به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از چهارفصل، 14 بهمن مصادف با سومین روز از دهه مبارک فجر است و 8 نفر از رزمندگان کهگیلویه و بویراحمد در این روز به شهادت رسیده اند که در ادامه فرازی از زندگینامه و وصیت نامه آن شهیدان گرانقدر را مطالعه می کنید.
شهید سیداله زکی پور ده برآفتاب متولد سال 1310 در روستانی ده برآفتاب شهرستان بویراحمد است.
شهید زکی پور در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. وی به علت محروم بودن از سایه پدر نتوانست به مدرسه برود. او نسبت به مسائل اعتقادی مخصوصاً نماز و روزه بسیار اهمیت می داد. سرانجام با شروع جنگ تحمیلی آوای «هل من ناصر ینصرنی» در قلب او طنین افکند و روی به دیار عاشقان آورد و در دومین بار اعزام در جبهه مهاباد شهادت را در آغوش کشید.
پیام شهید به نقل از همسرش:
وقتی که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد بارها آرزو می کرد که به جبهه برود وی می گفت: من باید به جبهه بروم و مثل حسین زهر(س) بجنگم تا درخت اسلام را آبیاری نمایم.
پیام شهید به نقل از فرزندش:
شهید شش روز قبل از شهادت در نامه ای که به بنده نوشته بود: من امیدوارم زمانی شما را زیارت کنم که شاهد پیروزی نهایی رزمندگان اسلام علیه دشمن باشم.
زیارتگاه این شهید گرانقدر در روستای ده برآفتاب واقع شده است.
***
شهید فیض الله وثیق نژاد متولد سال 1352در روستای معصوم آباد در یک خانواده مذهبی و مستضعف متولد شد . پس از دوران کودکی راهی مدرسه شد و تحصیلاتش را تا اول راهنمایی ادامه داد. پس از ان به علت عشق و علاقه ای که به جبهه داشت راهی جبهه شد و در منطقه عملیاتی شلمچه مفقود گردید.
شرح مختصری از زندگینامه شهید: بسیجی هجرتی را در طول زمان آغاز می نماید که از عالم ماده به عالم ملکوت میرسد خدایا در این بیابانهای گرم و سوزان کربلای ایرانی (خوزستان) تو را شکر می کنم که توفیق حاصل کردم و در میان رزمندگان شب زنده دار با اسلحه خود دشمن به خاک وخون خود را از صحنه نبرد بیرون نمایم اما در اخر وصیتم به پدر و مادر این است که اگر خبر شهادتم را به طریقی روحانیت دادند و در مرگم صبور ومقاوم و محکم باشید، که دشمنان اسلام خیال نکند که با شهید شدن فرزندتان روحیه رزمندگان اسلام را ضعیف نمایند. در فانوس شهادت واژه ای وحشت نیست.
در پایان وقتی که جنازه ام را درتابوت گذاشتند و روی صف مردم قهرمان و شهید پرور یاسوج گردانیدند دستهایم را از تابوت بیرون بیاورید که دشمنان خیال نکنند من با خود هیچ چیزی را نبردم فقط برای حفظ اسلام جان یافتیم(نصرمن الله وفتح قریب).
***
شهید امان الله درخشان درسال 1346 در روستای چاه روغنی بخش بهمئی در خانواده مذهبی متولد شد.
و بعلت بیماری مادر و نداشتن شیر به روستای تنگ کُپ نزدیک یکی از اقوامان خود جهت پرورش و دوران شیرخوارگی انتقال یافت و مدت دو سال تمام نزد خاله پرورش یافت و بعد از دو سال به زادگاه خود نزد پدر و مادرش عودت داده شد و تا سن بلوغ نزد پدر و مادر خود در روستای خود پرورش یافت.
بیشتر اوقات روزانه خود را به چوپانی از گله پدرش سپری نمود و در سال 1361 تشکیل خانواده داده و با دختری از همسایگان و فامیل خود ازدواج کرد.
شهید درخشان دارای سواد خواندن و نوشتن جزئی بودند و تا دوم نهضت سوادآموزی سواد داشتند و همراه سایر جوانان روستا در گروه مقاومت روستا ثبت نام و فعالیت مستمر داشته و بیشتر با افراد مؤمن و حزب اللهی همکاری و مشورت داشته است .
از نظر تعهد و اخلاص و احترام به بزرگترها و مطیع فرمان بودن بزرگترها سرآمد همه بوده است و همواره برای مشارکت در جبهه به افراد خیر و متعهد رجوع می کرد و نظریه می خواست که همین امر باعث تشویق ایشان و حرکتش به سوی جبهه ها گردید .
تا سرانجام در سال 63 در جبهه کردستان مهاباد محور زاوه کوه کردستان توسط منافقین کوردل و یا کومله و دموکرات براثر اصابت نارنجک به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و در آن موقع همسر ایشان حامله بوده که پس از چند روز از شهادت ایشان دخترش متولد شده است که نامش را ام کلثوم نهادند .
آرامگاه شهید در در روستای چاه روغنی زادگاه ایشان قرار دارد و به قول عده ای از زنان روستا در شب عاشورا بعد از مراسم سینه زنی اهل روستا در جوار مزار شهید، شهید را به حالت سایه در نور رو به قبله در حال نماز و راز و نیاز دیدند و در همین سال یعنی دی ماه 73 به قول عده ای از مردان روستا شب هنگام ساعت 2 بعد از نصف شب نوری مانند یک چراغ در حیاط مقبره شهید مشاهده نموده اند و بعداً خاموش گردید.
