تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




یک هفته 7 چهره؛ از ترانه علیدوستی تا کولبران

برترین ها - ایمان عبدلی:

ترانه علیدوستی یا (ستاره سینما هفته)

رئیس جمهور پر حرف وحدیث آمریکا قوانینی وضع کرده که رفت و آمد به این کشور را با محدودیت همراه می کند بالتبع این محدودیت و محرومیت گریبانگیر ترانه علیدوستی هم می شود و او نمی تواند در مراسم اسکار حضور داشته باشد. علیدوستی طی هفته گذشته موضع گیری سفت و سختی داشت و اعلام کرد حضور در اسکار را تحریم می کند، اقدامی رسانه ای و تبلیغی که مربوط به عصر جدید است و البته تاثیرات خودش را هم خواهد داشت.

 
سال ها پیش یعنی و روزهای میانه دهه هفتاد که ستاره ها به سینمای فارسی بازگشتند نهایت سهم مردم از ستاره ها، چند مصاحبه کم جان نشریات هفتگی تین ایجر پسند بود. مصاحبه هایی که با پوسترهای تمام قد همراه می شد و حس ستاره ستایی مردم را ارضا می کرد. اما خب روزگار چرخید و رسانه ها خیلی گسترده تر و متنوع تر از آن روزگار شدند. همین گسترش بی وقفه رسانه ها موقعیت ستاره سینماها را بالکل متحول کرد و حالا ریزو درشت آن ها  حتی در کوچکترین کنش ها دیده می شوند. همین دیده شدن و قرار گرفتن در موقعیت ستارگی ماهیت ستاره های سینمایی را دچار تغییراتی کرد و البته توجهات را هم  به سمت آن ها بیشتر از قبل روانه کرد.

 یک هفته 7 چهره؛ از ترانه علیدوستی تا کولبران


مردم با دیدن عکس تمام رخ ستاره ها، یا تکیه به درختی و جوی آبی راضی نمی شوند. آن ها چیزهای بیشتری از ستاره طلب می کنندو توقع دارند دائما از افکار و اعمال سلبریتی ها بشنوند و بخوانند. بنا به دلایل ریز و درشت فرهنگی و اجتماعی مردم وقت زیادی برای فضای مجازی می گذارند، از طرفی گردش مالی موجود در فضای مجازی و ذات قدرتی که در رسانه است نیاز به سرمایه گذاری در تلگرام را برای صاحبان هوش و سرمایه الزامی می کند.


ساده اش یعنی این که عده ای راه پول درآوردن از رسانه های مجازی را بلد شدند. ستاره ها نیاز به حیات دائمی در ذهن مردم داشتند و مردم نیاز به رهروانی که قابل ستایش باشند و الزاما سیاسی هم نباشند. در چنین اوضاعی ترانه علیدوستی می تواند در مورد سیاست خارجه آمریکا اعلام موضع کند.


حوزه های مختلف بی نهایت به هم نزدیک شده و اصلا اعلام موضع یکی مثل علیدوستی هر چند که به هیچ وجه کارکرد فرامرزی ندارد اما در داخل کشور چند نیاز را پاسخگو می شود و اصلا در شخصی ترین فایده برای خود ستاره سینما حسی از سلبریتی بودن را ایجاد می کند . حیات سلبریتی متفاوت با آن ستاره های دهه هفتاد است آن حیات تک بعدی بود و درک و دریافتش ساده بود، اما سلبریتی در همه جای دنیا چند وجهی تر و پیچیده تر است و از همین رو حیات بسیار پیچیده ای دارد .


تجربیات سلبریتی ها ایرانی کم است و طبیعتا اشتباهات زیادی دارند اما آن ها این حیات و سبک حضور رسانه ای را تمرین می کنند. مثلا پرستویی و پر گویی های بی دلیل اش که شخصیت هنری اش را تحت تاثیر منفی قرار داده، همین ترانه علیدوستی مواضع سیاسی اش، بخشی از پدیده ای نورس است. آن ها راهی را می روند که در ایران رهروان زیادی نداشته وشاید بهتر است،درست و غلط اعلام مواضع شان را تماشا کنیم تا به سطحی از تجربه و پختگی برسند. هر چند که نباید فراموش کنیم این فضا در بهترین حالت هم خیلی عمیق نیست بیشتر نون رسانه ها و مصرف مردم است.

