گروه تاریخ رجانیوز: آنچه در پی میآید، قسمت دیگری از تاریخچهی حزب الله است. این سلسله مطالب، ترجمهای است از ترجمهی عربی کتاب «رزمندگان خدا؛ حزب الله از درون؛ 30 سال نبرد ضد اسرائیل»، نوشتهی نیکلاس بلانفورد؛ که در عین نوشته شدن توسط یک پژوهشگر غربی (که بعضا با مواضع حزب زوایای جدی داشته و گاهی در درک عمق ایدئولوژی اسلامی ناتوان بوده و در برخی موارد نیز تحت تاثیر شایعات ضد مقاومت واقع شده) مجموعا اطلاعات مفید و ذیقیمتی در بارهی تاریخچهی حزب الله ارائه میکند. قسمت را میخوانیم:
اولین پاسخهای حزبالله و جنگ تهدیدهای متقابل
کمی پس از ساعت نه و نیم صبح دوازدهم آپریل حزب الله ضد حملهاش را آغاز کرده و بیش از بیست موشک کاتیوشا به کریات شمونه و الجلیل غربی شلیک کرده و اعلام کرد این چیزی نبود جز اولین پاسخ.
رادیو صدای لبنان جنوبی وابسته به ارتش لبنان جنوبی هم شروع به تهدید مستقیم شهرها و روستاهای[ جنوب لبنان] کرده و بیش از هر چیز بر تهدید ساکنین روستاهای نزدیک به محلهای شلیک کاتیوشا تمرکز کرده و از آنها میخواست ظرف چهار ساعت [منازلشان] را ترک کنند.
در روز 13 آپریل 90 شهر و روستا از جمله صور و روستاهای واقع در شمال رودخانهی لیتانی مورد تهدید قرار گرفتند. چند روز بعد حزب الله هم به همین روش دست به عکسالعمل زده و از طریق رادیویش به زبانهای عربی و عبری تهدیدهایی برای اسرائیلیها پخش میکرد مبنی بر اینکه منازلشان در شمال فلسطین اشغالی را ترک کنند و گرنه «عواقبش به عهدهی خودشان است«.
آوارگی جمعیت انبوهی از مردم جنوب
ارتش لبنان جنوبی هم اقدام به پخش هشدارهای رادیویی میکرد. بمبارانهای اسرائیل هم 400 هزار غیرنظامی لبنانی را از منازلشان در جنوب به بیروت و دیگر مناطق در شمال (جایی که پیش اقوامشان به امنیت رسیدند) آواره کرد. جادهی ساحلی شمال صور که در دو طرفش باغهای پربار و پررایحهی موز و پرتقال قرار داشت پر شد از ترافیک ماشینهایی که به سمت شمال میرفتند.
ماشینهای قدیمی و زهوار در رفته، زیر بار سنگینی خانوادههایی که با تمام اعضایشان و با فشردگی سوار آنها شده بودند و وسایل خانگی و چمدانهایی که روی سقف آن بسته شده بود، هنهن میکردند.
بعضیها در صیدا یعنی میانهی مسیر بین بیروت و صور توقف کردند و با پراکنده شدن در شهر، مدارس و خانههای خالی را پر کردند.
ولی تعداد زیادی از اهالی، باقی ماندن در جنوب را انتخاب کردند، یا به این دلیل که جایی برای رفتن نداشتند یا به این دلیل که حاضر نبودند در مقابل حمله اسرائیل فرار کنند. هزاران تن هم خیلی ساده، به سمت نزدیکترین مراکز یونیفل راه افتادند چون امیدوار بودند پرچم آبی سازمان ملل، آنان را از توپها و بمبهایی که بر روستاهایشان فرود میآمد در امان بدارد. با پایان هفتهی اول «خوشههای خشم»، 9 هزار غیرنظامی مهمان یونیفل شده بودند.
جولان صهیونیستها در آسمان بیروت
در طول پنج روز [ابتدایی جنگ] جتها و بالگردهای اسرائیلی [بارها] برای بمباران و موشکباران ضاحیهی جنوبی بیروت به آنجا بازگشتند. جتها، در ارتفاع بسیار بالا در آسمان بیروت پرواز میکردند و انعکاس نور خورشید بر روی بالهای نقرهای رنگشان به چشم میخورد.
