در یک نظرخواهی از دختران مجرد بالای ۳۰ سال از آن ها دلایل ازدواج نکردن شان پرسیده شد که نظرات قابل تاملشان را در زیر می خوانیم.
وقتی می خواهیم در باره بالا رفتن سن ازدواج دختران، عدم تمایلاتشان به ازدواج و افزایش آمار دختران مجردحرف بزنیم، ضروری است که پای صحبت های این دختران بنشینیم و حداقل، برخی از دلایلاتشان را بشنویم.
این مطلب چکیده گفتگوی انجام شده با برخی دختران مجردی است که حاضر شدند از دلایل ازدواج نکردنشان حرف بزنند.
پیش نیامد !
مریم، سی و دوساله، کارشناس ارشد فلسفه و دبیر آموزش و پرورش در توضیح دلایل مجرد ماندنش می گوید: ” خیلی ساده؛ هیچ وقت موقعیتش پیش نیامد! من یک سری معیار های معمولی مثل ایمان، صداقت، استقلال و ثبات شخصیتی مدنظرم بود که یا آدمی با این خصوصیات به خواستگاریم نیامد یا اگر هم آمد، مشخصات من به دلش ننشست ! ”
مرد رویاهایم پیدا نشد !
شیوا، سی و یک ساله، دانش آموخته معماری و کارمند یک نهاد فرهنگی می گوید: راستش من از همان هفده-هجده سالگی دلم می خواست با کسی ازدواج کنم که دوستش داشته باشم و با ازدواج یک رابطه و زندگی عاشقانه را تجربه کنم. حس خوبی به خواستگاری و ازدواج سنتی نداشتم و با وجود اصرار خانواده و موقعیت های خوب، سال ها منتظر ماندم تا بلکه آن آدمی که با ایده آل هایم جور باشد و به دلم بنشیند، از راه برسد. اما یک چنین آدم کاملی پیدا نشد. الان هم که دیگر سی و یک ساله هستم و بی تعارف، خواستگارانی به خوبی قبل ندارم. از طرفی برایم خیلی سخت است که دیگر الان و در این مقطع، از ایده آل های شاید وسواس گونه ام کوتاه بیایم و به یک آدم معمولی بله بگویم. نه فرصت های از دست رفته برمی گردد و نه برای تغییر شرایت فعلی، کار چندانی از دستم بر می آید.
دوست ندارم زور بشنم !
شادی، سی و دو ساله، دانش آموخته مهندسی صنایع و کارمند یک شرکت مهندسی با درآمدی مناسب، می گوید: تنها و بزرگترین معیار من برای انتخاب یک مرد به عنوان شریک زندگی، نزدیک بودن فضای فکریمان به هم بود. اما راستش تا به حال با چنین آدمی برخورد نداشتم. دوست داشتم کسی باشد که حتی اگر شبیه من فکر نمی کند، حداقل به تفکرات من احترام بگذارد، اما متاسفانه این روزها، همه و بخصوص مردها، آنقدر سلطه جو شده اند که مدام می خواهند اصلاح و کنترلت کنند. من هم به عنوان یک دختر مستقل و آزاد، نمی توانم بپذیرم یک آدمی که اتفاقا قدرت تفکر و تحلیلش، ضعیف تر از من است، به من زور بگوید. البته با اینکه انتخاب خودم بوده، اما حالا نگرانم که بالاخره هر وقت ازدواج کنم فاصله سنی ام با فرزندم زیاد است و … .
دیرهنگام اما موفق و با دوام
انسیه، سی و دو ساله، کارشناس ارشد علوم سیاسی، دلایل مجرد ماندنش را اینطور توضیح می دهد: دختران نسل قبل فامیل ما، همه در سنین بسیار پایین و خیلی زود و باعجله ازدواج کرده بودند. به همین خاطر خانواده من، به خصوص مادرم به من تاکید می کردند: تو نباید مثل آنها زود ازدواج کنی. باید اول به دانشگاه بروی، شغل آبرومندی برای خودت دست و پا کنی، موقعیت و وجاهت اجتماعی پیدا کنی و آن وقت به ازدواج فکر کنی. خودم هم آدم ایده آلیست و آرمانگرایی بودم و آنقدر ازدواج های عجله ای و شکست های بعدش را دیده بودم، دلزده بودم و با خیابل راحت درس خواندم و کار کردم، تا الان. الان هم نه که خواستگار نداشته باشم، اما آدمی که معیارهای مدنظر مرا داشته باشد نمی بینم و مشکلی هم ندارم. هرچند می دانم خیلی دیر شده ولی معتقدم یک ازدواج دیرهنگام اما موفق، بهتر است تا یک ازدواج زودرس یا به هنگام اما محکوم به شکست!