فرزندِ ابتکار یا (قضاوت عمومی هفته)


طی هفته های گذشته اخباری مبنی بر فساد مالی فرزند خانم ابتکار منتشر شد و بعد با تکذیب ابتکار همراه شد و طی روزهای گذشته هم مقامات رسمی از این خبر ابهام زدایی کردند و به طور کلی رفع سو تفاهم شد. درواقع  ظاهرا چیزی نبود و رسانه ها چیزهایی ساختند که با میل عمومی به قضاوت همراه شد و بال و پر گرفت. چرا این میل عمومی به قضاوت در ایران غلیظ است؟ و چه ساز و کاری منجر به شیوع چنین اخباری می شود؟ تبعات آن چیست؟


واقعیت امروز جامعه ایران حکایت از آن دارد که اعتماد میان مردم و مقامات در حداقلی ترین وضعیت خود قرار دارد، این فضای حداقلی و منفی مستعد بروز آفات بسیاری است به هر حال مردم با فاصله و بدبینی به مسئولان نگاه می کنند تا حدودی هم حق دارند موج اخبار ناامید کننده ای که از عملکرد اقتصادی برخی منصب داران طی سال های گذشته منتشر شده فضا را برای قضاوت های بد بینانه مستعد کرده پس تا حدودی عملکرد و کارنامه برخی ها تخم این بدگمانی که را در ذهن مردم کاشته، از آن طرف ماجرا، رسانه ها نمی توانند،استقلال کافی در خبر رسانی داشته باشند.

 یک هفته 7 چهره؛ از ترانه علیدوستی تا کولبران


 آن ها به دو گروه عمده تقسیم می شوند گروه اول که وامداران چپ و راست اند و در واقع به مصلحت دسته بندی های سیاسی اخبار را پررنگ و کم رنگ می کنند و با تحلیل و یادداشت و ویدئو و تمام ابزارهای دیگر، جهت را آن گونه که می خواهند برای مخاطب تعیین می کنند.


گروه دوم اما چون وام دار دسته های سیاسی نیستند از لحاظ اقتصادی بیشتر از پیش وابسته به آگهی و دیده شدن هستند. این ها هم مجبورند از موج های مثبت و منفی بیشترین بهره برداری را کنند، این که می نویسیم رسانه شاملیتی به بزرگی تمامی رسانه های چاپی و تلویزیونی و مجازی دارد. گروه دوم باید برای دیده شدن تا جایی که خط قرمزها اجازه می دهد از وقایع جذاب برای مخاطب به نفع خودشان بهره برداری کنند. در این میان مخاطب در حصار اخبار قرار می گیرد و مثل مشت زنی که گوشه رینگ افتاده دائما با خوراک های رسانه ای و موج های خبری ناک اوت می شود، تا فرصت برای ایستادن پیدا می کند، مشتی از اخبار روی صورتش آوار می شود و فرصت تحلیل و تعمیق و نگاه با فاصله به اخبار پیدا نمی کند.


 آن فضای مستعد منفی که در ابتدا آمد با این حصار خبری تبانی می کنند و قضاوت ها شتابزده و سطحی تر می شود. اتفاقی که به تبع این روند می افتد این که اعتماد عمومی دائما کاهش پیدا می کند و سایه ای از ناامنی روانی و تشویش روی چهره ی شهر می افتد. دوستانه تر این که آگاهی امر مطلوبی است در صورتی که با تحلیل و سکون نسبی همراه شود. این ها که ضمیمه اش شود کم تر دچار خطا می شویم.


پی نوشت: این ستون و این رسانه هیچ ربطی به سیاسی ها ندارد و این یادداشت را گمان طرفداری حمل نکنید.

کولبران یا (قربانیان هفته)


خبر فوت چند تن از کولبران در سردشت موجی از تاثر را به همراه داشت. قصه ی کولبران داستان ناچاری است. ناچاری با اختیار سازگار نیست. هر آن چه که حالت جبر می گیرد برای انسان ها بی نهایت تاثر برانگیز و تالم آور است.


 واضح است که نمی شود این سبک کار کردن را به راحت طلبی و عافیت طلبی نسبت داد. همه می دانیم که مسیرهای صعب العبور و مین گذاری شده و با سرمای بی رحم مرزهای غربی و البته دغدغه مقابله با ماموران مبارزه با قاچاق شغلی پرخطر است و تا اجبار نباشد کسی سمت آن نمی رود.

 یک هفته 7 چهره؛ از ترانه علیدوستی تا کولبران


 اما نکته حائز اهمیت در مورد کولبران وضعیتی است که تلاش می کند به این کار و کسب رسمیت بدهد! یعنی تلاش برای رسمیت بخشی به  وضعیتی تاسف بار. گویی از ما می خواهند دشواری مضاعف حاصل از عدم مدیریت را دربست بپذیریم. نکته دوم این داستان حکایت ما مردمانی است که تمام وقایع را با احساسات نظاره می کنیم.