در مسیر ساحلی [در کنار ساحل مدیترانه در بیروت]، نفربرهای زرهی مدام در حال رفت و آمد بودند و نیروهای سوار بر آن به نوبت با مسلسلهای سنگین به سمت بالگردهایی که در آسمان ضاحیهی جنوبی در حال پرواز بودند، شلیک میکردند.
[نمونه ای از بالگردها آپاچی ارتش صهیونیستی]
جمع کثیری از مردم کنجکاو هم در سکوت ایستاده و صحنه را زیر نظر گرفته بودند، طوری که انگار همهی تهدیدها از صحنهی خیابان رفع شده است. [...]
در روز چهارم [جنگ] جتهای اسرائیلی یک پست تغییر ولتاژ برق را در منطقهی الجمهور در ارتفاعات بیروت هدف قرار دادند. روز بعد هم یک نیروگاه تولید برق در بصالیم (در شمال بیروت) هدف قرار گرفت و ابری از دود سیاه در آسمان آبی پررنگ ایجاد کرد. حمله به تاسیسات انرژی یک گام کیفی جدید در عملیات اسرائیل علیه لبنان محسوب میشد.
مخیر کردن عملی دولت لبنان بین مقاومت و بازسازی
«خوشههای خشم» اساسا بازسازی عملیات «تصفیه حساب» سه سال قبل به حساب میآمد، البته در سطحی بزرگتر. ولی روشن بود که تخریب زیرساختها، اساسا عملیات 1996 [خوشههای خشم] را تشکیل میدهد: دهها جاده و پل در تمامی مناطق جنوب لبنان هدف قرار گرفت. و هدف قرار دادن زیر ساختها پیام روشنی بود برای دولت لبنان که میتواند یا به مقاومت ادامه دهد یا به بازسازی بپردازد، ولی نخواهد توانست هر دو کار را با هم انجام دهد.
تکمیل محاصرهی جنوب از طریق دریا
در روز 17 آپریل، یعنی روز ششم جنگ، شناورهای جنگی اسرائیلی که در مقابل سواحل صیدا موضع گرفته بودند شروع به آتشباری بر دروازهی شمالی این شهر ساحلی کرده و به این ترتیب، اسرائیلیها محاصرهی جنوب را تکمیل کردند.
این جادهی ساحلی، راه اصلیای بود که جنوب را به بیروت متصل میکرد و آوارگانی که برای فرار از جنگ به سمت شمال میگریختند نیز از آن استفاده میکردند، همانطور که کاروانهای امدادی که راهی جنوب بودند نیز از آنجا طی مسیر میکردند. درحالیکه اسرائیلیها تقریبا به ماشینهای باریای که به سمت شمال میرفتند کاری نداشتند، شلیک به ماشینهای باریای که به سمت جنوب میرفتند، را آغاز کردند. البته برخی از رانندگان حاضر شدند خطر کرده و از این مسیر نیم مایلی جادهی ساحلی عبور کرده و خود را در معرض آتش اسرائیلیها قرار دهند [ولی بتوانند به جنوب بروند]. اسرائیلیها به صورت کلی قبل از اینکه ماشین باری مد نظر وارد منطقهی امن در محل پل رودخانهی الاولی در ورودی صیدا شود، یک بار مجموعه گلولهای به سمت ماشین شلیک میکردند.
در خطر قرار گرفتن برای اولین بار در انسان احساس اضطراب ایجاد میکند. [وقتی در همان روز به سمت جنوب میرفتیم] یک نظامی لبنانی در یک پست بازرسی در جادهی ساحلی شمال صیدا به ما هشدار داد که اسرائیلیها جادهای که مقابلمان است را میزنند و باید مواظب باشیم. با احتیاط به یک پست بازرسی متروک ارتش سوریه در ابتدای راه بی حفاظ [در مقابل حمله اسرائیلیها] رسیدیم. سه شناور جنگی اسرائیلی به وضوح در چند مایلی ساحل، سوار بر موجها، با چشم دیده میشدند.