***
شهید محمدحسین باغ شیرین در اوایل اسفند سال 1347 در روستای پلکی (سواری) واقع در بخش مرکزی شهرستان کهگیلویه در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود و به دلیل عشق و علاقه فراوان خانواده اش که ائمه اطهار نام مبارک محمدحسین بر او گذاشته شد.
شهید محمدحسین، محمدی بود و همانند جدش حسین به شهادت رسید. شهید بزرگوار تا سال دوم راهنمایی بیشتر ادامه تحصیل نداد و این امر ناشی از فقر اقتصادی خانواده بود و بعد از ترک تحصیل همراه با پدر و مادر خود به کار و زندگی و تأمین معیشت خانواده پرداخت .
و به دلیل عشق علاقه ای که به امام و انقلاب داشت چندین بار به جبهه های جنگ اعزام شد و آخرین باری که مصادف با 20/10/65 روانه جبهه شدند و در منطقه عملیاتی کربلای 5 واقع در دریاچه ماهی در شلمچه به درجه رفیع شهادت رسیدند . خصوصیات اخلاقی شهید از زبان برادرش :
از نظر خوش رفتاری ،برخورد ،کردار در بین خانواده بسیار کم نظیر بود و می توان گفت ایشان زبانزد خاص و عام بودند .
خصوصیات اخلاقی شهید از زبان جابر باغ شیرین پدر شهید:
شهید از لحاظ اخلاقی و سلوک و رفتار و کردار در بین فامیلها زبانزد بود . ایشان زیاد اصرار می کرد که به جبهه برود و بدون اطلاع ما به جبهه رفت و وقتی از جبهه برمی گشت بسیار خوش روحیه بود و از جبهه تعریف و تمجید می کرد.
خاطره ای شهید از زبان همسر شهید:
همسر شهید از زبان شهید می گوید ،ایشان همیشه می گفت من به شهادت می رسم حتی دست دخترش را که یگانه فرزند ایشان بود در دست می گرفت و در حالی که به او نگاه می کرد من حتماً شهید می شوم و تو سعی کن فرزندم را بزرگ کنی و تربیت نمایی تا در آینده مشکلی برای ایشان بوجود نیاید.
***
شهید ابوالفتح دلنسب در سال 1334 در روستای نرماب از توابع کهکیلویه به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلات متوسطه وارد دانشکده زنجان شد و در رشته مهندس آبرسانی فارغ التحصیل شد وی در تشکیل کمیته‌های انقلاب فعالیت نمود پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به منطقه بازگشت و مسئولیت گردان جهادگران را به عهده داشت او در تاریخ 65/11/14 درحالی که برای سومین بار به جبهه اعزام شده بود در منطقه شلمچه به دیدار معبود شتافت .
فرازی از وصیت نامه شهید: در حالى که بار سنگین معصیت گناه را یدک کرده از شهر دوگانه دهدشت روانه مى شوم . شهر شهیدان مخلص ، شهر درگیریهاى ننگین قومى ، شهر مردان خدا و شهر شیاطین و طاغوتى و در غروبى خون رنگ آنگاه که خورشید رنگ خون مى گیرد به سرزمین شهیدان همیشه جاوید کربلاى ایران (خوزستان ) وارد مى شویم . شهر اهواز شهرى که خورشید آن گوئى عصرگاهان به یاد مردان حماسه تاریخ شهیدان بى نام و نشانى که از سراسر کشور به این منطقه آمده اند خون مى گریند وارد شده مى رویم تا شاید بتوانیم در جوار انسانهاى از خود گذشته و ایثار گرى که در راه خدا از همه چیز خود گذشته اند هم وظیفه واجب خویش را انجام داده و هم چنانچه خداوند رحیم و بخشنده لطف خویش را شامل حال این بنده گنهکار بگرداند اندکى از بار بزرگ گناهى که بر دوش دارم بکاهم . نمیتوانم مطلبى به عنوان وصیتنامه بنویسم ولى از آنجائیکه اولا واجب است و ثانیا ننوشتن ممکن است نتیجه غرور و خودخواهى باشد ، بر آن شدم چند کلمه اى بنویسم .
***
شهید رحیم رست در سال 1340 در روستای شامبراکان دهدشت چشم به جهان گشود. وی با وجود مشکلات فروانی که داشت توانست تا سال چهارم دبیرستان تحصیل کند.
شهید با نماز و قرآن مانوس بود و پس از پنج سال نبرد در جبهه های جنگ در سومار در سال 64 به شهادت رسید.
پیام شهید: خدا مرا از کشته شدن در راه تو باکی نیست. خدایا تو زبان ما را از دروغ پاک کن تا به آنچه که ادعا داریم عمل کنیم.
***
شهید نظر جمشیدی در سال 1347 در روستای نصر آباد باغچه جلیل چشم به جهان گشود. وی تا سال چهارم دبیرستان تحصیل کرد.
وی از طرف سپاه به چبهه های جنگ اعزام شد و در سال 1365 در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید.
جعفر برادر شهید جمشیدی نیز در سال 63 در جاده اهواز به شهادت رسید.
پیام شهید: چند کلمه ای با ارگانهای انقلابی داشتم و از آنها می خواهم که همیشه از عضویت افراد چاپلوس در این ارگانها خودداری کنند.
***
شهید مسعود طاهری در سال 1349 در روستای حسین خانی کاکان چشم به جهان گشود. کلاس های ابتدایی را در روستای زادگاهش خواند و دوره راهنمایی را در شهر یاسوج مشغول به تحصیل شد.
بعد از دوره راهنایی به جبهه جنگ رفت و از ناحیه پا مجروح شد. بعد از معالجه مجدد به خط مقدم دفاع مقدس رفت و به اصابت ترکش به وی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
انتهای پیام/