کولبرانی فوت کرده اند، خبرهایش همه گیر می شود. مردم ابراز احساسات می کنند .حس خوبی است که نسبت به هموطنی که در مرزهای غربی زندگی می کند، احساس تعلق می کنیم. شکلی از همسبتگی در چنین رفتارهای قوام پیدا می کند. اما سکون و درجا زدن در موقعیت همبستگی منجر به اصلاح نمی شود. چون احساسات گرایی صرف و تخلیه در فضای مجازی منجر به مطالبه نمی شود.


این دقیقا همان وضعیت رقت انگیزی است که در حادثه پلاسکو هم دچارش شدیم در سطحی شدیدتر و وسیع تر چون در مرکز بود و بیشتر دیده شد، کولبران و آتش نشانان و یا هر طیف دیگری که را که فکر می کنیم. قربانی سیستم و وضعیت مدیریتی غلط شده اند. در واقع هنگامی با آسیب دیدگان همگام و همدل می شویم، که آگاهی ما از وضعیت آن ها منجر به مطالبه محوری شود. این یک سطح از قضایای این چنینی است، سطح بعدی همان کاستی های مدیریتی است.


کاستی های مدیریتی و ندیدن چشم انداز منجر به متروکه شدن روستاهایی شده اند که سرتاسر ایران را غم انگیز و تهی نشان می دهند. سال ها است می دانیم که کشاورزی به عنوان پایه اقتصاد روستایی نیاز به مدیریت هوشمندانه آب در سرزمین های کم آب دارد می دانیم که ایران اصولا کشوری خشک است. سیستان و بلوچستان را از سر گذرانده ایم اما عبرت نمی شود!


 اشتغالزایی منحصر به فضاهای خدماتی وبیشتر در پایتخت شده، نه صنعتی شدیم و نه سنتی ماندیم. این وضعیت بینابینی، این میل مهاجرت که در حقیقت میل زندگی است را درک نکرده ایم. حالا اما مدیر ایرانی سرنا را از سر گشادش می نوازد و به دنبال آن است با رسمیت بخشیدن به یک امر ناصواب (قاچاق کالا) به طور مثال کولبری را هم مجاز کند آن هم باشرایطی که نه به نفع کارگر بلکه به نفع آمارهای دولتی است.


 با این شرایط کاستی های مدیریتی و واکنش های احساسی مردمی همدیگر را تقویت می کنند مگر آن که واکنش ها در چارچوب عقلانیت قرار بگیرد و صندلی ناتوانی مدیران را تکان بدهد.

خداداد عزیزی یا (عصیان هفته)


در میانه ی دیدار فولاد خوزستان و سیاه جامگان، خدادادعزیزی که تازه به سرمربیگری سیاه جامگان رسیده، در اعتراض به تصمیمات داور مسابقه و اعلام پنالتی ای که به ضرر این تیم بود، تیمش را از زمین بیرون کشید. در واقع یک مسابقه فوتبال را از رسمیت انداخت.


 فوتبال ایران به نسبت کیفیتی که ارائه می دهد حواشی پرشماری دارد، شاید میانگین اعتراضات به داوری در لیگ ایران از خیلی لیگ های درجه یک اروپایی بیشتر باشد، در گمان اول قضاوت ضعیف داوران می تواند بهانه این چنین رفتارهایی باشد، البته که اشتباهات تاثیرگذار در قضاوت ها کم نبوده، اما این واکنش های اغراق آمیز خبر از مدیرانی مسئولیت گریز و منفعت طلب می دهد.

 یک هفته 7 چهره؛ از ترانه علیدوستی تا کولبران


غیب یک لایه مهم از نیروی انسانی در یک ساختار می تواند خلاهای بسیاری ایجاد کند و اصلا فضا را مشوش و مستعد فساد کند. این واقعبیت فوتبال ایرانی است؛ مدیران هزینه با توجه به ُبرد رسانه ای ورزش محبوب و گردش مالی وسوسه کننده، از سال هایی به بعد سمت فوتبال سرازیر شدند. مدیرانی که چکیده ی شکل اندیشه و عملکردشان را می شود در لبخندهای اتفاقا صادقانه علی کفاشیان دید. بعد دیگر مسئولیت پذیری مدیران فوتبالی را می شود در چین پیشانی یکی مثل تاج دید که مستاصل و درمانده شده و نمی داند با پدیده کی روش چه کند و یک شکل دیگر ازاین دست مدیران به آجرلو می رسد که روی موج هایی که نباید محبوبیت جمع می کند.