تاکسی مرسدس قرمز و قدیمیای، که رانندهاش روی فرمان خم شده و در چهرهاش اراده و حس حمله دیده میشد، از کنارمان عبور کرد. وقتی ماشین در یک پیچ پهن، پیچید و از دیدرس مخفی شد، دود سیاهی از یکی از کشتیهای جنگی که در افق [روی آب] دیده میشدند بلند شد. چند لحظه بعد صدای انفجاری شنیدیم و ستون دودی را دیدیم که از پشت همان پیچی که تاکسی پیچیده بود به آسمان میرود. راه مستقیمی نداشتیم که بفهمیم راننده مشکلی پیدا کرده یا نجات پیدا کرده است.
تصمیم گرفتیم ریسک کنیم؛ حوادث جلویمان بود [و به عنوان خبرنگار باید میرفتیم و ثبتشان میکردیم]. ماشین رنج روورمان با بالاترین سرعت به راه افتاد. یک بار دیگر دود سیاهی را دیدیم که از شناور اسرائیلی بلند شد. اعصابمان را آرام کرده و منتظر فرود آمدن توپ شدیم. تا پنج شمرده بودم که توپ تنها چند یارد پشت سرمان در کنار جاده [به زمین خورد و] منفجر شد و گرد و خاک به راه انداخت و سنگها را به اطراف پرتاب کرد.
صدای انفجار، صدای موتور ماشينمان را كه با بالاترين سرعتش در حال حرکت بود را هم تحت الشعاع قرار داد. جمعی از مردم در مدخل پل رودخانه الاولی منتظرمان بودند. برخیهایشان هم روی صندلیهای پلاستیکی نشسته بودند و ساندویچ میخورند یا از فنجانهای کوچک پلاستیکی قهوه مینوشیدند و جریانات هیجانانگیزی که در چشمانداز دریایی رخ میداد را زیر نظر داشتند. تیم تصویربرداری تلویزیون، از نزدیک شدن ما فیلم گرفت. مردم تجمع کرده هم [از جان به در بردنمان] خوشحال شده و صدایشان به شکر خدا به خاطر سلامتی ما بلند شد.
کشتن مردم لبنان برای تمرین خلبانهای صهیونیست!
در این عملیات [خوشههای خشم] همهی انواع پرندههایی که نیروی هوایی اسرائیل در اختیار داشت به کار گرفته شد، از هواپیماهای اف 16 گرفته تا بالگردهای آپاچی. پهپادها هم به دنبال محلهای شلیک کاتیوشا میگشتند و هواپیماهای اف 16 که گاهی تا سه بار [در آسمان] سوختگیری میکردند، به مدت طولانی در آسمان لبنان باقی میماندند تا اطلاعاتی از اهداف کشفشدهی جدید [و ماموریت برای بمباران آن] به آنها برسد.
نیروی هوایی اسرائیل از سیطرهی مطلقش بر آسمان لبنان، بدون اینکه هیچ مانعی در مقابلش باشد، لذت میبرد. چند عدد موشک ضد هوایی دوش پرتاب سام 7 هم که حزب الله در اختیار داشت، نمیتوانست برای بالگردها و هواپیماهای اسرائیلی خطری ایجاد کند، چون این پرندهها دائما بالونهای حرارتی پرتاب میکردند و این، محافظ عالیای برای آنها محسوب میشد [چون موشک ضد هوایی که به دنبال حرارت حرکت میکرد، به سمت این بالن ها تغییر مسیر میداد و به سمت پرندهی جنگی نمیرفت.]
