ساعت: 11:20 منتشر شده در مورخ: 1395/11/26 شناسه خبر: 1038152
تنور گازی نود هزار تومنی را داده بغل بابام . بابام آورده خانه. مامانم فکر کرده گاو صندوقه زیر چشمی نگاه کرده و گفته اینقد پولم داری که رفتی گاوصندوق خریدی (اوقد پولنگ بارده که گددنگ گاوصانق آلدنگ).
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از راه ساجده، چند سال پیش روز زن، بابام داشته از کنار مغازه نقی عیرضا(نقی پسر علیرضا) رد می شده که بهش گفته آقا بهرام برای روز زن برای زنت چیزی نمیخای بخری؟ بابام گفته نه، از این قرتی بازی ها نداریم ما. با اصرار به ش گفته بیا یک تنور گازی بردار ببر.
تنور گازی نود هزار تومنی را داده بغل بابام . بابام آورده خانه. مامانم فکر کرده گاو صندوقه زیر چشمی نگاه کرده و گفته اینقد پولم داری که رفتی گاوصندوق خریدی (اوقد پولنگ بارده که گددنگ گاوصانق آلدنگ).
بعد که فهمیده تنوره و کادوی روز زن. چیزی که سالها دلش براش غنج می زده.نتوانسته لبخند پت و پهنش رو از صورتش جمع کنه. نشسته خمیر درست کرده. بابام هم تنور رو زده به گاز. مثل قدیما که هیزم می ریخت توی تنور و آتیش رو آماده می کرد و بعد مامانمو صدا می زد خمیرو بیار(خمره گتر).
شعله ی بالا و پایین تنور را تا حد مرگ بلند کرده که همان چند دقیقه اول صدای مهیب انفجاری بلند شده و کل خانه لرزیده و شیشه اش شکسته. بابام یک طرف و مامانم طرف مخالف او پرت شده. ما از شهر رسیدیم دسته گل شان را قایم کرده بودند و هیچ حرفی ازش نزدند. چند ماهی همینطور با دهان جر خورده زیر یک پارچه کهنه ماند.
کم کم لو رفت بلایی که اولین کادو سرشان آورده . شهر را گشتیم در شیشه ای براش پیدا نکردیم . هادی حلب ساز یک در حلبی برایش درست کرد. هوا که سرد می شود، دورِ تنور گازی با درِ حلبی جمع می شویم و فطیر می پزیم.
مریم گریوانی/ بر گرفته از یک خاطره واقعی
انتهای خبر/