این ها را که کنار هم بگذاریم تصویر تمامی از مدیریت فوتبال ایرانی می بینیم بخشی مهم که در ساختار نیم بند فوتبال غایب است غیبتی پنهان که به کل روند آسیب می زند و مربیان لیگ برتری بعضا مدیر- مربی می شوند، باید بیش از مسئولیت ای که دارند پاسخگو باشند.


رسانه ها وعلاقه مندان غالبا قدرت تمییز حوزه ها را از هم ندارند. این می شود که فضا بر مربیان مضاعف می شود. کوچکترین سوت اشتباه می تواند خیلی هزینه داشته باشد. اگر مربی مورد بحث جوان و کم تجربه هم که باشد، آش شورتر است و اصلا رفتارهایی مثل رفتار خداداد بعید و دور از ذهن نیست. مثل خدادادها زیادند؛ سال های جوانی جز فوتبال کاری نکرده اند، حالا هم به غیر این عرصه جایی ندارند. از طرفی باید در فوتبال بمانند و از طرفی هم باید با مدیران رانتی و مسئولیت گریز اما قدرتمند تعامل کنند تا حفظ شوند. این منگنه به مرور فشار و استرسی دارد که رفتارهای آن ها را افسار گسیخته می کند. فشار به بازیکن  و به داوران حتی منتقل می شود! فوتبال به همین راحتی از فاز مفرح به فاز عصبیت و پرخاش شیفت می کند. همه ی این ها از صدقه سر مدیران فوتبال ایرانی است!

 

مردم سیستان و بلوچستان یا (سیل زدگان هفته)


سیل سیستان و بلوچستان شاید از لحاظ رسانه ای جذاب نبود که پوشش کافی نداشته، نمی دانیم! شاید قاب های جذاب و دراماتیک اش کم بود و شاید اصلا نوع پوشش مردمان آن منطقه و خانه هایشان خیلی عکس هارا شیک نمی کرد. هر چه که بود به اندازه در صدر اخبار قرار نگرفت.


در مناسبات بین المللی اگر از تفاوت ابعاد تاثیر گذار ترور در فرانسه با سوریه حرف می زنیم، بی گمان کلی ملاحضات استراتژیک آمیخته با آن است. اما در مورد اتفاقات  داخلی میان اصفهان، تبریز و سیستان و بلوچستان تفاوت عمده ای نیست. هر جایی که حال ناخوش داشته باشد، کل قوم ناخوش اند. این ها شعار نیستند، این ها حداقل های چسبنده کشوری هستند که به خودی و خود و به سبب اقوام متنوع قابلیت جدایی و تفکیک را دارد. مصیبت ها همه ی ما را دل نازک می کند. در مناسبات خویشاوندی هم توقع ما در مصیبت ها بالاتر است. خانواده را کشور تصور کنید و سیستان و بلوچستان را یکی از آن! بی توجهی به یکی از اعضای خانواده بستری می شود برای دیگرانی که لزوما دلسوز نیستند.

 یک هفته 7 چهره؛ از ترانه علیدوستی تا کولبران


شخصا آن جا بوده ام و زندگی کرده ام. می دانم مردم سیستان و بلوچستان خیلی از حداقلی ترین امکانات را ندارند و در نهایت کم توقعی روز و شب را می گذرانند.همین کم توجهی ها به مرور دلبستگی آن ها را کم کرده و اصلا حواس خیلی از ساکنان آن منطقه جای دیگریست.


 گویی در کشور دیگری زندگی می کنند. چرخه اقتصادی آن جا فوق العاده معیوب است و خیلی از آن ها در شرایطی روزگار می گذارنند که انتخابی نیست و از سر اجبار است، به بدترین شکل و حالت و از راه های که شاید صواب نیست. هامون که خشک  شد خیلی ها رفتند و همین امروز هم تب مهاجرت داغ است. چوب بی توجهی تن مردم سیستان و بلوچستان را خشک کرده است.


طرح و برنامه و مقولاتی مثل اشتغالزایی پایدار را هم اگر در دسترس نداریم، توجه چیزی نیست که خیلی انرژی بر باشد درد مردم سیستان و بلوچستان را شاید با نگاه و توجه التیام داد، با سیستان و بلوچستانی قدرتمند مطمئنا حالمان بهتر است.

