تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




اینجا شمال ایران؛ باران می بارد و این ترسناک است!

اینجا شمال ایران؛ باران می بارد و این ترسناک است!

باران می بارد، به ناودان می خورد، باد دانه‌‌‌های باران را به پنجره‌‌‌ می‌‌‌کوباند، نغمه‌‌‌ها می‌‌‌سُراید این باران، گویی گروه ارکستری ماهر می‌‌‌نوازند، سمفونی‌‌‌ای به غایت زیبا، اما این «سمفنونی مرگ» است!

تا پیش از این هرگاه باران می‌‌‌بارید چشمانم را می‌‌‌بستم، به ترانه‌‌‌ی باران گوش می‌‌‌سپردم، شب‌‌‌هنگام، بهترین لالایی من باران بود. حالا اما با بارش باران مضطرب می‌‌‌شوم، حالا باران خبر از نابودی و مرگ می‌‌‌دهد، سیلاب می‌‌‌شود، ویران می‌‌‌کند و می‌‌‌کشد. چرا اینقدر بیرحم شده است؟ بارانی که روزگاری نه چندان دور زندگی می‌‌‌بخشید، چرا حالا می‌‌‌کشد؟

دو سال پیش، دختری ۹ ساله را از پدر و مادرش گرفت، کودک روستایی، مثل هر روز صبح عزم رفتن به مدرسه کرد، اما هرگز نه به مدرسه رسید و نه به خانه‌‌‌اش بازگشت. ابتدا یکی از چکمه‌‌‌های کوچکش را پیدا کرده بودند، چه فریادها سر می‌‌‌داد پدر، چه ضجه‌‌‌ها می‌‌‌زد مادر. در نهایت کودک را یافتند، چقدر دردناک بود. یادآوری‌‌‌اش مرا به گریه وا می‌‌‌دارد. همه اهالی روستا از خدا شکوه می‌‌‌کردند، برایشان قابل باور نبود که خداوند با کودکی معصوم چنین کند. عده‌‌‌ای هم البته شکایت از خداوند را غیر منصفانه می‌‌‌دانستند، ازنظر آنان مرگ تقدیر دخترک بود.

سال بعد باز باران سیلاب شد، باز قربانی گرفت؛ جوانی حدوداً ۳۰ ساله. باز هم عده‌‌‌ای از خداوند دلخور شدند و در مقابل، عده‌‌‌ای مرگ را تقدیر جوان دانستند.

اینجا شمال ایران است، سالانه ۱۲۰۰ تا ۱۸۰۰ میلی‌‌‌متر باران می‌‌‌بارد، دهه‌‌‌ها و قرن‌‌‌ها همینطور باریده، در گذشته شاید حتی میزان بارش باران بیشتر هم بوده، اما آن‌موقع باران، نرم بود، آرام و مطیع بود. حالا سیلاب می‌‌‌شود، می‌‌‌غرد، انسان‌‌‌ها را می‌‌‌کشد. باران را چه شده است؟

طی قرن‌‌‌ها جنگلهای شمال سدی مستحکم مقابل سیلابی شدن باران‌‌‌ها بوده‌‌‌اند. باران با جنگل می‌‌‌آمیخت و از این رو بود که زندگی می‌‌‌بخشید، حالا دیگر جنگلی نیست که باران با آن بیامیزد، رفته‌‌‌رفته جنگلها تُنُک‌‌‌‌‌‌تر و کم‌‌‌رمق‌‌‌تر می‌‌‌شوند. وقتی در نظام طبیعت دست می‌‌‌بریم، باید هم منتظر چنین روزهایی باشیم.

آن دخترک کوچک، آن جوان، نه مقتول باران، نه قربانی تقدیر، که قربانی ندانم‌‌‌کاری و حماقت همنوعانشان شدند. شاید پدر دخترک هیچگاه نفهمید که شغلش، «چوب‌‌‌بری» این سرنوشت را برای دختر کوچکش رقم زد. شاید نمی‌‌‌دانست با هر ضربه‌‌‌ی تبری که بر پیکر درختی فرود می‌‌‌آورد، مرگ کودک خود را به پیش می‌‌‌اندازد. اینجا مردان اینچنینی بسیارند، شغلشان چوب‌‌‌بری است. مشتری دست به نقد هم دارند، «کارخانه‌‌‌های تولیدی صنایع چوب». باران همان باران است، زندگی بخش و زیبا و مطیع، باران قاتل نیست، قاتل فقر است، قاتل آن کارخانه‌‌‌های منحوسی‌‌‌اند که جنگل را می‌‌‌بلعند.

باران می‌‌‌بارد، به ناودان می‌‌‌خورد، باد دانه‌‌‌های باران را به پنجره‌‌‌ می‌‌‌کوباند، نغمه‌‌‌ها می‌‌‌سراید این باران.

* روانشناس و فعال محیط زیست

۴۷۲۳۵




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «اینجا شمال ایران؛ باران می بارد و این ترسناک است!»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

جستجو های اخبار روز

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..