثر را دچار دوگانگی نمیکند.
هرچقدر بار تراژیک اثرهایش بالاتر میرود این شوخطبعی بیشتر در دل اثر مینشیند. نمیدانم، در هر صورت او مرد بامزهای است که لحظات و نکات طنز را هم خوب میشناسد. من کنی را مثل یک عضو خانوادهام دوست دارم و احساس نزدیکی زیادی به او میکنم. او فردی بسیار حساس و مهربان است که با وجود دنیاهای تلخی که تصویر میکند حس شوخطبعیاش هرگز از بین نمیرود.این حس را داشتید که پیشینه تئاتری بودنش در فیلمسازیاش تاثیر گذاشته است؟
من در یکی از نمایشهایش نیز بازی کردهام، او سر صحنه تئاتر هم بسیار قاطعانه و سریع کارش را پیش میبرد. چند باری هم متنهای دیگری که نوشته بود را با یکدیگر روخوانی کردیم بنابراین بهاندازه کافی با نوشتههایش آشنایی دارم که هرگز لازم نیست نکتهای در متن را برای من توضیح بدهد. در هر صورت او ثابت کرده است که هنگام کارکردن با وی میتوانید به او اطمینان کنید و بیشتر بر نقشی که ایفا میکنید تمرکز کنید.
کلمات را بسیار با دقت انتخاب میکند و این کمک زیادی برای یک بازیگر است. بهجرات میتوانم بگویم کلمات در نوشتههای کنی شاهکار هستند، دقیقا مناسب با کلیت متنی که نگارش کرده است. شاید هیچکس متوجه پیچیدگی بغرنجی که برای نوشتن آثارش از سر میگذراند نشود ولی او کارش را به درستترین حالت ممکن انجام میدهد و درنهایت اوست که باید به بازیگرانش اطمینان کند که دیالوگهای حساب شدهاش را به بهترین نحو اجرا کنند.
نکته جالب اینجاست که شما همیشه متعجب میشوید که در موقعیتی که برای کاراکترهایش در داستان پیش میآید چگونه ممکن است چنین دیالوگهای مناسبی ردو بدل شود، واقعا او یک نابغه است. او راه اجرای این نقش را برای من با حساسیت و صبر زیاد هموار کرد و باتوجه به این، فکر میکنم بزرگترین کمک در حرفهام را از سوی او دریافت کردهام.