محسن یگانه یا (اشک آور هفته)


کنسرت محسن یگانه در شهر بم با پرتاب گاز اشک آور و اختلال همراه شد. یگانه یک خواننده پاپ است. موسیقی ای که او ارائه می کند نه فرهنگ ساز است و نه فضای خاص فکری ایجاد می کند به عبارت دیگر یگانه و امثال او جنسی از موسیقی را ارائه می کنند که مصرفی و گذراست و تخیل و تفکر برای شنونده نمی آورد، پس به هیچ وجه این جنس از موسیقی در دسته ی موسیقی های آگاهی بخش قرار نمی گیرد. اما با همه ی این ها چرا شکلی این چنین سطحی از موسیقی هم با محدودیت مواجه می شود؟ آیا با غلبه ی  نگاه امنیتی و اعتماد زدا در عرصه های فرهنگی مواجهیم؟ سود نا امنی گردهمایی های فرهنگی به جیب چه کسانی می رود؟


با مرور اتفاقات مشابه بهتر در می یابیم که عده ای از امنیت مکان های فرهنگی آزرده خاطراند. آن ها با نگاهی کوتاه نگر صرفا آن چه مطلوب نظر نیست را با نگاهی حذفی از بین می برند. این نگاه را داشته باشید تا برسیم به به جشنواره فیلم فجر و پدیده ای به نام «محمد حسین مهدویان» که سال گذشته «ایستاده در غبار» را داشت و امسال هم «مجرای نیمروز»، فیلم داستان آن مقطعی است که منافقین تصمیم به مسلح شدن می گیرند و آسیب های زیادی به کشور می زنند.

 یک هفته 7 چهره؛ از ترانه علیدوستی تا کولبران


 فیلم در یک روایت به نسبت  معتدل مشقت و رنج نیروهای امنیتی را نشانمان می دهد و ما  با تصویر نیروهای امنیتی احساس خوبی پیدا می کنیم. فرهنگ و هنر در چنین ایستگاهی می تواند بی نهایت در خدمت آرامش کشوری باشد که فاصله ها در آن زیاد است، در حقیقت مدیران سینمایی طی چند سال اخیر به خوبی دریافته اند که باید سینما را بپذیرند و حتی از آن برای بیان با ظرافت حرف های مطلوب خودشان استفاده کنند.


 داستان مواجه ما با ابزارهایی که در ابتدا پس می زنیم داستان تکراری است. حکایت کنسرت های جنجالی تمام سال های گذشته همین است! شاید موسیقی برای عده ای پذیرفتنی نباشد، اما اگر بپذیرمش بهتر می توانیم آن را به شکل مطلوب و مورد نظر در بیاوریم. موسیقی را اگر بومی کنیم، حرف های اینجایی را هم می شود، درونش گنجاند(این با ایدئولوژیک کردن هنر بالکل متفاوت است) مساله ایجاد فضایی است برای رقابت و قدرت نمایی فکرهای مختلف در فضای فرهنگ وهنر. آنجا هر که فرم مطلوب تری برای حرف هایش پیدا کند تیغ اش ُبرنده تر است. مصداق همین «ماجرای نیمروز» که می تواند بی فکر و خشونت مجاهدین را به زیبایی تصویر کند. کاری که هزار و یک برنامه ی تبلیغی رسانه ملی نمی تواند!


اصلا نیازی به گاز اشک آور نیست، از قضا شاید چنین اقداماتی آب به آسیاب دیگران بریزد. اما اگر فضای رقابتی و انتخابی برای شکل های مختلف موسیقی در کمال آرامش فراهم شود، شاید پیش بینی اقبال مردم دشوار شود. صف «ماجرای نیمروز» صف «بادیگارد» صف «ایستاده در غبار» نشان ازاین دارد که مردم به رغم فضای مرز بندی شده، به سمت آن چه که «بهتر» ارائه می شود حرکت می کنند. آن ها وامدار هیچ جریان و طرز فکری نیستند. بگذاریم کیفیت و فرم در کمال آرامش بر عرصه هنر حکمرانی کند مردم در گذر زمان باهوش عمل خواهند کند، فضایی اشک آور به نفع هیچ کس نیست، اعتماد کنیم.

حمید مصدق یا (شاعر هفته)


زادروز«حمید مصدق» شاعر ایرانی، شاعرها نمی میرند حداقل تا زمانی که شعرشان بر لب مردمان جاریست و زندگی را با میراثشان قابل تحمل می کنند.

 یک هفته 7 چهره؛ از ترانه علیدوستی تا کولبران
 در تو / هزار مزرعه خشخاش تازه است / آدم/ به چشم های تو معتاد می شود

تو به من خندیدی / و نمی دانستی/ من به چه دلهره از باغچه همسایه / سیب را دزدیدم-

وای باران ؛ باران / شیشه پنجره را باران شست / از دل من اما / چه کسی نقش تو را خواهد شست-




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «یک هفته 7 چهره؛ از ترانه علیدوستی تا کولبران»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..