عملیات خوشههای خشم برای کادرهای پروازی [ارتش] اسرائیل فرصت مناسبی بود تا تقریبا بدون مواجه شدن با هیچ خطری، تجربهی رزمی کسب کنند. به گفتهی سرلشگر هرتسل بودینگر، فرمانده نیروی هوایی اسرائیل: «از آنجا که این یک جنگ واقعی نبود، بلکه یک عملیات محدود بود[!]، تمامی انواع پرندههایمان را استفاده کردیم تا خلبانهای کمسن و سالتر فرصتی برای پیدا کردن توانمندیهای رزمی پیدا کنند.» به گفتهی او، تعداد فراوان پروازها در طول 24 ساعت موجب شد که «اکثر خلبانها این فرصت برایشان فراهم شود که مهمات جنگیشان را استفاده کنند و [بر روی لبنان] بریزند.» [دفاع اسرائیل از خوشههای خشم، جاینس دیونس ویکلی، 5 ژوئن 1996]
[هرتزل بودینگر]
در طول این عملیات، نیروی هوایی اسرائیل 2359 پرواز داشت، از جمله 600 حملهی هوایی. واحدهای توپخانهای ارتش اسرائیل هم حدود 2500 گلولهی توپ به روی لبنان ریختند که منجر به کشته شدن تقریبا 160 تن و ایجاد خسارتهایی شد که تقریبا 700 میلیون دلار تخمین زده میشد.
با تمام اینها، درست مثل آنچه در سال 1993 رخ داده بود، اسرائیل توانایی لبنانیها در تحمل سختیها و مشکلات را دستکم گرفته بود و فکر میکرد بمباران روستاها و زیرساختها و وادار کردن نیم میلیون نفر از لبنانیها به آوارگی از خانههایشان، آنها را ضد حزب الله برخواهد انگیخت نه ضد اسرائیل.
[اما] در واقع، محبوبیت حزب الله هرگز و هیچ وقت به اندازهی آن ماه طولانی و داغ و خونین بالا نبود. حتی مسیحیها که معمولا با آرامش خاطر به حزب الله نمینگریستند، برای کمک و یاری آوارگان شیعهای که از جنوب آمده بودند داوطلب شده و برای آنها در مدارس بیروت رقی [بخش مسیحینشین بیروت] پناهگاه و محل سکونت موقت تهیه کرده و علنا برای کمک به «مقاومت» پول دادند.
هدف حزب الله این بود که صرف نظر از تلاشهای اسرائیل برای متوقف کردن حملات موشکی او، به شلیک کاتیوشا به اسرائیل [فلسطین اشغالی] ادامه دهد و برای لشگرکشی زمینی احتمالی آماده باشد. خسارتهایی که باران موشکی حزب الله به وجود میآورد طبیعتا در مقایسه با خرابیای که نیروهای مسلح اسرائیل در لبنان به بار میآوردند، محدود بود. اما اسرائیلیها اعلام کرده بودند که هدفشان متوقف کردن حملات موشکی فرامرزی است، لذا هر یک موشک کاتیوشایی که بر یک شهرک [صهیونیستی] در شمال اسرائیل [فلسطین اشغالی] فرود میآمد، این حس را ایجاد میکرد که عملیات موفقیت آمیز نبوده است.
حزب الله از تجربهاش در عملیات سه سال قبل «تصفیه حساب» درس آموخته و برای مواجهه با این حملهی اسرائیل آمادهتر شده بود. سید حسن نصرالله [مدت کوتاهی پس از جنگ] گفت: «در واقع جنگ جولای 1993 [جنگ تصفیه حساب] برای ما درس خوبی برای مواجه شدن با این قبیل تجاوزات بود، چون ما توانستیم نقاط قوت و نقاط ضعفمان را از ابتدای جنگ مشخص کنیم و لذا وقتی درگیری [در سال 1996] آغاز شد، آماده بودیم.» [السفیر، 30 آپریل 1996]
طبق برآورد اسرائیلیها، در طی این عملیات که 16 روز طول کشید حزب الله 746 موشک کاتیوشا شلیک کرد که 80 درصد آنها در شمال فلسطین اشغالی [با موفقیت] به زمین خورد [و بقیه احتمالا توسط تجهیزات ضد موشکی، منفجر شد].
ادامه دارد ...
مترجم: وحید خضاب
[مطالب مندرج در این سلسله مطالب لزوما مورد تأیید رجانیوز و مترجم نیست و تنها به جهت حفظ امانت به صورت کامل نقل شده است. خصوصا مطالب مرتبط با نیروهای ایرانی و یا سران مقاومت، نیازمند تأیید از سوی مراجع ذی صلاح است.]
قسمتهای قبل: